آیه ۱۱۱ | سوره یوسف
«لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفْتَرى وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»
هر آینه در داستانهای آنان برای خردمندان، پند و عبرتی است. گفتاری بافتهشده نیست، بلکه گواهیکردنی است بر آنچه در کنارش هست و بیان و تفصیل هر چیزی است و برای قومی که ایمان میآورند، رهنمایی و رحمت است.
در خدمت آیهای که قرار گرفتهایم، آیهٔ آخر سورهٔ یوسف(ع) است.
قرآن داستان و قصهٔ گذشتگان را با چند هدف بیان میفرماید، بهطوریکه باید از داستان گذشتگان که میشنوید و برای دیگران میگویید، این خاصیتها [در آن بیان] وجود داشته باشد:
• اول اینکه عبرت باشد؛ چنان داستان مطرح شود که هر شنوندهای از آن عبرت بگیرد.
• دیگر اینکه صاحبان مغز (اولیالالباب) داستانها را برای تفسیر و تحلیل و یافتن وظیفه بشنوند و بگویند و تفسیر کنند؛ «لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ».
• یکی دیگر از شرایطی که در این آیه، خداوند دربارهٔ داستانهای قرآنی میفرماید، قصههایی را که از گذشتگان میگویند بافتهشده نباشد؛ آنطور که امروز میخواهید، داستان را در گذشته در ذهنتان نپرورانید. میفرماید داستانهایی که میگوییم، بافتهشده نیست. «مَا کانَ حَدیثاً یُفْتَرى» باید سعی کرد تاریخ و قصص تاریخی را آنچنان که اتفاق افتاده، گفت و شنید و تفسیر کرد.
• چهارمین نکته اینکه، اگر داستانی مستند نباشد که انسانهایی که میشنوند اگر دربارهٔ آن تحقیق کنند، سندی نیابند و آن آثاری که برای صاحبان خرد باید داشته باشد، ندارد. باید حتماً داستانهای تاریخی، مستند باشند؛ زیرا خداوند همه را مستند نقل کرده است.
آیه ۸۸ | سوره یوسف
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ»
-و چون برادران یوسف- بر او درآمدند، گفتند: ای عزیز! ما و کسان ما را سختی و رنج فراوانی رسیده است و با کالایی ناچیز و اندک نزدت آمده-ایم! پس بر ما پیمانه -آذوقه- را کامل بده و بر ما ببخش! که بیشک خداوند انفاقکنندگان- در راه درست- را پاداش میدهد.
برادران یوسف(ع) که از جانب پدر از اینها خواسته شده بود راجعبه یوسف(ع) کنکاش کنند و حضرت یعقوب(ع) آرزو کرده و گفته: انشاءالله خدا سه فرزندم را به من برگرداند. (یعنی یوسفی که مدعی بودند او را گرگ خورده، بنیامینی که اتهام سرقت به او زده شده و در مصر به بردگی کشیده شده است. و فرزند بزرگ که در مصر مانده و میگوید من از مصر خارج نمیشوم تا سرنوشت بنیامین را روشن کنم، مگر پدر به من دستور بدهد، یا خدا برای من حکم کند).
پدر به اینها فرموده: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ» بروید، ناامید نشوید و جویای حال یوسف و برادرش بشوید! اسم فرزند بزرگش را نمیآورد، به خاطر اینکه او خودش تصمیم گرفته برای دفاع از برادر در مصر بماند، ولی میگوید بروید و جدّی پیگیری کنید وضع یوسف و برادرش را. و کاملاً نشان میدهد که انبیاء امیدآفریناند و در جای ناامیدی، امید میآفرینند. اینها این دفعه، دیگر برای خرید گندم و آذوقه و علوفه، چیزی ندارند. یک مقدار به تعبیری کشک و پشم و صمغ گیاهی برداشتند چون دیگر پولی ندارند -پول رایج فلسطین را ندارند، پول رایج مصر را ندارند- آمدند خدمت حضرت یوسف(ع) ایستادند، ولی نمیدانند این یوسف است؛ میدانند عزیز مصر است. با اینحال تعدادی برادران حسود که یوسف را میخواستند نابود کنند، آمدند خطاب میکنند: «یا أَیُّهَا الْعَزیزُ» ای عزیز مصر! «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» خانوادهٔ ما را سختی و مشکلات فراگرفته و چیزی نداشتیم که بیاوریم «وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ» ما این بضاعت بیارزش را آوردیم، اما میخواهیم که تو از گذشته، بیشتر به ما عنایت کنی «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ» پیمانهٔ ما را پُرتر از گذشته، وافیتر از گذشته مرحمت کن؛ بر ما تصدّق کن! «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ» خداوند تصدّقکنندگان را جزا میدهد.
این آیه را شیعیان به امام زمان(عج) توسل میکنند و در خدمت این آیه قرار میگیرند و به محضر مولا عرض میکنند: «یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ…» ای عزیزِ واقعی! ما و اُمّتمان، نظاممان را ضُرِّ مسکنت فراگرفته، از ما کاری نمیآید، ما چیزی نداریم، دستخالی آمدهایم؛ اما انتظار داریم تو، عزیز! به ما کِیل وافی مرحمت کنید. امیدواریم تو به ما تفضّل کنی و خداوند تصدّقکنندگان را جزای خیر میدهد «جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ»، دستخالی آمدهایم؛ چیزی نیاوردهایم. حتی برادران یوسف گفتند: ما دستخالی هستیم! اما آن شرایط جهانی، شرایط منطقهای، شرایط کشور اِقتضاء دارد به ما تصدّق کنی، اقتضا دارد به این امر که به من حق بدهید -تصدق کنید- و ما را در این شرایط با تصدّق خودت به بهترین جایگاه در محضر ائمهٔ اطهار برسانید.
آیه ۴۳ | سوره عنکبوت
«وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»
به سه نکته این فراز از کلام خدا توجه کنیم:
• خداوند برای رساندن حقایق، مَثَلهایی میزند. آموزشش این است: کسی که خیلی با متن جامعه صحبت میکند، خیلی در اصطلاحات نپیچانید، بلکه جامعه را با مَثَل، به موضوع نزدیک کنید.
• میفرماید: «…ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» این مَثَلهایی که ما میزنیم، واقعش را دانشمندان میتوانند دریابند.
• دانشمندان هم باید از عقلشان استفاده کنند، چون میفرماید: «…ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» شنونده نمیتواند راجعبه این مسائل و مثالها خردورزی کند، مگر اینکه دانش داشته باشد «…ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ».
از این سه نکته شیوهٔ محاوره با انسانها و با متن جامعه را متوجه میشویم. اگر که یک جلسهای باشد، پنج نفر عالِم نشسته باشند، بهتر است از اینکه پنجهزار نفر باشند و از عقل و عِلم بهره نداشته باشند، چون هم باید با مَثَل مطالب را رساند؛ مَثَل را جز عالِم نمیتواند درک بکند و صرف شنیدن عالم هم نیست، بلکه باید در مَثَل تعقّل کند «…ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ».
