مرور گذشته
تلاش خاضعانهمان برای شناخت حضرت نوح(ع) در قرآن است و زندگی پُرماجرا و بدون سابقهٔ یک انسان مجاهدی که در تاریخ بشر، در مقاومت در مقابل کفر و شرک و اِلهاد، نظیر ندارد. تلاش خاضعانهای که از قرآن و حدیث و برخی از کمکهای تاریخی، او را در حدّ ظرفیت وجودیمان و در حدّ خضوعمان نسبت به قرآن، این بندهٔ صالح و بینظیر و به تعبیر قرآن، «عبدِ شکور» را بشناسیم.
نهصدوپنجاه سال رسالت
زندگی ۹۵۰ سالهٔ نبوت و رسالت حضرت نوح(ع)، یکی از امتیازاتی است که او در تاریخ بشر دارد و بشر دیگری، دارای چنین طول مدت از نبوت و رسالت نیست. و چون مدرک قرآن است، قابل هیچ تردیدی نیست که ۹۵۰ سال، دعوتش طول کشیده است. اما اینکه چه سنی از او گذشته بوده، حداقل ۴۰۰ سال غیر از نبوتش برای او در تاریخ انبیاء، از احادیثمان ثبت شده است. یعنی یک انسانی، حدود ۱۳۶۲ سال، عمر برایش ثبت شده است. قرآن، آنی را که ثبت فرموده، برای این است که ما در شک و شبهه نیفتیم؛ هزار منهای پنجاه، نبوت و رسالتش طول کشیده است.
چنان نبوت و رسالت او با مقاومتها روبهرو میشد که بارها دشمنان او، آنقدر با سنگ او را زدند که خیال کردند از بین رفته است. حتی در بعضی احادیث هست که در سنگهایی که به سویش ریخته بودند، او را پوشاند و خیال کردند که دیگر تمام شده. و در پایان شب، توانسته این سنگها را از اطراف خودش به دور بریزد و بیاید. حتی در حدیث است که حضرت جبرئیل به کمک او آمده و گفته که: چه حاجتی داری؟ آن حضرت پاسخ گفته: میخواهم یک راه پیدا کنم، بروم این بندگان خدا را از کفر و شرک نجات دهم!
عبد شکور
اینکه خداوند میفرماید: «عبدِ شکور»، بندهٔ شکرگزار و حقگزار، همانطور که راجعبه صبر به حضرت ایوب(ع) در فرهنگ قرآن و حدیث مثال میزنند، راجعبه شکر به حضرت نوح(ع) مثال میزنند.
شگفتیهای زندگی نوح
• کشتی و سرنشینان آن
از شگفتیهای زندگی سراسر ماجرای او، کشتی است که او ساخته است. خُب، این کشتی که در قرآن یک تعبیر کلی از آن شده است. امروز من فرصتی داشتم و در احادیث راجعبه اطلاعات حقیقی، راجعبه این کشتی و تعداد تختههایی که از آن تختهها کشتی را ساخته و تعداد طبقات کشتی که ساخته و تقسیمبندیای که در این طبقات کشتی برای سه دسته جانداران کرده، دنبال میگشتم که جلوتر میرسیم.
در یکی از کتب تاریخ انبیاء احصاء کرده بود، ۱۸۰ هزار اثر در طول تاریخ در رابطه با کشتی نوح(ع) از کتاب قطور گرفته تا مقاله، در اثباتش، در توضیحش، در کنجاوی، در جستوجو، در تحقیق، در حتی رفتن گروههایی در ارتفاع کوههای آرارات و در آنجا قطعات آن کشتی را از نزدیک دیدند، ثبت شده و بشر از خودش به یادگار گذاشته که در رابطه با این کشتی، تحقیق کند. و چون بزرگترین کشتیای که به نسبت بشر در اعصار گذشته ساخته شده بود و اولین کشتی و شاید تا قرنها بعد، بشر نتوانسته بود که چنین کشتیای را با طول حدود ۱۳۶۰ پا و عرض حدود ۳۵۰ پا، بسازد. در این کشتی، طبقهٔ زیر را برای حیوانات وحشی. (چون قرآن میفرماید که: به او دستور دادیم از هر حیوانی، یک جفت در اینجا نگهدار). طبقهٔ دوم را برای حیوانات اهلی و دامهای اهلی. و طبقهٔ بالا را برای انسانها، قرار داده است. در طول ۹۵۰ سال دعوت که طوفان نوح(ع) حدوداً در ۶۰۰ سال پس از دعوتش آغاز شده. (یعنی در احادیثمان نقل شده که وی سیصدوخردهای سال بعد از طوفان، زندگی کرده است)، ۴۰ آقا و ۴۰ خانم به او ایمان آوردهاند، با ۸۰ سرنشینِ انسانی، کشتی حرکت کرده است. و حال اینکه میباید تعداد زیادی نَر و مادهٔ حیوانات اهلی و وحشی را هم بهدست بیاورد و بتواند در این کشتی نگهدارد.
