۱۴۰۱/۸/۱۴، نهمین آیین بزرگداشت استاد حبیبالله عسگراولادی | صوت و متن کامل سخنان دکتر علی لاریجانی
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام و درود خداوند بر پیامبران، بهویژه پیامبر خاتم(ص). و سلام و درود خداوند بر بندهٔ صالح او و شخصیت مهذّب، جناب آقای عسگراولادی که یکی از چهرههای نادر در تاریخ معاصر ایران هست.
«از شمار دو چشم، یک تن کم
وز شمار خرد، هزاران بیش»
…اگر ما بخواهیم یک سیاستمدار تراز جمهوری اسلامی معرفی کنیم، باید بگوییم، آقای عسگراولادیست. این نکاتی که از رهبری معظم در مورد مرحوم آقای عسگراولادی پخش شد و آقای بادامچیان هم آن را بهخوبی بحث کردند، ابعاد مهم این شخصیت بزرگوار است. من در این بیش از ۴۰ سالی که از نزدیک با ایشان آشنا بودم، برداشتم این است که در ساحت سیاست در جمهوری اسلامی، ما فردی به این ورزیدگی و اخلاقمداری و هدفمند زندگیکردن، کمتر داشتیم.
ایشان مجموعهٔ خصوصیاتی را باهم داشت و به همین دلیل، فکر میکنم خوب است در این جلسه که برای سالگرد ایشان تدارک شده، ببینیم در وضعیت فعلی از زندگی و مشی ایشان، چگونه میشود استفاده کرد تا راهمان را بهتر بیابیم.
یکی از خصوصیات آقای عسگراولادی این بود که شناخت خوبی از دوستان و دشمنان داشتند. و چون آبدیده بود و تاریخ گذشتهٔ ایران را خوب میشناخت و میدانست که آمریکا و غرب نسبت به ایران چه نگاه شیطنتآمیزی داشتند، لذا در این مصاف طولانیای که قبل از انقلاب، با رژیم دستنشاندهٔ آمریکا داشت، وضعیت دشمنان را خوب میشناخت و به همین دلیل، صف دشمن و دوست را مخلوط نمیکرد. او به درستی میشناخت که آمریکا و غرب، چه نگاه شیطنتآمیزی نسبت به ملت ایران دارند. شما امروز، در این حوادثی که در ایران رخ داد، میبینید آنها چه آرایشی به خود گرفتند. خیلی عجیب است که در یکی از کشورهای همسایهٔ ما، آمریکاییها با صراحت به گروههای ضد انقلاب، میگویند: «شما باید در ایران عملیات کنید! و ما به شما کمک میکنیم». کشور همسایهٔ ماست! ولی آمریکاییها در آنجا گروههای ضد انقلاب را کمک میکند و فشار میآورند، تا در داخل ایران عملیات انجام دهند.
این واقعه البته اولین بار نیست که در ایران در حال انجام است. در گذشته، ما نظیر این را کم نداشتیم؛ اشتباه میکنند. آمریکاییها تصور میکنند مثلاً با چهارتا انفجار، یا چهارتا مسئلهسازی در ایران، یا ترورکردن، این حرکت عظیم ملت ایران را میتوانند منحرف کنند. ما ممکن است در داخل مشکلاتی داشته باشیم، نفی هم نمیکنیم، مشکلات هست، اما ملت ایران صف دوست و دشمن را خوب میشناسد. میدانند که شما، برای ایران دلسوز نیستید؛ برای ملت ایران دلسوز نیستید! شما اگر بدانید ایران یک مشکلی پیدا کرده، بهجای آن که جلوی مشکل را بگیرید، هُل میدهید که یک مسئلهٔ جدید هم برای ایران بهوجود بیاید. ما وضع شما را در جنگ و بعدها در مسائل مختلف، دیدیم. خُب، حالا یکی از مسائل امروز همین است که درست است که مشکلاتی در کشور هست، ولی باید بدانیم حریف ما، دشمن ما، یک سناریوی بزرگتری را بهوجود آورده است. دیگر اینجا، مسئلهٔ این و آن نیست، مسئله کلیت ایران است. لذا باید «ید واحده» بود! و این وفاق جمعیای که رهبری معظم هم تأکید داشتند و در این صحبتی که از مرحوم آقای عسگراولادی هم پخش شد، تبلور داشت، جاش اینجاست. ما امروز دوستان آقای عسگراولادی هستیم، یاران ایشان هستیم، راه ایشان اینطور بود. این یک نکته که به نظر من امروز باید به آن توجه کرد و با خلاء وجود عسگراولادی، نباید ما آن مشی و صراطی که ایشان داشت و آن راه را فراموش کنیم.