آیه ۳۸ | سوره هود
«وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ»
و او کشتی را میساخت و هرگاه که اَشرافی از قومش بر او میگذشتند او را استهزاء و مسخره میکردند، او میگفت: اگر شما، ما را مسخره میکنید پس بیشک ما نیز چنانکه مسخره میکنید، شما را استهزاء و مسخره خواهیم کرد.
حضرت نوح(ع) که شروع کرد به ساختن کشتی، هر کدام از این ستمپیشگان از کنارش رد میشدند، حضرت را مسخره میکردند، زیرا او چیزی میساخت که بشرِ آن زمان نمیتوانست در تجربه و ذهنیّات خودش آن را شدنی بداند. در نظر بگیرید مردم به قایقهای سادهٔ کوچک عادت داشته باشند و کسی بیاید یک ساختمان پنجطبقهٔ چوبی را بنیانگذاری کند و شروع به ساختن آن بکند. مردم چنان کشتی ندیدهاند، هر چه دیدهاند تختهپارهای است که میتواند روی آب حرکت کند و حجمش سبکتر از حجم آب است و میتواند روی آب قرار گیرد و حداکثر طوری باشد که سه یا چهار و یا پنج نفر در درون آن قرار گیرند، ولی نمیتوانستند محاسبه کنند که یک چیز پنجطبقهای ساخته شود که در یک طبقهٔ آن ابزار و وسایل و یک طبقه حیوانات وحشی و طبقهٔ دیگر، حیوانات اهلی و طبقهٔ چهارم انسانها باشند؛ عرشهٔ کشتی هم آزاد است. آنها هر چه دیده بودند –آبپیما- یک چیز سادهٔ قایقمانندی که در آن سوار شده، از این طرف رودخانه به آن طرف بروند. لذا آنچه را که حضرت نوح(ع) میساخت، اسباب مسخرهٔ آنها بود و میگفتند: این چیست که تو داری میسازی به این بزرگی و سنگینی که به آب فرو میرود؟! اصلاً اینجا که کشتی میسازی، آب نیست! چطور داخل آب میبری؟! زیرا جایی که کشتی را میساخت داخل یا کنار آب نبود…
چنین کشتیای سابقه در ذهن بشر معاصر نداشت، لذا مسخره میکردند. خداوند میفرماید: نوح کشتی را میساخت و هر زمان گروهی از قومش از کنار او میگذشتند، نسبت به کاری که او میکرد، او را مسخره میکردند «وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ». حضرت نوح(ع) با آرامش و اطمینان به وحی پروردگار و با یقین قلبی کارش را انجام میداد و میفرمود: اگر شما، ما را مسخره میکنید بهزودی خواهید دید که مسخره خواهید شد «قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ»؛ ببینید حضرت چقدر ایمان قوی دارد که چنین میفرماید. در جایی که شاید حدوداً نیم در میلیون مردم همراه حضرت نوح(ع) هستند نهصدونودونه هزار نفر تقریباً کافر هستند و او را مسخره میکنند.
توصیه شده بعد از نماز عشاء آیهٔ دویستوهشتادوپنجم سورهٔ بقره را بخوانیم. برای اینکه خداوند در قرآن میفرماید پیامبر به آنچه بر او نازلشده بود ایمان داشت. خیلی مهم است که رهبری یک نهضت، یک حرکت، یک انقلاب و یک نظام، خودش اول مؤمن به آن نهضت و حرکت و نظام باشد تا بتواند با ایمان خودش تمام شک و شبههها را از بین ببرد. حضرت نوح(ع) چنین بود و این مسخرهکردنها هیچ تزلزلی در او ایجاد نمیکرد؛ اما حضرت هر چه آنها مسخره میکنند، مسخرهکردن آنها را میشکند و خود او در رأس شکستن مسخرهٔ آنها قرار گرفته است.
ما باید از عباراتی که خداوند از قول حضرت نوح(ع) نقل کرده، آموزش ببینیم؛ اگر دشمنان، ما را مسخره میکنند ما آنها را رها نکنیم. الان که صهیونیستها و استکبار جهانی ما را مسخره میکنند و شرق و غرب در سطح دولتهایشان در تلاشاند حکومت جهانی ما را مسخره کنند -البته این سخنان در اوایل انقلاب مطرح بود- باید آن کسی که از جانب ما صحبت میکند، بگوید شوروی پوچ هستی! بعد معلوم شد درست است. آمریکا! تو دیگر ابرقدرت گذشته نیستی، تو دیگر نمیتوانی در جهان تعیین تکلیف بکنی!
واقعاً ما وقتی این شعارها را از امام راحل و حالا از مقام معظم رهبری راجعبه آمریکا و غرب میشنویم، ممکن است به ذهن بعضی برسد که چهکاری ما با آنها داریم؟ آنها را رها کنید و سربهسر آنها نگذارید، نه! چنین نیست! باید مسخرهکنندگانی که ایمان ما را مسخره میکند، مسخرهاش کرد. او که میگوید شما چیزی نیستید! پنجاه میلیون مردم ایران با این اختلافات چگونه میتوانید حکومت جهانی داشته باشید؟! امام(ره) به شوروی خطاب میکند: شما دومین ضربه را به پیکر کمونیسم زدید، بلکه آخرین را (اولین ضربه را چین زد و دومین را شما بلکه آخرین را) در حالیکه شوروی در همین زمان ایران را با دادن میگها و ابزار جنگی به عراق مسخره میکرد. یا اینکه امام میفرماید: نظام مقدّس جمهوری اسلامی این توان را دارد که خلأ نظام شما را پُر کند؛ این سخن یک نوع مسخرهکردن است.
مقام معظم رهبری در مورد آمریکا فرمودند که اینها برای بشر نه دلشان سوخته و نه برای دفاع حقوق بشر به خاورمیانه آمدهاند؛ اینها از مدتها پیش نقشه داشتهاند که به منطقه بیایند. با آمدن اینها بهجای اینکه به عزت و شوکتشان افزوده شود، دیدیم که آسیب دیدند.
حضرت نوح(ع) هیچگونه در مقابل کفّار و مسخرهکردن آن ها نرمش نشان نمیدهد.
البته باید توجه داشت که دستور اسلام این است که در مقابل مؤمنین باید عطوفت و مهربانی و چشمپوشی داشت و حمل بر صحت کرد و گفت، ندیدم و نشنیدم؛ «رُحَماءُ بَینَهُم…». ولی نسبت به کفّار، کوچکترین فرودآمدنی نشان نداد؛ «اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّارِ». همانطور که حضرت نوح(ع) با آن اقلیت -چهلویک خانواده- در مقابل اکثریت چنان برخوردی داشت (چهل خانوار زن و شوهر مؤمن که جمعاً هشتادویک نفر با حضرت نوح(ع) هستند). حضرت فرمود: بهزودی خواهید دانست که برای چه کسی عذاب خوارکنندهای خواهد آمد «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ». در بسیاری از قرآنها در این آیه بعد از تَعْلَمُونَ «لا» گذاشتهاند، یعنی لایجوز الوقف اینجاست که میفهمیم جایزنبودن وقف در اینجا چه خصوصیتی دارد. اگر در قرائتِ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ را قطع کنیم -بهزودی خواهید دانست- به قبل برمیگردد، اما اینجا میخواهد بفرماید بهزودی خواهید دانست که چه کسانی با اعمال خودشان عذاب خوارکننده را بهجانب خودشان جذب میکنند و عذاب پایدار را بر خود روا میدارند، «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ».