کلیاتی که من امروز میخواهم بگویم، خداوند ترسیمی در قرآن از او کرده که ما در حین تلاش خاضعانهمان میبینیم که چنین عجیب از عجایب زندگی بشر را خداوند در چند آیه، گذرا از آن گذشته است.
• خستگیناشناسی
اما در رابطه با مقاومت حضرت نوح(ع) عرض کردم، در بیش از ۲۵ سوره در سُوَر قرآن، راجعبه مقاومت این انسان و راجعبه خستگیناشناسی اوست. الان مثلاً فرض بفرمایید که یک انسان، ۴۰، ۵۰ سال مبارزه میکند، چون با توان بدنی [خودمان مقایسه میکنیم] ما تصورمان این است که ۴۰، ۵۰ سال مبارزهکردن، یا برای زندگی شخصی و یا زندگی خانوادگی، یا زندگی اجتماعی، یا برای… میگوییم: خُردم کرده، دیگر تاب و توان ندارم! اما به زندگی این عبدِ شکور که نگاه میکنیم، کوهی از سنگ را روی او ریختند. (همانطور که حضرت ابراهیم(ع) را در دریایی از آتش انداختند، آنجا جبرئیل میگوید: آیا حاجتی داری؟ میگوید: «أمّا إلَیک فَلا» من به تو حاجتی ندارم!) در اینجا، حضرت جبرئیل از او سؤال میکند که: فلانی! چه حاجتی داری؟ الآن که زیر این سنگها، خردت کردند، چه میخواهی؟ میگوید: اگر فرصت و توان و رَمقی داشتم، این بندگان خدا را از گمراهیِ کفر و شرک و ضلالت، نجات میدادم. خداوند در این قسمت، از مقاومتهای فوقالعادهٔ او تصریح فرموده، تا ما آموزش بگیریم.
• عواطف نسبت به خانواده
یکی دیگر از شگفتیهای زندگی حضرت نوح(ع)، عواطف اوست؛ عاطفهٔ او نسبت به پسرش. حضرت نوح(ع)، دو همسر دارد؛ یک همسرش به او ایمان آورده و یک همسرش به او ایمان نیاورده است. از آن همسری که ایمان نیاورده و کافر است، یک پسر دارد به نام «کنعان». او همانی است که در مقابل نوح قیام کرد و حاضر نشد در کشتی پدر، سوار شود. و از همسر مؤمنهاش، سه فرزند دارد که هر کدام نقشی در تاریخ، بعد از حضرت نوح(ع) دارند.
در زندگی داخلی به صورتی دچار امتحان است که همسر کافرش در شرایط خیانت به او -از نظر موضعگیری، همراه کفّار و مشرکین- است، اما او قراردادِ ازدواج و همسریای که با این انسان دارد، به دشمنی و موضعگیریهای او علیه خودش ترتیب اثر نمیدهد، میگوید: قراردادی که من با این انسان دارم، این قرارداد باید کاملاً ملاحظه شود. حتی پسر کافرش را وقتی میبیند دارد غرق میشود -جلوتر میبینیم- میگوید: «یا بُنَی ارْکَبْ مَعَنَا» پسرک من! با ما سوار شو! پسر میگوید: «سَآوِ ی إِلَىٰ جَبَلٍ یعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ» من به کوه پناه میبرم و کوه من را از این آب نجات میدهد! امتحانی که در این باره دارد و عواطفی که در این باره نشان میدهد، وقتی که پسرش یک همچنین چیزی گفت، «وَحَالَ بَینَهُمَا» در بینِ این دو، یک کوهی از آب حائل شد؛ دیگر پسرش را ندید. رو کرد، گفت: «إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی» خدایا! پسرم از اهل من است، تو وعده دادی که اهل من را نجات دهی «وَعْدَکَ الْحَقُّ» و وعدهٔ تو، حق است! میفرماید: «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ» این فرزند آن زن کافر است و عمل غیر صالح است، دیگر در رابطه با این با من صحبت نکن! حضرت نوح(ع) در طول مدت، آن همسرش را فراموش کرده است، چون در طول آن مدتی که آن همسرش با او مبارزه میکرد، او قرارداد ازدواجش را محترم داشت و مبارزه با او نمیکرد، اما همین که خدا گفت: فراموشش کن! هر دوشان را فراموش کرد و فوری از خداوند، استغفار و آمرزش خواست که: افراطکردن در عاطفهٔ نسبت به فرزندم را ببخش!