آقای عسگراولادی همانطور که آقای بادامچیان هم توضیح دادند، مرد راهرفتهای بود و فراز و فرودهای زیادی را درک کرده بود. شرایط سخت دوران قبل از پیروزی انقلاب را لمس کرده بود و آن اختناق عجیبی که آن زمان وجود داشت را حس کرده بود. لذا بهحق باید گفت، او جز پیشگامان نهضت اسلامی ما بود. و امروز که سالگرد رحلت ایشان هست و حتماً روح ایشان حاضر و ناظر بر این جلسه هست، ما هم برای ایشان بیشترین خیر را از خداوند طلب میکنیم و فرصتی هم هست که برخی نکات را با توجه به سلوک ایشان، عرض کنم.
عرض کردم که ایشان پیشگام بود، راهرفته بود. یک سخنی سعدی شیرازی دارد که: «خلاف راه صواب است و عکس رأی اولوالالباب، دارو به گمانخوردن و راه نادیده، بیکاروان رفتن». راه سخت است، مسیر فراز و فرود دارد؛ باید با افراد راهآشنا، این راه را رفت و راه ایشان، این خصوصیا ت را داشت. جدای از آن نکاتی که من حالا نمیخواهم تکرار کنم از تبعیت ایشان از مرجعیت و روحانیت و رهبری که در مقاطع مختلف، ما با صراحت تام از ایشان دیدیم. ایشان ویژگیهایی داشت که ایشان را خیلی از دیگران ممتاز میکند. یک فیلسوفی هست که شما لابد اسمشان را شنیدید، به نام افلاطون. ایشان در باب سیاستمداران میگوید، دو ویژگی باید در آنها برجسته باشد: یکی «روشنبینی»، یا همان بصیرت که ما در لسان عربی میگوییم. و یکی «سلوک آزادانه». ایشان میگوید، یک سیاستمدار اگر میخواهد تحول ایجاد کند و پیشگام باشد و با مشکلات منفعلانه برخورد نکند، راهگشا باشد، باید روشنبین باشد. آقای عسگراولادی این خصوصیت را داشت. سلوک اخلاقی و سلوک سیاسی او طوری بود که این ویژگی روشنبینی را داشت و همینطور، سلوک آزادانه؛ هر دو خصوصیت او را ممتاز میکرد. بهرهجستن از شخصیتی مثل شیخ محمدحسین زاهد، مرحوم حقشناس، مرحوم آقای انواری و مخصوصاً امام خمینی، این بصیرت اخلاقی را در ایشان بهوجود آورد. البته این شخصیتها در تأثیرگذاری روی ایشان، در یک سطح نبودند. گاهی هم وجوهشان مختلف بود، ولی همگی آنها در معنویتگرایی، مشترک بودند. و ایشان تحت تأثیر این رفتار اخلاقی بود.