آیه ۹ الی ۱۶ | سوره قمر
«کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ- فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ- فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ- وَفَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ- وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ- تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ- وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَهً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ- فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ». پیش از آنان، قوم نوح تکذیب کردند و آنان بندهٔ ما را تکذیب کردند و گفتند: او دیوانهایست و رانده شد. پس او پروردگارش را بخواند و گفت: همانا من مغلوبشدهام، پس یاری فرما! و ما درهای آسمان را به سبب آبهایی سیلآسا گشودیم. و از زمین نیز چشمههایی شکافتیم و آبها باهم برخوردند، بر فرمانی که مقدّر شده بود. و او را بر چیزی که تختهها و میخها داشت به راه انداختیم. در زیر مراقبت ما میرفت، پاداش و مجازاتی برای کسانیکه کافر شده بودند. و ما آن را آیه و نشانهای قرار دادیم، پس آیا پندگیرندهای هست؟! پس عذاب من و بیمدهندگانم چگونه بود.
در آیات فوق، داستان حضرت نوح(ع) با یک فرهنگ خاص گفته شده است که از نظر سَجع و قافیه و شرایط آیات، مناسب با بقیهٔ آیات است. میفرماید: پیش از اینکه بنیاسرائیل، اینچنین رفتار کنند، قوم نوح بندهٔ ما را تکذیب کردند و گفتند: او مجنون است و طردشده است و باید طرد شود؛ باید مورد اهانت قرار بگیرد و مورد اهانتش قرار دادند. حضرت نوح(ع) با پروردگارش مناجات کرد و استدعا کرد و گفت: پروردگارا! من زیر فشار تبلیغاتی و کوبیدنهای جورواجور اینها مغلوب هستم، تو مرا یاری کن!
سفارش شده در قنوت و در سجده و در فرصتهای دعا و مناجات این عبارت را که یادگاری از حضرت نوح(ع) است، داشته باشیم. وقتی که شیطان و شیطنتها از اطراف به ما حمله میکنند، شیطنتها به صورتی خُلق ما را تنگ میکنند، ما باید از خداوند نصرتی بخواهیم و نصرتمان اینچنین است «رَبَّه أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ». وقتی هواهای نفسانی انسان بر آدم حمله میکند و انسان را بهجانب خواستهٔ نفسانی، میخواهد حرکت بدهد و وقتی انسان میخواهد به خود مغرور شود، در اثر یک کار فوقالعادهای که از او سرزده، سفارش شده که بگوید:«الهی رَب أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ».
پیامبران آموزگاران بشر هستند و آموزشهایی دادهاند و این آموزشها در قرآن نقلشده است؛ از جمله صبر و استقامت. حضرت نوح(ع) وقتی که میرفت به اعصابش فشار بیاورد، توجه به خدا میکند و خدا را میخواند و میگوید: خدایا! من مغلوب واقع شدهام، تو مرا یاری کن! «فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ». در این هنگام خداوند میفرماید: ما درهای آسمان را با آب فراوان و فراگیر، گشودیم «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ» و از درون زمین آبهایی را با فوران جوشاندیم، پس این دو آب که از آسمان نازل شد و از زمین جوشیده بود، باهم متصل شدند، به همان اندازهای که قبلاً پیشبینی شد و مطابق برنامه بود «وَ فَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ». و همهٔ اینها را ما بر روی چیزی حمل کردیم که از لوحها و از تکههای فراوانی ساخته شده بود «وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ».
یعنی برای بشر سابقه نداشت که چنین مَرکبی دریایی داشته باشند، این آبپیما (کشتی) زیرِ دیدِ ما جریان پیدا کرد و این پاداشی بود برای آنان که چنان کُفر را انتخاب کرده بودند «تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ». ما کشتی نوح و داستان او را بهعنوان یک آیه و نشانه، باقی گذاشتیم. این از حیث تذکّر کافی نیست؟! حالا این عذاب و اندرزها در این دنیاست برای قیامت آن چگونه خواهد بود؟! «فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ».
در این آیه خداوند کشتی را با تعبیر دیگری بهکار برده است. کشتیهایی که در آن زمان ساخته میشد، یک تکهچوب بود. معمولاً چوب تنومندی را میتراشیدند و قایق یکتکه درست میکردند (الآن هم در بعضی جاها معمول است). ولی این کشتی را که حضرت نوح(ع) ساخت، از صدها تکهچوب بود که شرحش قبلاً گذشت.
آیه ۳۶ | سوره هود
«وَ أُوحِیَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ».
و بهسوی نوح وحی شد که از قوم تو جز همان کسان که ایمان آوردهاند، هرگز دیگری ایمان نخواهد آورد و تو بدانچه آنان انجام میدهند، بدحال و افسرده مباش!
چند نکته از این آیه استفاده میشود:
• پروردگار، عدم ایمان قوم را با «لَنْ» آورده که از حروف نفیکننده است و نفی ابد میکند. همانطور که در داستان حضرت موسی(ع) است که آن حضرت به محضر پروردگار عرض میکند: «… رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ…» پروردگارا! خودت را به من بنمایان که من بهجانب تو بنگرم. جواب آمد: «لَنْ تَرَانِی» هرگز دیدن من را نخواهی توانست! لذا «لَنْ»، نفی ابد میکند.
خداوند متعال به حضرت نوح(ع) خبر میدهد که هرگز از اینها کسی به تو ایمان نخواهد آورد؛ «لَنْ یُؤْمِنَ».
• بندگان صالح خدا در اعصار گذشته با فداکاریهایی که داشتند، هرگز از ایمانآوردن انسانهای دیگر ناامید نمیشدند تا اینکه به آنها دستور داده میشد: دیگر فایده ندارد، اینها ایمان نمیآوردند. تو دچار ناراحتی و فشار نشو و تو بدحال نشو از آن اعمالی که اینها دارند! «فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ».
بدحالی حضرت نوح(ع) از این بود که چرا اینها درک نمیکنند، وقتی حق بهوضوح برای اینها منعکس میشود، توجه نمیکنند؟! بدحال از این نبود که چرا به او احترام نمیگذارند، چون در طول مدت نهصدوپنجاه سال که حضرت نوح(ع) خدا را بندگی کرده است و بندگان خدا را به حق دعوت کرده است، انواع شکنجهها را نسبت به او روا داشتند، اما حضرت هیچگاه ناامید نشد.