• طوفان
این عجایبی که همینطور در رابطه با زندگی حضرت نوح(ع) گفته میشود. مهمترین و شگفتآورترین و عجیب از عجایب، مسئلهٔ طوفان است. طوفان نوح(ع) که آب از درون تنور جوشید و از دشت و صحرا آب جوشید، از آسمان باران فوقالعادهای به صورت سیل سرازیر شد.
فراگیری طوفان
حالا در گذشته هم عرض شد که آیا این شگفت از شگفتیهای جهان -فراگیری آب در تمام خشکی یا تمام منطقهٔ مسکونی- یک فراگیری است که هیچ نقطهٔ خشکی دیگر در جهان وجود نداشته؟
و یا فراگیری است که بخش مهمی از رُبع مسکون که امروز هست را فراگرفته است؟
یا فراگیری است که منطقهٔ بینالنهرین را فرا میگیرد؟ (چون نقطهای که حضرت نوح(ع) در آنجا عبادت خدا را داشت و نبوت و رسالت داشت، در درّهٔ بسیار وسیعی که «بینالنهرین» لقب داشت؛ در شرایط امروزی، عراق و قسمتی از ترکیه و قسمتی از ارمنستان و قسمتی از شوروی را فرا میگیرد). در این منطقه تفاسیر و تاریخهامان، هدایتمان میکنند.
بدنهٔ کشتی هم در آرارات است که در قرآن تعبیر به «جودی» میشود. «جودی»، ارتفاعی در بینالنهرین و در امتداد بینالنهرین در تفاسیر نوشته شده و در احادیثمان که ثبت و ضبط است، قطعات این کشتی در ارتفاعات آرارات قرار دارد و افرادِ کمی هم توانستند به آنجا بروند و گروههایی که برای تحقیق رفتند، آثار تحقیقیشان هست که یک روز اشاره میکنم؛ برای اینکه هر کدام از خواهران و برادران که بخواهند تحقیق کنند، روی آن تحقیق کنند.
برای هر کدام از این نظرات، یک دلیل ذکر شده است، من یک دلیل آن را ذکر میکنم تا بعد که روی آیات، سریعتر بتوانیم بگذریم و به نکات تاریخی برسیم و از مورّخین، یا از مفسرین، یا از احادیثمان استفاده کنیم.
تمام کرهٔ زمین
یک استدلال در رابطه با اینکه این طوفان فراگیر است، ربع مسکون -یعنی تمام قسمتهای کرهٔ خاکی که در آن روز از آب بیرون بوده- آب همهاش را فراگرفته است، دلیل آنها این است که:
چه در قرآن، چه در تورات، چه در کتب دیگرِ عهد عتیق، آمده که حضرت نوح(ع) موظف بود، مقدار زیادی از جانوران اهلی و وحشی را برای اینکه نسلشان منقرض نشود، اینها را در کشتی نگهدارد. اما در رابطه با انسانها، غیر از این ۴۰ زوج، بقیه را اصلاً خودِ حضرت نوح(ع) دعا کرده که: «رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیارًا» دعای منفی علیه انسانها -غیر از مؤمنین- کرده و گفته است: خدایا! بر این پهنهٔ خاکی از این کافرین یک نفر را باقی مگذار! و بعد، در دلیل محضر پروردگار عرض میکند که: چون اینها اگر بمانند، زاد و ولد نمیکنند، مگر کافر و فاجر؛ ازدیاد نسل اینها کافر و فاجر است! لذا با ۴۰ زوج -یعنی ۴۰ مرد و ۴۰ زن- با این نتیجهٔ ۶۰۰ سال رسالت و نبوتش، در این کشتی حرکت کرده است. دلیلشان این است که: اگر که فقط همین منطقه زیر آب رفته بود، ولی مناطق دیگری بود، از جانب خدا حضرت نوح(ع) مأمور نمیشد که حداقل جانوران وحشی و همهٔ جانوران اهلی را یک زوج از آن در این کشتی نگهدارد! خُب، لازمهاش که چنین باغ وحشی را در این کشتی پیشبینی کند، یک کشتی با آن عرض و طول بود، والا اگر ۸۰ نفر آدم را بخواهد بنشاند، یک جایی مثل اتوبوس میخواهد چون خیلی پیشبینی کرده بود. (در یک روایت هست که حداقل ۲ سال ساختن کشتی طول میکشد و یک نکتهٔ تاریخی است که ۳۰ سال طول کشیده، تا او توانسته تمام کسانی که باید در این کشتی جمع کند، در این کشتی جمع کرد). خُب، اینها دلیلشان این است که: وحی خدایی میگوید که: از انسانها، مؤمنینِ آن را و از دامها، اهلی و وحشی از هر کدام یک زوج نگهدار! میگویند: دلیل این است که کلّ ربع مسکون -به تعبیر امروز- زیر آب میرفت.