نتیجه اینکه این خصوصیت در ایشان رشد کرد که هم صاحب مکتب باشد در رفتار و هم وفادار به مکتب باشد. خُب، خیلی از افراد فکر مکتبی دارند، اما در رفتارشان وفادار نیستند، شرایط زمانه، آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. او اینطور نبود، با عقیدهاش زندگی میکرد. گاهی هم بهش خرده میگرفتند، ولی او راهش را درست انتخاب کرده بود و بر حسب این نکاتی که گفته شد، بر اساس عقیدهاش زندگی میکرد؛ در دستهبندیها نمیگنجید. ایشان خاطراتی را نقل کرده بود در گذشته که از بعضی کشمکشهای سیاسی که قبل از انقلاب در ۲۸ مرداد و اینها بین طوایف ملّیون و مذهبیون وجود داشت، احساس میکرد گمشدهاش در این گروهها نیست؛ بزرگتر از این گروهها بود، ورای این گروهها میاندیشید، در این دستهبندیها گیر نمیکرد. به همین دلیل میگفت، من در ته ذهنم این بود، در این گروهها و حزبها گیر نکنم. البته آدم بسیار تشکیلاتی بود و درست هم فکر میکرد، ولی نمیخواست در آن حزبهایی که دنبال اهداف خرد هستند، گرفتار شود.
تأمین معیشت برای او یک بهانهای بود، برای اینکه آن فکر سیاسی خودش را دنبال کند و مسئولیتش را انجام دهد. لذا گاهی، برنجفروشی هم میکرد، گاهی در دکّان آهنفروشی هم میرفت. اینها برایش ابزار بود، برای یک هدف بزرگتری، دغدغهٔ بزرگتری داشت. انسان بزرگ، نمیتواند در این چارچوبهای خرد قرار بگیرد. آقای عسگراولادی، مرد بزرگی بود. هم روح بزرگی داشت و هم بزرگوار بود. لذا با همهٔ اینکه ساختار ذهنیاش در واقع در این چارچوبها نمیگنجید، همه او را بهعنوان یک بازاری میشناختند! ولی او معیشت را بهانه کرده بود. مقالات مظفر بقائی را میخواند، مقالات مرحوم فاطمی را هم میخواند. یعنی یک آدم روشنبینی بود، ذهنش درگیر بود، نسبت به حوادث بیدار بود، شرایط زمانه را خوب درک میکرد.
یک نکتهای را ایشان فرموده بودند که من در آن درگیریهایی که قبل از انقلاب مخصوصاً در ۲۸ مرداد بین ملّیون و مذهبیون و بین طرفداران آیتالله کاشانی و طرفداران مرحوم مصدق وجود داشت، احساس میکردم که اینها همهٔ حقیقت را در خودشان میبینند، نگاه نمیکردند ببینند که گاهی ممکن است طرف مقابل هم حرف حق را بزند؛ اشکال را در این میدید و این نکتهٔ مهمیست، حرف مهمی را فهمیده بود. اینکه همهٔ حقیقت را ما در جوف خودمان نبینیم، خیلی از نزاعها را حل میکند.
یک خاطرهای را ایشان نقل میکند از اوایلی که با امام محشور بودند؛ امام از بحث امر به معروف و نهی از منکر، اینها را کشاند به اینکه شما باید تشکیلات داشته باشید، امر به معروف و نهی از منکر این نیست که شما داخل تاکسی نشستهاید، کسی موسیقیای پخش میکند، شما به او تذکر دهید! شما باید تشکیلات داشته باشید، تا قدرتمند باشید! آن وقت با قدرت میتوانید امر به معروف و نهی از منکر کنید؛ یعنی کارتان نظام داشته باشد. آن وقت آنجا این نکته را میگویند که امام فرمودند، اول یاد بگیرید حرف طرف مقابل را گوش دهید! این خیلی چیز مهمیست و آقای عسگراولادی خوب یاد گرفته بود؛ بیشتر گوش میداد، تا حرف بزند. در جلسات بهدرستی گوش میداد، دیگران چه میگویند. خود ایشان فرموده بود که آدم وقتی گوش میدهد، ممکن است همان حرف حقی که میخواست بیان کند، از زبان دیگری بشنود. امام فرموده بود، وقتی طرف صحبت میکند، دنبال این نباشید که جوابش را بدهید، این میشود جَدَل! خیلی سلوک تربیتیست در سیاست، کسی به فرد بگوید، شما آموزش ببینید که گوش بدهید. یکی از مسائلی که امروز ما نیاز داریم، همین «گوشدادن» است. ببینیم شاید در حرف دیگران هم یک گوشهای از حق وجود داشته باشد. «حقگرا»بودن، یعنی حق را در هرجا هست جستوجو کنید.