در گذشته عرض شد که چنان او را سنگسار کردند که چندین بار زیر سنگها ماند و خیال کردند دیگر تمام شده است و او را رها کردند و از دور او رفتند. اما حضرت نوح(ع) تا رمقی پیدا کرد، از زیر سنگها خودش را بیرون آورد و دوباره مبارزه را شروع کرد.
بدحالی حضرت نوح(ع) به دلیل این است که چرا اینها ایمان نمیآوردند؟ چرا اینها بهحق روی نمیآوردند؟ خداوند میفرماید: دیگر بس است! بدان از اینها دیگر کسی به تو ایمان نمیآورد و وجود تو در بین اینها اتمام حجت است؛ تو آرام باش که اینها ایمان نمیآورند! «فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ».
• این هم از آیهٔ فوق استفاده میشود که انسان در راه مبارزه، در راه تحقق حق، ممکن است دچار بدحالی بشود، ممکن است به اعصابش فشار بیاید و حالش از حال معمولی و عادی خارج شود. چنین نیست که انسان وقتی در راه حق کار میکند، هیچوقت نباید بدحال شود، در درون خودش زیر فشار قرار بگیرد، نگرانی وجودش را احاطه کند، زیرا اینجا میبینیم که خداوند در تعریف حضرت نوح(ع) میفرماید: « إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً» او بندهٔ حقگزار و شکرگزار بود. و هنگامیکه خداوند در معرفی و شناسنامهٔ حضرت نوح(ع) چنین فرموده، اینجا هم میفرماید: «فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ» اعمال اینها طبیعی است که در وجود تو بدحالی بیاورد، اما تو اجازه نده این بدحالی بر تو مسلط شود! «وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا…» و کشتی را زیر دید ما و با هدایت وحی ما بساز!
آیه ۳۷ | سوره هود
«وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ».
و کشتی را در پناه کمک و نظارت و وحی ما بساز و دربارهٔ ستمگران با من حرف مزن که بیشک آنان غرقشدنی هستند!
عمدهٔ تمدّنهای بشر را پیامبران برای او آوردهاند. یکی از تمدّنهای بشر، حرکتکردن روی آب است. دوم، سیر در فضا. سوم، سیر در عمق آب. و چهارم، سیر در عمق خاک است. این چهار نوع تمدّن را چهار پیامبر آوردهاند و به بشر فهماندهاند که میشود از امکانات بهره گرفت و مدنیّت و شهرنشینی را برپا کرد.
حضرت نوح(ع) مأمور نشد که برود کشتیساز پیدا کند و بیاورد و مأمور نشده است که از تجربیات مردم استفاده کند و یک چیزی سرهم کند و راه بیندازد، بلکه خداوند بهروشنی فرمود: «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا» در زیر دید ما و وحی ما، کشتی بساز! و خداوند راهنمایی میکند که این کشتی را چطور باید بسازی. آن روزها با تختهپاره یا با چیزی ساده در روی آب رودخانه حرکت میکردند و به این طرف و آن طرف میرفتند. کشتی را که حضرت میسازد، یکصدوبیستوچهار هزار تخته در آن بهکار رفته است و آن کشتی را با پایههای بسیار محکم ساخته است، زیرا میخواهد چهل خانوار و تعداد زیادی از دامهای اهلی و وحشی برای مدت نامعلومی در آن کشتی حضور داشته باشد. کشتی دارای سهطبقه است؛ در طبقهٔ زیرین، دامهای وحشی را طوری قرار داده که آنها به جان هم نیافتند. هرکدام را در قفسی جدای از هم نگهداشته، نرها را از مادهها جدا کرده و ….
احتمالاً آب همهٔ مناطق مسکونی بشر را فراگرفته، زیرا قرآن میفرماید: آنهایی که همراه نوح بودند، ماندند. پیداست که نسل قبل منقرض شد و از بین رفته است. حضرت نوح(ع) میخواهد چنین کشتی با عظمت بسازد که حیوانات وحشی و اهلی و انسانها، در آن جای گیرند؛ بهطوریکه هیچکدام بر دیگری آسیبی نرساند. خداوند میفرماید: کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز! «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا». و در بین افراد ستمپیشه با من مخاطبه نکن! «وَ لاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ». البته عکس آن هم بسیار سفارش شده است. یعنی وقتی انسان میخواهد دعا بخواند، در جمع دعا بخواند. ممکن است در لابهلای این جمع، اوتاد و از بندگان صالح خدا باشند. اما در اینجا حضرت نوح(ع) نهی شده است که در بین ستمپیشگان مناجات کند، چون در مناجات با مبدأ فیاض عالَم ارتباط دارد. لذا در آنجا آدمهای ظالم نباید باشند. با اینکه خدا به حضرت نوح(ع) فرموده: تو تنها پیامبر من هستی که به تو وحی شده است! تو پیامبر اولوالعزمی! و… . اما وقتی میخواهی با من مناجات کنی، در بین ستمپیشگان مرا صدا مکن! زیرا اینها غرقشدنی هستند «إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ».
بعضی از بزرگان از «وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ» اینچنین استفاده کردهاند که خدا میخواهد به ما بفهماند که به آدم ستمپیشه که هنوز از ستم خود دست برنداشته، دعا نکنیم و خدا را مورد خطاب قرار نداده که برای او چیزی را بخواهیم، چون او غرق در گناه است. خدا میفرماید: نفع این ستمپیشگان را از من نخواه! چون اینها آگاهانه ستم را پذیرفتند «وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ».
آیه ۱ الی ۳ | سوره نصر
«إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ – وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً- فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً».
چون یاری خدا و پیروزی فرارسد و ببینی که مردم دستهدسته در دین خدا درآیند، پس به ستایش پروردگارت نیایشگر باش! و از او آمرزش خواه که وی همواره توبهپذیر است!
در خدمت این سورهٔ مبارکه، خداوند میفرماید: پیامبر! وقتی نصرت خدا آمد و فتح آورد و دیدی که مردم فوجفوج به اسلام روی میکنند، «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً» رسول ما! این فتح را به مجموعهٔ خودتان نسبت ندهید. این فتح –نصرت- را خدا آورده است.
تعبیر آیه این است که نصرت خدا آمده، بارش فتح است و مردم از نصرت خدا و فتح، فوجفوج به اسلام وارد میشوند. تو خدا را با حمدش تسبیح کن! از لغزشهایی که در جبهه وجود داشته، استغفار کن! بهیقین ذات اقدس حق، وجودی توّاب -توبهپذیر- است.