یک دلیل دیگری در رابطه با همین موضوع است که قرآن میفرماید: نسل بشر که باقی مانده است، از همراهان نوح(ع) باقی مانده است.
منطقهٔ بینالنهرین
اما آنهایی که میگویند منطقهٔ بینالنهرین که در واقع ارتفاعاتی که اطرافش هست، یک درهٔ بسیار بزرگی است با اینکه عراقِ الآن نمینماید که درّه باشد، موصل که مرکز جوشش بوده، نمینماید که الآن دره باشد، اما در رابطه با ارتفاعاتی که با فاصلهٔ خیلی زیاد، پس این منطقه یک درهٔ بسیار بزرگی بوده. میگویند: «این منطقه را آب فراگرفته». یعنی بسیاری از مورّخینمان نظرشان این است که: هندوستان اصلاً آسیب ندیده است. در این طوفان، قسمتهای مهمی از ایران آسیب دیده است، قسمتهایی از اروپا در آن روز آسیب دیده است. اینها استدلال میکنند که: این خودِ بینالنهرین در طوفان بوده و آب فراگرفته است و کشتی اینها را روی آب بُرده و بعد هم بر «جودی» فرونشسته است و مرتفعترین ارتفاعات منطقه که «آرارات» نام دارد…. (یا به زبان کردی نام خاصی دارد، به زبان ارمنی نام خاصی دارد، به زبان عربی «جودی» میگویند، ولی لغت اصلی قبل از عرب، یک عنوان دیگری دارد که اسامی آن را یکیک مرور میکنیم). …بر آن ارتفاع بسبلند نشسته است، به دنبالِ آن خداوند حضرت نوح(ع) را مأمور کرده که برای این ۴۰ زوج -۸۰ انسان- در اینجا، مساکن و مأواهایی فراهم کند و برای دامهای اهلی، در اینجا فکر کن! و دامهای وحشی را با فاصله رها کن! دستورهایی در احادیثمان هست.
بخشی از کرهٔ زمین
دستهٔ دیگری میگویند که: آنچه که این طوفان شامل آن نشده است، چین است و شرق آسیا، منطقهای که بعداً ذوالقرنین به آنجا رفته است و ماهیت زندگی انسانهایی که در آنجا بودند، با ماهیت زندگی انسانهای مناطق توحیدی، فرق داشته است. و داستان ذوالقرنین در قرآن را به آن جهت استدلال میکنند.
اما آنچه که ما در مجموع از قرآن داریم، یک استفادههایی میشود کرد که اگر هم انسانهایی در جاهایی سالم ماندهاند -نسل باقیماندهٔ بشر- از همراهان حضرت نوح(ع) است؛ این هیچ تردیدی از نظر قرآن نیست. اینکه این انسانهایی که ماندهاند، انسانهایی هستند که از ریشهٔ ایمان، باقی ماندهاند. خداوند ریشههای کفر و شرک و نفاق را همه را در زمان حضرت نوح(ع) از بین برده است؛ حضرت نوح(ع) مقدمات یک نسل خالص و پاکی را با نفرینهای خودش و با استدعاهای خودش از پروردگار فراهم کرده است، زیرا شبانهروز زحمت میکشید. میبینیم متن عرایض آن را خدمت پروردگار که: «دَعَوْتُ قَوْمِی لَیلًا وَ نَهاراً» خدایا! من اینها را شبانهروز دعوت کردم، من اینها را مخفیانه و آشکار دعوت کردم و تمام دعوتهای من «فَلَمْ یزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً» هرچه من اینها را بیشتر دعوت میکردم، اینها از من فرار میکردند. حتی در آیاتی میرسیم، دارد که وقتی حضرت نوح(ع) میرسید و با آنها میخواست صحبت کند، اینها انگشتانشان را در گوششان میکردند، تا سخنان او را نشنوند.