من در این جلسه، یک نکتهای را به شما عرض بکنم. من در زندگی بسیاری از بزرگان که در جمهوری اسلامی نقش فکری داشتند دقت کردم، یکی از آن شخصیتها آیتالله شهید مطهریست. ویژگی ممتاز او، همین بود. حق را در زبان هر کسی میدید، او را قدر مینهاد. خیلی وقتها در بحثهای فلسفیشان، آراء فیلسوفهای غربی را مهم میدانست. میگفت، حرف مهمی زده. نه اینکه چون در آنجا بوده، ما حرفش را گوش ندهیم. حرف حق را از هر جا میشنویم، باید قدر بنهیم! آقای عسگراولادی اینچنین بود. این سلوکیست که میتواند ما را زودتر به نتیجه برساند.
سعدی میگوید «در خاک بیلقان برسیدم به عابدی…» «گفتم: مرا به تربیت از جهل پاک کن» میگوید دانشمندی در شهر بیلقان به یک عابدی رسید، از او خواست که من را تربیت کن، ارشادم کن؛ از جهل مرا پاک کن!
«گفتا: برو چو خاک، تحمل کن ای فقیه
یا هر چه خواندهای، همه در زیر خاک کن!»
نتیجهٔ فضیلتِ علم و دانش و اخلاق، باید تحمل و صبر باشد، و عسگراولادی این بود، علت برجستگیاش در این بود که اهل تحمل و مدارا بود. این صبر و تحمل، همزاد روشنبینی است. اگر همراه روشنبینی، صبر و تحمل بود و حقیقتگرا بودیم،بعد آن جامعه رو به پیشرفت میرود.
نکتهای ابنسینا در کتاب «شفاء» دارد در مورد اینکه چطور میتواند یک حکومت، یا یک مدینه فاضله باشد. چطور میتواند یک حکومته برجسته باشد. حکمرانانانش باید چه ویژگیهایی داشته باشند. ایشان میگوید، اولین ویژگیای که حکمرانان باید داشته باشند این استکه باید عقل اصیل داشته باشند. و دوم اینکه باید سیاستورز باشند. بعد هم میگوید اهل تقوا باشند، اهل علم باشند. عقل اصیل را چه مییافتند؟ عقل اصیل همین بود که در بررسی احوالات ملت، آنچه که صلاح ملت و منافع ملت هست، با عقل، با مشورت با دانشمندان، صاحبنظران جویا شوید، آن راه را انتخاب کنید. اجمالیاش، این است. در یک چیزی که سلیقهٔ خودتان هست تعصب نداشته باشید. آقای بادامچیان گقتند، آقای عسگراولادی هیچوقت دنبال تحمیل سلیقهاش نبود، این یعنی عقل اصیل دارد. بهجای آنکه آنچه که بافتهٔ خودش یا ذهن خودش هست، تحمیل کند، رأی برگزیدگان و دانشمندان را انتخاب میکرد. عقل اصیل در حکومت، یعنی این. و آقای عسگراولادی این دو ویژگی را داشت. یعنی واقعاً عقل اصیل داشت.