ما واقعاً این ورود فوجفوج اسلام را باید در زمان خودمان هم از نصر و نصرت خدا بدانیم؛ نصرت خدا فتح آورده است. در این سفری که به اندونزی رفته بودیم (اندونزی یک کشور بزرگ است. همینطور که پُرحادثه هم هست، ولی خیلی کشور بزرگی است. بزرگترین کشور مسلماننشین است. ۲۴ میلیون سکنه دارد، ۹۰ درصدش مسلمان هستند. مسلمان شافعی که با شیعه هم روابطشان خیلی خوب است). آنجا دفتر نمایندگی آقا، آقای حکیمالهی خیلی راضی بود. واقعاً نماز جمعهشان ما شرکت کردیم، یک مسجد بسیار بزرگی آنجا ساخته است به نام «مسجد استقلال»، جمعیت در این مسجد بزرگ آکنده بود. با روحیههای خوب و البته این مسجدش هم یک ویژگیهایی داشت که من تا حالا نشنیده بودم؛ جایی اینگونه بود. یک باغ بزرگی کنار مسجد ساخته است و یک استخر بزرگی وسط این باغ ساختهاند که کسانی که برای نماز جمعه میآیند، قبلاً در این باغ یک تفرّجی کرده باشند و بعد در نماز شرکت کنند. و واقعاً من از اینکه مسلمانهای آنجا در چنین وضعی هستند، خبر نداشتم. واقعاً در آمریکا، در اروپا، در کانادا، در استرالیا، در همهٔ اینجاها، مردم فوجفوج به اسلام توجه میکنند. اما این درست است که جمهوری اسلامی مرکزی شد که اثر دارد، اما نصرت خدا فتح آورده است. ما به خودمان نگیریم، به خودمان نسبت ندهیم.
آیه ۱۰ | سوره فتح
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ…».
در خدمت آیهای که قرار گرفتیم، بحث «بیعت» است. خداوند به رسول مکرّم اسلام میفرماید: کسانی که با تو بیعت میکنند، با خدا در حال بیعت هستند؛ اینها منحصراً در شرایط بیعت با خدا هستند. بعد، میفرماید: پیامبر! به اینها بگو که دست قدرت خداوند، فوق همهٔ قدرتهاست و به اینها اعلام کن هرکس بیعتش را بشکند، فقط به ضرر خود اوست!
در خدمت این فراز از کلام خدا و بخشی از این آیهٔ کریمه که قرار داریم، چند نکته را جستوجو کنیم:
• اهل ایمان باید در شرایط حساس با ولیّ زمان بیعت کنند؛ نه یکبار، در هر شرایطی باید بیعت کنند. پیامبر مکرّم اسلام در هر جنگ، هر جایی که نظرها مختلف میشد، پای مشورت به میان میآمد، تبادل نظر انجام میشد. بهدنبال آن، پیامبر اعلام بیعت میفرمودند و اهل ایمان که در جبهه حضور داشتند، در محضر پیامبر بودند، بیعت میکردند و حرکت میکردند. واقعاً اینکه در زمان امام راحلمان هر چند وقت یکبار، یک امر مهمی که اتفاق میافتاد، مردم به خیابانها میریختند، مردم در نماز جمعهها و در تمام تجمعهایشان با امام بیعت مجدد میکردند، یا در زمان کنونی با امامت امّت، این یک ریشهٔ اسلامی دارد. فرهنگ ارتباط امّت با ولایت در موقعیتهای حساس، بیعت بود.
• نکتهٔ دومی که باید استفاده کنیم و سعی کنیم به پیام باریمتعال به رسول مکرّم نزدیک بشویم، این است که: درست است بهظاهر اهل ایمان با نبی مکرّم، یا با وصی آن حضرت، یا با نایب وصی آن حضرت بهظاهر بیعت میکنند، اما بیعت با حق است؛ بیعت با خداست. و بیعت با خدا را باید پاسداری کنیم و آن را جدی داشته باشیم؛ وقتی با پیامبر، یا وقتی که با امیرمؤمنان، یا با امام حسن مجتبی، یا وقتی با هرکس بیعت میکنیم. اگر هم شب عاشورا نقل شده که امام سیّدالشهداء فرمودهاند: من بیعت را برداشتم! باید اهل ایمان آنجا میگفتند: بیعت برداشتنی نیست؛ ما نمیتوانیم! همین که راجعبه زهیر، راجعبه بریر، راجعبه تعدادی از صحابه در آن شب نقل میکنند که یکی از آنان از طرف جمع نقل کرده است: اگر هفتاد بار ما را بکشند، بدن ما را بسوزانند، خاکستر ما را به باد بدهند و بعد خاکستر ما جمع شود و انسانی شویم، دست از دامن شما برنمیداریم! حالا چرا؟ چون این بیعت، بیعت خدایی است! اگر جایی پیامبر بفرماید: من بیعت را برداشتم! یعنی من مانع شما نیستم! یا اگر امام حسن بفرماید: من بیعت را برداشتم! یا امام حسین، شب عاشورا بفرماید: من بیعت را برداشتم! یعنی از من رودروایسی نکنید! اما بیعت، بیعت خداست؛ «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ»، اینها با خدا در حال بیعت هستند.
• نکتهٔ بعدی که از این فراز کلام خدا، بزرگانمان هم هدایت کردهاند که استفاده کنیم، بیعت با خدا و پیامبر یا با ولیّ خدا و خدا، قوت و قدرتی که میآورد بیش از حدّ بیعتکنندگان است. خداوند میفرماید: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»، یعنی شما بهظاهر دستتان را در دست رسول میگذارید، اما در واقع به یدالله شما بیعت کردهاید؛ «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» دست خدا، دست قدرت خدا، فوق دستها و قدرتهای مادّی بشر است.
• شکستن پیمان، نه به پیامبر لطمه میزند، نه به خدا، «فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ»، هر کس بیعت را با حق و حقیقت بشکند، خودش را از حق جدا کرده؛ بر زیان خود عمل کرده است.
انصافاً برای بشر بیعتی بالاتر از بیعت با خدا نیست و نمای بیعت با خدا، نمای بیعت با ولیّ خداست. چه در زمانهای رسول مکرّم، بعد از آن حضرت، ائمهٔ معصومین(ع) و چه نمایندگان و نوّابی که از جانب ائمهٔ معصومین(ع)؛ مثل مالک اشتر برای مردم مصر، مثل مسلمبنعقیل برای مردم کوفه از جانب سیّدالشهداء و مثل نوّاب چهارگانه و در دوران قرن اولیهٔ امامت حضرت بقیهالله و چه نوّاب عامه در طول تاریخ شیعه. ارزش انسان به وسیلهٔ این بیعت بالا میرود.مؤتلفهٔ اسلامی و همان شهداء گرامی که بعضیهایشان را آن روبهرو تمثال شریفشان را مشاهده میکنیم، آنها اولین کسانی بودند که لبیک گفتند و با امام بیعت کردند و مؤتلفهٔ اسلامی، توانست اولین گروههای دینی را در لبیک به حضرت امام و بیعت با حضرت امام سامان دهد. استمرار مؤتلفهٔ اسلامی در بیعت با ولایت است. شاید بتوانیم بگوییم مؤتلفهٔ اسلامی چیزی جز ولایتپذیری و بیعت با ولی، چیز دیگری سرمایه ندارد. اما همین است که قرآن کریم میفرماید که: هر کس با تو ای رسول مکرم! و با آنها که از جانب تو هستند، بیعت کند، با خدا بیعت کرده! واقعاً در تمام حرکات و سکنات فردی و خانوادگی و اجتماعی، باید بدانیم که ما در محضر پروردگار و در استمرار بیعتالله هستیم و مراقبت از این بیعت را توجه کنیم و توجه داشته باشیم که بعضی وقتها انسان بهظاهر نمیگوید من بیعت را شکستم، اما عملاً مراقب بیعت نیست و حرکتش، حرکت تعصبی شخصی، یا تعصبی گروهی، یا تعصبی بخشی است. هر وقت انسان غیر حق محرکی داشت، بداند نوعی تعصب گرفتارش کرده. وقتی به تعصب گرفتار شد، یعنی از حق ارتباطش را گسیخته و به خود کوچک و بزرگ ارتباطش را ادامه میدهد. «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ». از پروردگار استدعا داریم که ما را موفق بفرماید به بیعت با ولی امر که در واقع بیعت با حضرت ولیعصر و بیعت با رسول مکرّم اسلام است. قدرشناس این بیعت بوده و مراعات این بیعت را در شرایط زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعی، داشته باشیم و از پروردگار استدعا داریم که دست قدرت او که در واقع طرف بیعت اهل ایمان است، این دست قدرت را بر سر اهل ایمان، فوق اهل ایمان برای حفظ و رشد اهل ایمان مستمر بفرماید. و از پروردگار استدعا داریم، ما را از شرور شیطان و شرور نفس اماره که سبب نکث بیعت میشود، ما را مصون و محفوظ بفرماید.