ریشهٔ بتپرستی
تعداد بتهایی که در عرب مانده است، ریشهٔ بتها از زمان حضرت نوح(ع) است. در قرآن ۵ بت بزرگ را که در مقابلِ خداوند میپرستیدند، در داستان حضرت نوح(ع) نام برده شده است که یعنی ریشهٔ تاریخی بتپرستی را نشان داده. در قرآن که این ۵ بت و بعداً هر کدام از این بتها، شعبهها و شاخهها و تعداد زیادی از بتها و با نامهای مختلف بودند، اما ریشهٔ تاریخی بتپرستی زمان حضرت نوح(ع) است و مبارزهٔ حضرت نوح(ع) با بتپرستی است. لذا یک مسائلی را خواستم در این دو برنامه از آنچه که زندگی حضرت نوح(ع) است و عجایب زندگی و داستان اوست، نقل کنم.
اما مردمی که در زمان او بودند، چقدر عَنود و لجوج بودند! در بعضی از احادیث عِنادی که خانوادهها حتی به بچههایشان تزریق میکردند. حضرت نوح(ع) مأمور شده که هستهٔ خرما را بکارد، تا نخل خرما شود. مأمور شد: وقتی نخلِ چندمتری شد، آنوقت این را قطع کن و از این، تخته بساز و از آن تختهها، کشتی بساز! حوصله و صبر را ملاحظه کنید که شاید کمتر شود که ما حوصله کنیم همهٔ مطالب را بشنویم. در اینباره وقتی که پای این نخلهای خرما آبیاری میکرد و میگفت که: مردم! من مأمورم به شما بگویم این درختها رشد میکند، این اَلوارها (به تعبیر ما) الوارهای بزرگی میشود، اینها تبدیل به تخته میشود، اینها کشتی میشود، سبب عذاب شماست؛ من از آن عذاب، شما را پرهیز میدهم! اینها میرفتند بچههایشان را میآوردند و میگفتند: این دیوانه است! مواظب باشید از این دیوانه، آسیبی به شما وارد نشود! که متن آیهٔ قرآن راجعبه دیوانگی و راجعبه آسیبزدن به او و حتی در یک حدیث، من یک چیزی خواندم، بسیار تعجبآور بود که پدری، فرزند مکلّف خودش را روی شانهٔ خودش سوار کرده برای اینکه نوح(ع) را در جایی که دارد کار میکند، از پشت آن تختهها نشان دهد و میگوید: این دیوانه، بالاخره یک کاری دست خودش و دست همه میدهد، مواظب باشید به این گرایش پیدا نکنید! فرزندش میگوید: حالا چون ممکن است بعداً من دیگر او را پیدا نکنم و این ضدّ بتهای مقدس است، بابا! یک چندتا سنگ به من بده، من با این سنگها به او بزنم تا بلکه از پا دربیاید و به این بُتهای ما، آسیب نزند! نقل میکنند که وقتی پدر، سنگ را دست پسر داد و در حالی که روی شانهٔ پدر هست، با سنگ به سر حضرت نوح(ع) زد؛ خون از سر مبارکش جاری شد و [در حالی که] این خون را پاک میکرد، میگفت: من در رابطه با اینکه شما را با خدا آشنا کنم، از هیچچیز هراس ندارم، مگر این سنگهای شما، زندگی را از من بگیرد؛ من هراسی ندارم! و مقاومتِ اینطوری.
بیشتر مطالبی که در این داستان میتوانست باشد، کلیات را عرض کردم، تا بعد برسیم به ترتیب به یکیک آن و بعد به اسنادش انشاءاللّه مراجعه کنیم.
نوح؛ اولین پیامبر صاحب وحی
برای تبرّک، آیات سورهٔ مبارکهٔ هود را ترجمه کنیم.
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» یکی از ویژگیهای دیگر حضرت نوح(ع) این است که اولین پیامبر صاحب وحی است. قبل از حضرت نوح(ع) به انسانی وحی نشده است؛ اولین پیغمبری است که به او وحی شده. قبل از حضرت نوح(ع)، حضرت آدم(ع) و بعضی از فرزندان و نوادهٔ حضرت آدم(ع) که حدود شاید بنا به تاریخ هزار و خردهای سال از هبوط آدم(ع) گذشته بوده است که نوح(ع) به دنیا آمده، در طول این مدت بودند کسانی که رسالت داشتند یا وصایت داشتند -یا از جانب آدم(ع)، یا از جانب فرزندان آدم(ع) وصی بودند- به هر کدام از اینها وحی بهصورت الهام یا بهصورت خواب یا بهصورت فرشتهای که با اینها مکالمه میکرد، اما اولین کسی که به او وحی شده، حضرت نوح(ع) است.