من در خیلی از جلسات با ایشان بودم. گاهی جمع، با حرارت یک موضوعی را میگفت، شرایط اجتماع هم آن را میپذیرفت، ولی آقای عسگراولادی در خلاف آن استدلال عقلی میکرد. و چون آراستگی اخلاقی هم داشت، به دل مینشست؛ این مجموعهٔ استدلالهای او، جلسه را تغییر میداد. بارها من این وضع را در ایشان دیدم. و این نکتهٔ مهمیست. اگر ما بخواهیم عقل اصیل را در جامعه شکوفا کنیم، باید بدانیم همهٔ ما سلایقی داریم. مگر میشود در یک شهر یا کشوری، سلیقهها متنوع نباشد؟! ارسطو میگوید، اگر در شهر سلایق و نظرات مختلف وجود نداشته باشد، این شهر و مدینه نیست، دهکده است! ذات شهر یعنی «تنوع فکری»داشتن، پس باید تحمل کرد، صبور بود، حرف حق را شنید! عقل اصیل، یعنی بشنو! و حق را دنبال کن! نه فقط سلیقهٔ خودت را. و این نکتهایست که باعث حل مسائل میشود. هر جامعهای گرهها و مشکلاتی دارد، اگر هر کسی روی سلیقهاش مُصِر باشد، این گرهها به سادگی رفع نمیشود. اما اگر عقل اصیل پایهٔ کار باشد و با مشورت خردمندان کارها دنبال شود، سادهتر حل میشود. فرقش در این است.
آقای عسگراولادی یک نقلی دارد که ما وقتی خدمت امام رسیدیم، امام در همین هیئت مؤتلفه، یا قبلش هیئت دیگری بود فرمودند هر کاری میکنید، کارتان یا باعث آشکار شدن عظمت اسلام باشد یا باعث افزایش عزّت مسلمین. حالا من از شما سؤال میکنم در مورد عزت مسلمین: امروز غیر از این است که چشمشان به جمهوری اسلامی است؟ ببینند جمهوری اسلامی، قوی هست یا نیست؟ بسیاری از مسلمانها آنهایی که روشنبیناند، اگر خللی در جمهوری اسلامی پیش بیاید بسیار نگران میشوند. نه فقط کسانی که در داخل دل در گرو انقلاب دارند، خیلی از مسلمانها. چه مشکلی در ایران هست که آنها را بیشتر نگران میکند؟
دوستان عزیز! امروز مشکل کشور ما، اقتصاد است! مسائل دیگر هم هست، ولی اصلش اقتصاد است. اگر مردم ما امروز دچار مشکل اقتصادی هستند، جای دیگری ممکن است بروز دهند. اما خودمان در تحلیل مسئله بفهمیم. مشکل کشور ما این است که رشد اقتصادیاش ضعیف است؛ این با سلیقه هم قابل حل نیست. باید با روشی که عالمان این راه گفتند، مشکلاتمان را حل کنیم. سؤال این است که آیا این کشوری که این همه امکانات دارد، مخصوصاً امکانات نیروی انسانی، امکانات طبیعی، نمیتواند جهش پیدا کند؟! حتماً میتواند! و یکی از نگرانیهای دشمنان ایران این است و آنها میدانند، اگر راه جلوی ملت ایران باز شود و برخی از این سنگها که جلوی پای ملت ایران انداختند، برداشته شود، ایران جهش میکند. اما خُب این عقل اصیل یعنی اینکه بفهمیم این سنگها کجاست؛ سنگها را برداریم. اینجا، جای شعار نیست! جای راه اصولی است! جای حرکتکردن در مسیری که عقلا میگویند؛ عقل اصیل، یعنی عقلای کشور چه میگویند، عالمان اقتصاد چه میگویند.
دوستان عزیز! ما اگر میخواهیم راه عسگراولادی را برویم، یعنی همین راه عقل اصیل را برویم. یعنی ببینیم مشکل اصلی کشور چیست.