آیهٔ ۶۰ الی ۶۲ | آل عمران
«الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ- فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ- إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ».
این حق و از جانب پروردگارت است، پس از تردیدکنندگان مباش! پساز آنکه تو را – دربارهٔ علم- دانشی رسید، آنان را که با تو دربارهٔ او به جدال و ستیز برمی¬خیزند، بگو: بیایید برخوانیم فرزندان ما و فرزندان شما را و زنان ما و زنان شما را و خودمان و خودتان را و سپس باهم به مقابله در نفرین برخیزیم و دوری از رحمت حق را بر دروغگویان قرار دهیم. بیشک این همان قصهٔ واقعی و درست است و جز خدا، معبودی قابلپرستشی نیست. و بهیقین خداوند خود مقتدری حکیم است.
آیهای را که قرائت شد، قصهٔ مباهله را در برداشت که یکی از مباحث بینظیر در تاریخ بشر است. وقتی با پیغمبر(ص) محاجه میکردند، وقتی پیغمبر(ص) مأمور به مباهله با نصرانیها شد. (یعنی دو دستهای که هر دو خودشان را حق میدانستند، مقابل هم قرار بگیرند و از آنچه معتقدند، دفاع کنند. و طرف مقابل را لعنت کنند و از خداوند بخواهند که آنها را لعنت کند؛ «مباهله» معنایش ملاعنه هست، یعنی دو طرف همدیگر را لعنت میکنند).
در این داستان (قصهٔ مباهله) چند آموزش دارد:
• پیامبر(ص) و اهل بیتش، خودشان را بهقدری قرین حق میدانستند که تردیدی نداشتهاند و تردید بینندگان و شنوندگان را از بین میبردند.
• پیغمبر(ص) -بنا به دستور خدا- اعلام فرموده: بیاییم خودمان، خانوادهمان، فرزندانمان و کسانیکه در حکم نَفس ما هستند، دور هم جمع بشویم! البته خُب، مسیحیهای طرف مباهله، با تشریفات فوقالعاده ظاهر شدند. وقتی نگاه کردند، یک سامانهٔ عجیبی مقابلشان در حرکت است؛ با چنین آرایشی که پیغمبر(ص) در جلو، امیرالمؤمنین(ع) پشت سر، امام حسن(ع) دست راست، امام حسین(ع) دست چپ و صدیقهٔ طاهره(س) در وسط و با چنین سامانهای آشنا شدند. و اینکه پیامبر فرموده: «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ» علی را بهجای نَفس خویشتن آورده، آموزش ولایتی دارد که اجرای دستور خدا که شخصیتی که جای خود ماست، نَفس ماست. و اینکه در بعضی از روایات راجعبه امامت امیرالمؤمنین بحث میشود، به حدیث «أَنْفُسَنا» در ذیل آیهٔ مباهله تکیه فرمودند.
• ثابتترین حضور، سالمترین حضور، آموزش چگونگی حرکت خانواده است که پیغمبر(ص) جلوست، امیرالمؤمنین(ع) در پایانه، فاطمهٔ زهرا(س) در وسط، و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دست راست و دست چپ. همین که این سامانه را بزرگان مسیحی طرف مباهله دیدند، گفتند: ما مبارزه نمیکنیم! ما نتیجهٔ مباهله را پذیرفتیم. علت این بود که اینها یافتند این خانواده، همهشان بر حق بودند؛ خودشان اطمینان دارند.
آیه ۱ الی ۴ | قیامت
«لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ- وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ- أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ- بَلَىٰ قَادِرِینَ عَلَىٰ أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ»
به روز رستاخیز سوگند یاد میکنم و قسم به روان بسیار سرزنشکننده؛ روانی که بشر را درباره ارتکاب گناه بسیار ملامت و سرزنش میکند. آیا این انسان میپندارد که ما هرگز استخوانهایش را جمع نخواهیم کرد؟ نه چنین است! بلکه ما توانایی داریم که سرانگشت او را نیز به خوبی بسازیم!
سه نکته را در رابطه با این سوره عرض کنم:
• «لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ»، این «لا» را عدهای حرف قسم میدانند، یعنی قسم میخورم به روز قیامت. برخی دیگر میگویند: نه! این هم در عرف عرب آن زمان بوده. کما اینکه امروز هم هست که در عرفیاتمان هم هست که میگوید: به جان شما نباشد، این نباشد…! در اینجا قسم است، قسم به جان شما و بر سر «أُقْسِمُ» آمده. خداوند میفرماید: من مؤکداً به روز قیامت قسم میخورم. بعد میفرماید: «وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ» قسم میخورم به نفس سرزنشگر انسان که در درون انسان نفس لوامه وجود دارد که کارهای زشتش را بسیار ملامت میکند.
• نکتهٔ دومی که میخواستم عرض کنم، اینکه «أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ» آیا این انسان میپندارد که ما استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد، یعنی نمیتوانیم استخوانهای او را جمع کنیم؟!
• و سومین مطلب، میفرماید: «بَلَىٰ قَادِرِینَ عَلَىٰ أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ» (شاید در هر انسانی حدود دویست و بیست استخوان در بدنش دارد). نه تنها این استخوانهای ریز و درشت را جمع میتوانیم بکنیم و جمع میکنیم، بلکه خطوط سرانگشتش را هم میتوانیم بیاراییم. عدهای تصور میکردند که این قرن گذشته در اروپا اتفاق افتاده، نه! خداوند در این سوره میفرماید: ما میتوانیم خطوط و اثر انگشت را آراسته کنیم! (خطوط سر انگشت تقریباً در کلّ بشر قابل انطباق نیست، یعنی هر کدام مستقل است).
آیه ۸۲ | مائده
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ».
هرآینه خواهی یافت که دشمنترین مردم برای آنان که ایمان آوردهاند، یهود و آن کسانند که شرک ورزیدهاند. و خواهی یافت که دوستدارترین مردم برای آنان که ایمان آوردهاند، همانهایی هستند که میگویند: ما نصرانیان هستیم! این بدان سبب است که در میان آنان، دانشمندان و پارسایان هستند و بیشک آنان غرور و برتریجویی ندارند.
در این آیه، خداوند دو مطلب غیب را در رابطه با یهود و نصارا فرموده است.
در رابطه با یهود، فرموده: «…أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذینَ آمَنُوا» یهود از حیث دشمنی با اسلام و مسلمین، اَشدّ عَداوَه هستند.
در رابطه با نصارا -یعنی مسیحیها- قرآن میفرماید: کسانیکه خودشان را نصارا میگویند، خدا بر اینها اسم نمیگذارد. علت اینکه اینها را نصارا میگویند، این است که حوّاریون، به حضرت عیسی(ع) ارادت میورزیدند. حضرت عیسی(ع) پرسید: «…مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ…»، اینکه نصارا نام گرفتند، ریشهاش از اینجا است. قرآن میفرماید: اینها (نصارا) نسبت به الَّذینَ آمَنُوا، حبّ شدیدی دارند. در تاریخ ۱۴۰۰ سالهٔ اسلام، یهود اَشدّ عَداوَه هستند و نصارا اینطور نیستند! دلیل این مطلب، در قسمت بعدِ آیه است که «بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً» برای اینکه مسیحیها، قِسّیس و رهبان (راهب) دارند و اینها تکبّر نمیورزند.
در اینجا، دو نکته را باید توجه کرد:
• چرا یهود اَشدّ عَداوَه است؟ برای اینکه خداوند به یهودیها گفته: ما بهوسیلهٔ موسی -با وحی- شما را انتخاب کردیم و شما را بر بشر زمانِ خودتان، فضیلت دادیم «…فَضَّلْتُکُمْ…». یهودیها از این مطلب استفاده کرده و گفتهاند: تا روز قیامت بر همه، فضیلت داریم! به همهٔ انسانها تکبّر ورزیدند. از آنجایی که دین اسلام ریشهٔ این تفکّر را میزند، یهود، اَشدّ عَداوَه شده و هستند.
• چرا نصارا، اَشدّ حباً است؟ آنها که خود را نصارا میدانند، الآن مسیحیان در شرایطی هستند که اگر کشورهای اروپایی، اسلامستیزی را متوقف کنند، همهٔ مسیحیان مسلمان میشوند. الآن اسلامگرایی در انگلیس، فرانسه، آلمان، ایتالیا، آمریکا، استرالیا و کانادا خیلی بالاست، اما این مطلب در یهودیها نیست. بلکه برعکس، یهودیها اسلامستیزی دارند، بهجای اسلامگرایی! زیرا قرآن، مسیح(ع) و مریم(س) را تطهیر کرده است. در صورتیکه مسیحیان، خود مدرکی برای تطهیر مسیح(ع) و مریم(س) ندارند. یهود میگفت: مسیح دروغگو است! نهتنها پیغمبر نیست، بلکه دروغگو و زنازاده است؛ فرزند حبیب نجّار است! و اینگونه ضربات فوقالعادهای بر مسیحیان وارد میکردند. اما اسلام، واقعاً آیاتی راجعبه حضرت مریم(س) و حضرت مسیح(ع) دارد که افتخار مسیحیان است، زیرا چنین تطهیری در کتابهای خودشان برای حضرت مریم(س) و حضرت مسیح(ع) ندارند.
آیه ۱۰۸ | یوسف
«قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سبحانالله وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ»
[اى پیامبر! تو نیز] بگو: این راه من است، من و هرکه مرا پیروی کند، بر بینشی بهسوی خدا میخوانیم و خداوند منزّه است و من از مشرکان نیستم!
در صدر آیه، یک خطاب رحیمانهای به پیامبر مکرم(ص) هست، میفرماید: پیامبر! بگو این راه من است که به جانب خدا دعوت میکنم؛ بر اساس بصیرت! نهتنها من اینگونه هستم، بلکه من و کسانیکه مرا تبعیت میکنند، اینگونهاند.
سه نکته را در این فراز از کلام خدا، بهعنوان تمسکمان استفاده کنیم:
• پیامبر(ص)، به خدا دعوت میکند.
• دعوت پیامبر(ص)، بر اساس بصیرت است.
• پیامبر(ص) -و هر کس محمدی است- پیوسته تلاش میکند، راه خودش را با خدا مورد تأکید قرار بدهد که دعوت به خدا کند، نه دعوت به خود، یا دعوت به گروه و حزب و جناح خود «أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ».
هر کس با پیامبر(ص) نسبت دارد و تبعیت از پیامبر(ص) را ادعا دارد، پیوسته باید روی بصیرتش کار کند و پیوسته حرکات و سکنات خودش را بر اساس بصیرت بگذارد، تا نسبت خود به پیامبر(ص) را بتواند حفظ کند.
طبعاً انسان بصیر -که بهجانب خدا دعوت میکند- مددهای خداوندی هم دارد. نمونهٔ گذشتهاش حضرت امام(ره) و نمونهٔ فعلیاش مقام معظم رهبری است که واقعاً مددهای خداوندی و شاید به دو تعبیر مدد ربّانی و مدد ولایی دارد؛ هم مبدأ فیاض عالَم و هم ولیعصر(عج) به او کمک میکند.
من یک خوابی دیدم و برای کسی نقل نکردم، حالا به مناسبت، بازگو میکنم:
در جریان و کشاکش فتنه، در عالَم خواب، دیدم که در بیت مقام معظم رهبری هستم، گنبدمانندی در یک قسمت از آن فضا قرار دارد. جمعیت زیادی در اطراف آن گنبد جمع هستند؛ هیچ دری باز نیست که کسی بتواند زیر گنبد، راه پیدا کند. پرسیدم که: «چرا درِ این گنبد بسته است؟» گفتند: «در اینجا، حضرت صاحب العصر و الزمان(عج) و امام و آقای خامنهای تشریف دارند!» همینکه التجاء میکردیم که راهی باز شود و به زیر گنبد برویم، صدایی از آنجا بلند شد: «گرچه دیدار میسّر نشد، اما بدانید خواستههای شما مورد توجه است؛ آرام باشید!» بعد آن، مدد ربّانی و مدد ولایی به مقام معظم رهبری را دیدیم. در این فتنه، بسیاری از تحلیلگران و صاحبنظران بینالمللی، معتقد بودند که «خامنهای از این فتنه نمیتواند بیرون بیاید!» ولی آن تعدادی که اطراف آن گنبد بودیم (عمدتاً از کسانی بودند که معیت با مقام معظم رهبری را داشتند) و درخواست داشتیم، جواب گفته شد که: «آرام باشید! حرفهای شما شنیده شده، درک شده…!» و مثلاً به نتیجه میرسد. اینکه الآن این خواب را گفتم و تاکنون نقل نکردهام -شاید به دفتر مبارک گفته باشم- به خاطر همین است که معیت با پیامبر برای امام(ره)، دیروز و دیروزها بود و معیت با پیامبر(ص)، بحمداللّه برای مقام معظم رهبری هست، زیرا امام(ره) و امامت این زمان (رهبری معظم)، بر اساس بصیرت، به خدا دعوت میکنند.