اینجا میفرماید: «إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» اولین آیه در داستان حضرت نوح(ع)، همین آیه است که او به قومش گفته: «إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ- أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ از این أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ». میفهمیم که خدا را قبول داشتهاند، بشر آن روز به خدا رسیده بوده، اما بتها و موجوداتی را شریک خدا میدانستند. حضرت نوح(ع) آمده، اینها را از شرک -که شرک هم شاخهای از کفر است- به جانب ایمان، به خدای یگانه هدایت کند. «أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیکُمْ عَذَابَ یوْمٍ أَلِیمٍ» من عذاب روز دردناک را برای شما هراس دارم!
سخن مخالف
باز دوتا لغت را داشتیم؛ یکی «اراذل»، یکی «بَادِی الرَّأْی».
کفّار میگویند: ما برای تو فضلی قائل نیستیم، ما نمیبینیم تو و همفکران تو، غیر از یک آدمهای پَست و دارای شغلهای پست و آدمهای سطحینگر، آدمهای نوفهم؛ تازه دارند مسائل را میفهمند، تازه شروع به فهم کردند. اینها همراه تو راه افتادند، اینها شغلهای پستی دارند، اینها از خانوادههای پست هستند که همراه تو راه افتادند.
«اراذل»، ریشهاش و مفرد آن رَذل است، یعنی پست، خسیس (به تعبیر عربی، نه به تعبیر فارسی). خسیس، از خَس به معنای ناقابل و ناچیز و پستی. دو چیز گفتهاند:
یکی از نظر خانوادگی، اینها خانوادههای فقیر و واماندهای هستند.
یکی از نظر شغل، اینها شغلهای پستی دارند.
«بَادِی الرَّأْی»، یکی از بَدَأَ گرفتند، به معنای تازهفهم (به تعبیر ما، نوسَواد، نومعلومات). اینها تازه، فکرشان میخواسته کار کند، تو گولشان زدی! یکی از ریشهٔ بُدُو است، یعنی ظهور. اینها تازه میخواهند خودی نشان دهند، اینها عُقدههایی دارند، میخواهند خودی نشان دهند، همراه تو راه افتادند.
اشرافی از آن کسانی که کفر را برگزیده بودند، «فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا» [گفتند:] ما، تو را جز بشری همانند خودمان نمیبینیم «وَمَا نَرَاکَ» و ما اعتقادی در مورد تو نداریم، جز اینکه یک عده اراذل سطحینگرِ ما، از تو پیروی میکنند؛ ما برای شما فضلی بر خودمان نمیبینیم! «بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ» بلکه میپنداریم که شما دروغگویان هستید.
در این قسمت، یک نکته را عرض کنم:
در طول تاریخ بشر، شیطان و شیطنت و هوای نَفس انسان، سعی میکنند همگونی بین انسان و ولیّ زمان خودش در ذهن انسانها جلوه بدهد. فرعون، به حضرت موسی(ع) میگوید: من تو را یک چوپان میبینم، من تو را صاحب یک عصا -چوبدستی- میبینم، تو بر من فضلی نداری! نمرود به حضرت ابراهیم(ع) مشابه این را میگوید، بنیاسرائیل به حضرت عیسی(ع) مشابه این را میگوید، کفّار و مشرکین یا کفار اهل کتاب از یهود و نصاری، همین را به پیامبر اسلام(ص) میگویند؛ میگویند: ما در تو فضلی نمیبینیم! در تمام اعصار، ولیّ زمان از بین مردم بر میخیزد. همانند مردم است، مثل مردم زندگی میکند -غیر از یک ارتباط با پروردگار مستقیم یا غیر مستقیم- هیچ فضیلت مادی و مالی و عشیرهای و قبیلهای بر انسانهای زمان خودش، ندارد. شیطان و شیطنت در نَفس امّارهٔ انسان کار میکند. حتی در زمان خودمان، مثلاً روز اولی که امام(ره) در قم کار را شروع کرده بودند، در بین رجال سیاسی، در بین رجال فرهنگی کشور، در بین مبارزین کشور نسبت به امام(ره) چه میگفتند؟ میگفتند: «مَا نَرَىٰ لَکُمْ عَلَینَا مِنْ فَضْلٍ» ما بر تو فضلی نمیبینیم! چه فضلی داری؟ عِلم داری؟! دانش داری؟! برای خودت برای اینکه بر ما حکومت کنی، چه چیزی داری؟! واقعاً شایستههایی در حوزههای علمیه، بعضی از شخصیتها، در روزهای اولیه با حضرت امام(ره) مبارزه میکردند، عین مبارزاتی که حال با مقام ولایت است؛ بعضی از کسانی که اصلاً قابل مقایسه با آن وقت نیستند! اینها که الآن خودشان را در مقام مقایسه قرار میدهند، اصلاً قابل مقایسه با کسانی که با حضرت امام(ره) مبارزه می کردند، نبوده و نیستند! اما شیطان و نفس امّاره، میگوید: من یک نفر، تو هم یک نفر! میگوید: من و تو در زمان حضرت امام(ره)، هر دو برادر بودیم، تو الآن چه فضلی بر من داری؟! همان اختیاراتی که من در گذشته، در زمان امام(ره) داشتم، همان سمتها، همان پُستها، همهٔ آنها باید باشد، حٰاجی اَنَا شَریک. در صورتی که امکان اشتراک در ولایت نیست؛ در رهبری دینی، امکان شریکشدن، وجود ندارد!
در مسیری که پیغمبر(ص) و ائمهٔ معصومین(ع) ترسیم کردند، گروه حَلّ و عَقد مسلمین (خبرگان مسلمین)، اولین شرط خبرگی در خودِ اسلام است، باید اسلامشناس باشند که اسلامشناسان قبولشان داشته باشند. ادعای اینکه من چندین حکم دارم، من چند سال در جبهه خدمت کردم، من چند سال در مبارزه بودم! آیا میتواند ۲۵ سال خدمت، طلحه و زبیر را شریک و سهمالشرکه در ولایت امیرالمؤمینن(ع) کند؟! کدامیک از اینها که میگویند: «ما مبارزه کردیم!» انگشت کوچک طلحه و زبیر میشوند؟! هیچکدام انگشت کوچک طلحه و زبیر نمیشوند! ۲۵ سال در روزهای غربت، کنار امیرالمؤمنین(ع) بودند. اینها بعد از ابوبکر، در کنار علی(ع) ماندند و چوب خوردند. اینها بعد از عُمر، در شورایی که او تشکیل داده است، در کنار علی(ع) ماندند. ۶ رأیی که در آن شورا بود، علی(ع) ۳ رأی شد و عثمان ۳ رأی؛ علی(ع) بود و طلحه و زبیر، ۳ رأی آنها هم عبدالرّحمن عوف و سعدِ وقّاص و عثمان بود. در طول حکومت عثمان، طلحه و زبیر همیشه متهم بودند، همیشه تحت تعقیب بودند، اما همین که شرکت در ولایت را خواستند… . ولایت اشتراکی نیست! شرکت سهامی نیست که اشخاص بتوانند در آن، حق وِتو داشته باشند. [بگویند:] من باید باشم، والّا بازی نباشد! مثل بچههای لوسی که در محلهها بودند. از درِ خانه بیرون میآمدند، میگفتند: من بازی! حالا بچهها یارگیری کردند، بازیشان را دارند میکنند، میگوید: من بازی! [در جوابش] میگویند: نه! میگوید: من بازی نیستم، بازی نشود! مگر میشود یک همچنین چیزی؟! من معتقدم که این امتحان بشر که از جریان حضرت نوح(ع) میخوانیم، خیال نکنیم آنها خیلی ارتجاعی بودند و بشرهای اولیه بودند، حالا بشرهای قرن ۲۰ و در آخرین اوجهایی که به پیامبر و اهل عصمت و طهارت ایمان آوردند؛ حالا هم به مقام ولایت، میگویند: شما بر ما چه فضیلتی داری؟! میدانید قرآن، احادیث، مشخص کرند در زمان غیبت کسانی میتوانند گروه حل و عقد باشند که خبره باشند. حتماً دو شرط در اینها باشد: یکی اسلامشناسی، به معنای راستین. دو شخصیتی که حضرت امام(ره)، یکی مقام معظم رهبری… و شش فقیه را به نام اسلامشناس قابل اعتماد. دیگر اینکه اینها، زندگیشان از تقواشان حکایت کند، اینها باید بگویند، چه کسی میتواند مجلس خبرگان رود. مراجعه کنید به کتابها، وقتی که زبیر روی خاک افتاده، امیرالمؤمنین(ع) بالای سرش میآید، یک کسی لعنتش میکند که زبیر کشته شده، روی زمین افتاده! حضرت با نوک شمشیرش، شمشیر زبیر را بر میدارد، میفرماید که: این شمشیر، چه غمهایی که از چهرهٔ مبارک پیامبر دور کرده است! این شمشیر، چقدر در راه حق بوده! اما در آخرین امتحان، نتوانستند خودشان را حفظ کنند. واقعاً ما باید به خدا پناه ببریم و همینطور که مقام معظم رهبری در سخنرانی روز چهارشنبهشان و در جلوگیری از راهپیمایی در هر دوتای آن، پدرانه برخورد کردند، ما هم باید همانطور که ایشان میخواهد، همانطور باشیم. اما بداینم:
«نردبان خلق این ما و منیست
عاقبت زین نردبان افتادنیست
هر که بالاتر رود اَبلهترست…»