چندی پیش در مجمع تشخیص مصلحت، بحث در این بود که این سیاستهای «برنامهٔ هفتم» نوشته شود. باز به سیاق همیشگی، دهها هدف متعالی را همردیف نوشته بودند. این روش ادارهٔ راهبردی جامعه نیست. شما باید ببینید اصل مشکل کشور چیست، تمرکزتان روی آن انجام شود. برادران! مشکل اصلی کشور ما اقتصاد ماست. رشد اقتصادیمان ضعیف است. بقیهٔ امور باید در کنار آن قرار بگیرد. یعنی فرهنگ ما باید کمک به این کند، دانشگاه ما باید کمک به این کند، صحنههای مختلف اجتماعی ما باید کمککنندهٔ این باشند. اگر این شد، ایران از نظر فکر مذهبی، از نظر داشتن دانشهای متنوع، از نظر سابقهٔ تمدنی، قدرت پرش دارد. نباید خودمان را گرفتار این ضیقهایی که بینالملل برای ما درست کرده بکنیم؛ باید حلش کنیم! نباید بگذاریم اینها به ملت فشار بیاورند. حکمرانیای که عقل اصیل را دنبال میکند، این است! بله، معلوم است که جلوی پای ملت ایران اشکالات زیادی بهوجود میآورند، دشمن کارش این است که مشکل ایجاد بکند. هنر سیاستورزی، این است که این مشکل را با هزینهٔ کمتر حل کنیم. بنابراین بدانیم که در موقفی که امروز وجود دارد، باید مُلکداریمان هم با فرهنگ، هم با دیانت، هم با هوش که همان عقل اصیل است همراه باشد.
یک نکتهٔ را من در زندگی آقای عسگراولادی بارها دیدم و در این جملهٔ آخر، دوستان هم اینجا مطرح کردند و آن، تمرکز ایشان روی وحدت اجتماع بود؛ خیلی چیز مهمیست. کثرت در جامعه هست اگر حکمرانان و آنهایی که دل در گرو انقلاب دارند، دغدغهٔ وحدت اجتماعی نداشته باشند، این کثرت در جامعه باعث انشقاق و تفرقه میشود. وحدت اجتماعی یک موضوع مهم است. من یادم هست که اواخر عمر مبارک ایشان که یک مکاتباتی داشتند، عدهای از افراد به ایشان خرده گرفتند که «شما چرا این مکاتبات را دارید؟» ایشان چه پاسخ دادند؟ گفتند: «من فکر میکنم این مسئله، وفاق اجتماعی را دارد بهم میزند و من میخواهم این وفاق اجتماعی را برگردانم. این مسئلهٔ بسیار مهمیست. برای کسی که روشنبینی دارد، باید بداند یک حکومت و یک جامعه، وقتی در قدرت همافزایی دارد که وفاق داشته باشد. شما یک خانه را درنظر بگیرید که در آن روابط عاطفی وجود دارد، اگر در آن خانه وفاق وجود نداشته باشد در آن خانه مشکل پیدا میکنید. حالا در جامعه که روابط عاطفی نیست، پس شما باید بیشتر روی وحدت اجتماعی کار کنید. به هر دلیل هی افراد را تخریب نکنید! این بداخلاقیهایی که امروز در جامعه میبینیم، یک مقدار برمیگردد به چیزهای دیگر.
باز من یاد میکنم از بعضی از بزرگان که میگفتند اصل و حقیقت حکومت، تربیت است. حکومتها برای این هستند که انسانها را به سعادت برسانند. چجوری به سعادت برسند؟ با تربیت! این تربیت اجتماعی، یک اخلاق اجتماعی همراهش دارد.
باید بپذیریم ما بعضی از کارهامان در صحنهٔ سیاسی در حوزهٔ اخلاق اجتماعی، غلط بوده. . ما میتوانیم افکار مخالف هم داشته باشیم،اما به محض اینکه یک کسی، دیگری را قبول ندارد، بهش تندی کند، فحاشی کند، این مسئله را که تحمل همدیگر را نکنند باب میکند.