آیه ۲۵۵ | بقره
«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَاتَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لَانَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَایُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَایَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»
خدا که معبود قابل پرستش جز او نیست و او زنده و پایدار است و او را چُرت و خواب فرانمیگیرد، برای اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است! چه کسی در نزد او جز به اجازهاش، شفاعت و میانجیگری خواهد کرد؟! و او میداند آنچه در معرض دید آنان -مردم- و آنچه از نظر آنان پنهان است و آنان به چیزی از دانش او احاطه ندارند، جز آنچه را -او خود- بخواهد! فرمانروایی او -قلمرو دانش او و نفوذ و ارادهاش- آسمانها و زمین -جهان هستی- را فراگرفته است و حفظکردن آنها او را دشوار و طاقتفرسا نیست و او برتر و بس بزرگمرتبه است!
میفرماید: الله، ذات مقدّسی است که معبود قابل پرستشی جز او نیست! ذات مقدّسیست که ذاتش، حیات است که قیّم و قیوم بر تمام موجودات است. ذات مقدّسی است که چُرت و خواب او را فرانمیگیرد و کهکشانها و این کرهٔ خاکی، مِلک او است! حفظ آسمانها و زمین بر او مشکل نیست و آسان است و او ذاتی است که ذاتاً علوّ دارد؛ او ذاتی است که ذاتاً عظیم است.
این آیه، اولین آیه و اصل آیتالکرسی است. آیتالکرسی، شامل ۳ آیه است و مجموعهای از اعتقادات و معارف را در بردارد و خیلی سفارش شده است که در رابطه با «حفظ»، به آیتالکرسی تمسّک کنید و تمسّک، طبیعتاً با توجه به محتوای آیه است.
یکی از داستانهای تاریخی دربارهٔ این آیه، داستان سارق مسلّحی به نام «فُضیلبنایاض» است که خودش را توانست بر اساس اعتقادات ریشهدارش اصلاح کند.
شبی به همراه دوستانش کاروانی را محاصره کرد و همهٔ هستی کاروان را که بار طلا بود، به دست آورد. موقع تقسیم اموال که صندوقها را باز کرد، دید روی آنها آیتالکرسی نوشته شده. به دوستانش گفت: «در صندوقها را ببندید؛ باید ببریم و به صاحبانش پس بدهیم!» گفتند: «چرا؟!» فضیل گفت: «ما میخواستیم اموال آنها را بدزدیم، نیامدهایم که اعتقاداتشان را بدزدیم؛ اعتقاد آنها، این است که آیتالکرسی حفظ میکند!» گروه فضیل رفت و به کاروان رسید. کاروانیها با وجود آن که خیلی ناراحت و در هم بودند، از ترس جانشان فرار کردند. آنها به کاروانیها گفتند: «بایستید و بارهایتان را تحویل بگیرید! شما به آیتالکرسی تمسّک کردید؛ ما به اموال شما چشم داشتیم، نه به اعتقاداتتان!»
داستانهای زیادی دربارهٔ فضیل هست که تا عمق خباثت و ناپاکی فرورفته بود، اما اعتقادات زیربنایی به خدا و قیامت و نبوّت، سبب نجاتش شد.
آیه ۸ و ۹ | سوره انسان
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا- إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَانُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَاشُکُورًا».
و غذای -خود- را با اینکه به آن علاقه -و نیاز- دارند، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند. -و میگویند- ما شما را بهخاطر خدا اطعام میکنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم!
خداوند در این سورهٔ مبارکه، یکی از پایههای خدمت به محرومین و مستضعفین را با نذر حضرت زهرا و امیرالمؤمنین و حسنین و زینبین و فضّه بیان میفرماید.
وقتی که در خانه نانی میپزند و میخواهند برای افطارشان آماده کنند، متوجه میشوند که مسکینی آمده و میگوید: «یا آل رسول الله، من گرسنهام!» و همهٔ آنچه که برای افطارشان پخته بودند را به مسکین میدهند.
روز بعد یتیم یا یتیمهایی یا خانوادهٔ یتیمداری درِ خانه میآیند، میگویند: «یا آل رسول الله، ما گرسنهایم!» باز هم همهٔ آنچه که برای افطار پخته بودند، به یتیم میدهند. روز سوم اسیری یا اسیرانی درِ خانه آمدند و گفتند: «یا آل رسول الله، ما گرسنهایم!» و آنچه که برای افطار پخته بودند، به اسیر دادند و این شبها با آب افطار کردند.
خداوند در این سوره میفرماید با اینکه خیلی به غذا نیاز داشتند، اما مسکین و یتیم و اسیر را اطعام کردند. اما وقتی که این طعام را -چه نان باشد، چه هرچیز دیگر- به آنها میدهند.
میگویند: «ما شما را از این طعام برخوردار میکنیم، خالصاً لوجه الله؛ ما اراده نداریم که شما به ما جزا بدهید و از ما تشکر کنید!»
اما این آیه، وظیفهٔ امدادگران را سنگین میکند. آنچه که وظیفهٔ امدادگران را سنگین میکند چیست؟ این است که وقتی مشکل کسی را حل میکنید، انتظار تشکر و جزا نداشته باشید!
خب ریشهٔ امداد در قرآن، از وظایف پیغمبر است. ریشهٔ امداد در متن زندگی عترت، این روزهٔ بدون افطار صدیقه طاهره، امیرالمؤمنین، حسنین، زینبین و فضّه است. ریشهٔ امداد، در مکتب توحید است. مکتب توحید از اعضای خودش میخواهد تا به فکر همدیگر باشند و اینطور نباشد که هر کس خیال کند آنچه دارد -اعم از مال و آبرو و سلامتی- برای خود و خانوادهاش است؛ خیر! آنچه که انسان مؤمن دارد، امانت خداست و برای استفادهٔ آن در راه آسایش بندگان خداست.
به همین دلیل است که پس از تشکیل کمیتهٔ امداد، این آیهٔ کریمه شعار این نهاد و زینتبخش نشانش شد؛ با دستهای امدادگر، محروم را زیر حمایت میگیرد. و این پرچم، از خانهٔ فاطمه و علی و حسنین و زینبین بیرون آمده و آنها بودند که مسکین و یتیم و اسیر را اطعام کردند. یعنی ما امدادیها، از خانهٔ حضرت صدیقه طاهره و امیرالمؤمنین نشئت گرفتهایم؛ همان خانهٔ بسیار محقّر که جهانی در آن گنجانده شده بود.