هر کس از نردبان منیّت بالاتر رود، ابلهتر است، زیرا هرچه بالاتر رود، سقوط او حتمی است؛ استخوان او خرد خواهد شد. مقام معظم رهبریمان در فرمایش خود، واقعاً در برخورد با مسائل مجلس شورای اسلامی، به صورتی عنایت فرمودند که بخشی را گفتند: اینها صدای اسرائیل هستند! یک چیزی را میگویند که زحمت صدای اسرائیل را کم میکنند. و بخشی را فرمودند: اینها جاهلِ عصبانیِ باندباز هستند! و اکثریت مطهر مجلس شورای اسلامی را تقدیر فرمودند. منتهی به اکثریت مجلس شورای اسلامی فرمودند که: نباید بگذارید با حیثیت شما بازی شود! نمیدانم دیروز صدای روحانی جلیلمان آقای موحدی کرمانی را شنیدید که با نقاهتی که ایشان دارند، وقتی که پس از فرمایش روز چهارشنبهٔ مقام معظم رهبری صحبتهای یک نماینده را میشنوند و متوجه میشوند این نماینده دارد مقابل فرمایش مقام معظم رهبری حرف میزند، با صدای بسیار لرزان ولی عصبانی گفتند: مگر مقام معظم رهبری نگفت که: نگویید؟! مگر مردم نیامدند، گفتند: مرگ بر ضدّ ولایت فقیه؟! میخواهید که مرگ بر ضدّ ولایت فقیه، به مجلس برگردد که اینطوری حرف میزنید؟! واقعاً اینکه مقام معظم رهبری فرمودند که: اکثریت مطهر مجلس نباید بگذارد که کسانی به حیثیت آن لطمه بزنند! این روحانی جلیلمان، آقای موحدی کرمانی را وادار کرد که در آن همه سروصداها، بلند شود، اخطار کند و برای حفظ حیثیت مجلس، اخطار بگوید. مجلسی که نتواند فرمایش مقام ولایت را عمل کند، مرگ بر ضدّ ولایت فقیه روی آن میآید! من وقتی صدای لرزان ایشان را از رادیو گوش میکردم، متوجه ایمان و تقوایی که این عزیزان دارند و مقام معظم رهبری میفرماید: اکثریت مطهر مجلس و اعتنای اینطوری میکند. ما هم در شرایط کنونی که پدرانه، مقام معظم رهبری فرمودند: «دو جریان نیست، دو جناح نیست، خودشان میگویند»، من یک میدانم! به جانب یک روش و منش هدایت فرمودند که باید حرکت کنیم. ما هم باید فردفردمان این مسئله را توجه داشته باشیم که ادامهٔ انقلاب اسلامی تا جهانیشدن اسلام، به وحدت و یکپارچگیِ اهل حق نیاز دارد و باید همهمان در این باره کوشش کنیم. باید آنها که صدای اسرائیل میشوند یا برای اسرائیل تجزیه و تحلیل میکنند، باید تا میشود تذکر داد. همین دعایی که بزرگانمان به ما یاد دادند که «خدایا! اگر اهل هدایت هستند، هدایتشان کن! اگر اهل هدایت نیستند، ممکن است در اشتباه باشند، باید فرصت پیدا کنند». اما اگر کسی در لباس روحانیت بیاید و کسی که به صدای اسرائیل کمک میکند، بگوید فاتح خیبر! مسلّماً این نمیشود گفت نفهمیده که چنین حرفی را زده است و باید روی مسائل توجه کرد که توجه هست. انشاءاللّه با تذکراتی که رئیس محترم مجلسمان هم دادند در صحبت دیروزشان انشاءالله اینها که قبل حرف زدند، خودشان را میتوانند تطبیق کنند و باعث این نشوند که مردم همانطور که مقام معظم رهبری هم فرمودند راه همهٔ کسانی که از مردم جدا میشود، مردم راه خودشان را خواهند رفت کمااینکه نشان دادند نسبت به کسانی که از راه مردم جدا شده بودند، چگونه رفتار کردند و انشاءالله که خداوند هدایتمان کند مناسب شرایط بتوانیم وظایفمان را انجام دهیم.