آقای عسگراولادی اینطور بود. کاملاً مرز بندی داشت، از نظر فکری معلوم بود فکرش چجوری است، اما گفتوگو را رها نمیکرد. گفتوگو کردن خودش یک نکتهایست. یعنی جامعه تربیت داشته باشد ، به این نحو که بتواند آراء مختلف را بشنود و تحلیل کند. و اگر نظر مخالف دارد، بگوید. ایشان در خاطراتش نقل میکند من از زندان مشهد که به زندان تهران میآمدم، یکی از همین منافقین که ماها را بایکوت کرده بود و با ما حرف نمیزد، در این فاصله فرصت کردم با او حرف بزنم، برایش استدلال کردم که راه شما غلط است. او از من میپرسید استنادات قرآنیات چیست؟ من برایش توضیح میدادم. راه درست همین است. در حوزههای دیگر هم همینطور است، مرز داشتن به معنای عدم گفتوگو نیست. مرز فکری داشتن، به معنای این نیست که دیگران فحاشی بهشان شود. این تربیت، تربیت صالحیست در تراز جمهوری اسلامی. آقای عسگراولادی این بود. من ندیدم در طول مدت پس از انقلاب، ایشان حرف تندی زده باشد که تحقیر دیگران درش باشد، با اینکه مرزبندی داشت، ولی دیگران را تحقیر نمیکرد. و این باعث شده بود که شخصیت مورد پسند همه بود و او را قبول داشتند؛ مرجعیت داشت. شما دوستانی که در مؤتلفه بودید، به یک دلیل او را قبول داشتید، دیگرانی هم که در مؤتلفه نبودند، اورا قبول داشتند؛ میگفتند، آدم با انصافیست! با اخلاق است! صحیحالفکر است!
بنده فکر میکنم اگر ما بخواهیم خیلی اجمالی از این بحث بگذریم که به نظرم برای امروز ایران هم خوب است، باید گفت، یک مشکلی در تئوری دموکراسی در غرب هست که میگوید شما مبنا را بر اکثریت میگذارید. ممکن است اکثریت به اقلیت زور بگوید، خُب اکثریت بگوید به اقلیت شما حتماً باید این کار را بکنید! چطور جلوی دیکتاتوری اکثریت را میگیرید؟ خیلی در این زمینه نظر داده شده، که چطور میشود جلوی دیکتاتوری اکثریت را گرفت. امام چه گفتند؟
آقای عسگراولادی یک نقلی دارد از امام(ره). میگویند، ما راجعبه تشکیلات که رفته بودیم با امام صحبت میکردیم، امام فرمودند که شما تحمل کنید، باهم حرف بزنید؛ استدلال کنید! مبنایتان اکثریت باشد، اما «اقلیت را قانع کنید!» نگویید چون اکثریت هست، اجبار کنید به اقلیت؛ خیلی نکتهٔ مهمیست. یعنی درست است که شما اکثریت هستید، ولی نباید رفتارتان اجباری باشد. باید اقلیت را قانع کنید! این حرف خیلی بلندیست.
مرحوم ابنسینا میگوید که: اگر شما قانونگذاری میکنید، فقط آن مسودّه نباید باشد، یک چیزی سیاهه کردهاید، جامعه باید آن را تبعیت کند. باید از اهل خطابه استفاده کنید، جامعه را قانع کنید! لذا میگوید، قانونگذاریتان بر سنتهای اجتماعی باشد، تا زمینهٔ اقناع اجتماعی فراهم شود. این راهی که امام نشان داد که شما اگر اکثریت را مبنا بگذارید، اما روشتان اقناع اقلیت باشد، آقای عسگراولادی این راه را دنبال میکرد. اکثریت در جامعهٔ ما مبنا هست، ولی باید یک زور دیگر بزنیم و از عقلانیت اصیل استفاده کنیم، دیگرانی که همراه نیستند را همراه کنیم. این فنّانیت و هنرمندی در سیاست است.
لذا باید قبول کرد این سخن سعدی را که «مُلک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال گیرد».
به روح بلند این مرد و انسان پاکسیرت درود میفرستیم و برای همهٔ شما آرزوی سعادت و توفیق داریم.
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته