شناخت حضرت آدم(ع) در قرآن
توفیقی است، خدای را شاکریم که در خدمت آیاتی از کلامالله مجید قرار میگیریم و تلاشی خاضعانه داریم برای شناخت آدم(ع) در قرآن، آفرینش او، شکلگیری زندگی خانوادگی و اجتماعی انسان اولیه و شروع زندگی اجتماعی بر اساس امر و نهی خداوندی و شناختِ اطاعتِ فرشتگان و معصیت شیطان -شیاطین- و به ترتیب آنچه که در قرآن از آدم(ع) و غیر مستقیم از حوّا -همسر آن حضرت- نقل شده و بعد به فرزندانش… .
داستان حضرت آدم(ع) در قرآن، در سُوَر مختلف نقل شده. بعضی قسمتها یک شباهتهای ظاهری باهم دارد که ممکن است قرائتکننده و تدّبرکننده در آیات در مرحلهٔ اول تصور کند این داستان که در سورهای دیگر بیان شده بود، در این سوره هم تکرار میشود، اما با تدّبری دقیقتر متوجه میشود که اینجا زوایای دیگری از داستان را خداوند باز فرموده است و به علت دیگری در این سوره، داستان ذکر شده.
نام آدم در قرآن
در قرآن هفده بار نام حضرت آدم(ع) آمده و هشت بار هم در قرآن بنیآدم ذکر شده که مجموعاً کلمهٔ آدم در قرآن بیستوپنج بار تکرار شده.
آدم
آدم، یک کلمهٔ غیر عربی است، یعنی قبل از اینکه لسان عرب شکل بگیرد و قبل از اینکه عربیّت پدید آید، آدم یک اسم و برای شخص معین و برای اشخاصی بعد از او بوده.
در این بحث مقدمتاً چند موضوع را اشارتاً میگذریم.
از موضوعات بحثی است که آیا این آدمی که در قرآن، پیامبر است و صحبت از گزینش او به عنوان نبی و رسول آمده -اصطفاء آدم یعنی برگزیدنِ آدم- آیا همین انسانی که نبی و رسول شده، همین انسان، اولین انسانِ آفریده شده از خاک است؟ یا این که پیامبر است با آن که از خاک آفریده شده، باهم فرق دارند؟
بحث دیگر اینکه آدم -لفظِ آدم- در قرآن، اسم برای شخص است یا اسم برای جنس؟ جنس انسانها را آدم میگویند یا نه؟ آدم، برای یک شخص اسم بوده!
این دو بحث، تقریباً در آیاتی که جلوتر میخوانیم روشن میشود که آدمِ آفریدهشده از خاک که خداوند در قرآن میفرماید، خودِ او پیامبر است و خودِ او مورد امر و نهی قرار گرفته و خودِ او و همسرش مأمور شدند که در بهشت ساکن شوند و بعد از اینکه در یک آزمایشی موفق نبودند، اینها هبوطشان امر شد «اهْبِطُوا جَمِیعًا». پس همان آدم اولیه، همان آدم است که نبوّت و رسالت دارد.
عهد آدم
انشاءاللّه جلوتر در این بحث میرسیم که خداوند میفرماید: «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِی وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» ما پیش از این با آدم عهد کردیم و فراموش کرد عهد ما را «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» ما برای او عزم و قدرت تصمیمی در مقابل وسوسههای شیطان نیافتیم. بعد، بلافاصله میفرماید و اِقرار کرد به ظلم و تقصیرش و ما او را بخشیدیم و او را مبعوث کردیم.
آدم؛ نبی یا اسمِ جنس
آن بحثهایی که در بعضی کتابها انجام دادند، حتی بعضی از محققینی که اهل تحقیق هم هستند بحثهایی که کردند، قرآن صراحت دارد همان آدم اولیه، همان است که نبی و رسول است و مورد اِصطفاء پروردگار قرار گرفته. عدهای باز خواستند در تحقیقات خودشان، در مسئلهٔ آفرینش اولیهٔ انسان بگویند: آدمی که در قرآن هست (یعنی خواستند تکامل داروینی را با واقعیات در قرآن تطبیق کنند، یعنی قرآن را با آنچه که در خیال آنان هست تطبیق کنند که داروین گفته و علم است!) و به دنبال آن تکامل رفتند و گفتند: نمیشود که یک موجودی خارج از آن سلسلهٔ تکامل از خاک آفریده شده باشد! لذا میگویند: این آدمهایی که در قرآن هستند، دو خطاب است؛ یک خطاب، آدمِ نَبی است، یک خطاب، جنسِ آدم است. آنجاهایی که خداوند امر و نهی فرموده، به آدمی است که نبی و رسول است؛ آنجاهایی که راجعبه آفرینشِ او فرموده، همان به تدریج در مسیر تکامل آفریده شده است.
آفرینش آدم
این موضوع را هم جلوتر جوابش را میبینیم. در داستان حضرت عیسی(ع)، خداوند به کسانی که راجعبه آفرینش عیسی بدون پدر تعجب میکنند، میفرماید که: اگر که بدون پدر برای شما خیلی تعجبآور است، آدم که از این عجیبتر است؛ بدون پدر و مادر از خاک آفریده شده! با صراحت در قرآن مییابیم که همین آدمِ شناختهشدهٔ در نزد همه را، خداوند می فرماید: بدون اینکه پدر و مادر وسیله باشند، از خاک آفریده شده است.
تکامل
ما در همینجا برای برادران و خواهران که اهل تحقیق و دقت هستند یک اشارهای گذرا به مسئلهٔ تکامل داشته باشیم و در حد اشاره بگذریم.
تکامل در بحثهای موجودی که قابل دقت هست، دو نوع برخورد با تکامل هست. یک برخورد تکامل در آفرینش است که خداوندِ حکیم، موجودات را حکیمانه متکامل آفریده؛ شاید از تکسلولی گرفته تا پُرسلولی. موجودی که تنها یک سلول زنده دارد و موجودی که مثل انسان میلیونها سلول زنده دارد یا موجودات بزرگتر و بسیار قویالجثّه که انسان در وسط قرار داد. تمام اینها در مسیر تکاملِ حکیمانه در آفرینش قرار دارند. این تکامل را به دلیل جهل، بشر در گذشته نرسیده بود. عدهای آمدند روی موجودات زنده یک مطالعاتی کردند و دیدند این موجودات زنده هر کدام یک حلقه قبل از خودشان هست و یک حلقه بعد از خودشان، یک سلسله حلقههایی در موجودات زنده -از تک سلولی تا بزرگترین موجود زنده- هست. در بین اینها گشتند، تدریجی را در کمال، در تکامل پیدا کردند و چون اعتقاد به خدا نداشتند، چون به خودشان زحمت این را نمیدادند که در نظم آفرینش، در حکمت، در آفرینش فکر کنند، خیال کردند که تکسلولی تصادفی پدید آمده و همینطور به ترتیب در حرکت حیات تکسلولى به سلولهای زیادتری تا به موجودات نزدیک به شعور، تا موجودات عاقل. اینها خیال کردند که انسان گُلِ سرسَبد موجودات است و انسان را اَشرف مخلوقات نامیدند، در صورتی که ما در همین بحث میرسیم به جایی که خداوند میفرماید که ای انسانها! فضیلت دادیم بر بیشتر آفریدههای خودمان «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا»؛ یعنی یک تعدادی از آفریدهها هستند که از شما جلوتر هستند. و در همین بحث میرسیم که خداوند، حکمت و قدرت خویش را در هزاروچهارصد سال پیش -در شاید بیش از هزارودویست سال قبل از اینکه بشر به فکرِ یافتن رشتهٔ تکامل بین موجودات بیفتد، در دوران جَهلِ بشر- میفرماید که: ما متکامل آفریدیم. ای انسان! در مسیر حَلَقات تکاملی هستی؛ اما تو اَفضل نیستی! «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا».
تکامل؛ افراط و تفریط
در رابطه با تکامل یک عدهای جاهلانه تکامل را نفی کردند که تکاملی نیست. این کسانی که -امثال داروین- آمدند راجعبه تکامل صحبت کردند، یاوه گفتند و اینها حرفهایشان بیاساس است. اینها راه تفریط را رفتند و خیال کردند که اگر ما تکامل را قبول کنیم، یعنی خدا را انکار کردیم و به این دلیل آمدند تکامل را انکار کردند. و یک دستهٔ دیگر آمدند تکامل را پذیرفتند، اما به خودِ تکامل موضوعیت و واقعیت دادند؛ نه خدای کاملآفرین و متکاملآفرین! بین این دو نظر که یکی افراط است، اعتنای به تکامل به عنوان استقلالی، میگویند: قانون تکامل هست که پیش میرود. یادشان میرود که قانون، بدون قانونگزار ممکن نیست؛ قانون بدون اینکه یک حکیمی پشت آن باشد، ممکن نیست! این را غفلت میکنند. در افراط به قانون تکامل، هرچه را متکامل یافتهاند، خیال میکنند تکامل در حرکت است. یک عده در تفریط میگویند: اصلاً تکاملی نیست!
به سوی کمال
صراطِ قرآن، صراط مستقیم است. اسلامشناسانِ برجستهٔ ما، ما را از احادیث هدایت کردند که همهٔ آفرینش نظم است، همهاش به جانب کمال در حرکت است. هر موجودی تکاملیافتهٔ موجودِ قبل از خودش است و بالاتر از خودش هم کاملتری هست. و فرهنگ قرآن و حدیث ما را هدایت میفرماید به اینکه ذات کاملی، موجودات را حکیمانه آفریده، در مسیر رسیدن به خودش، موجودات را در مسیر تکامل قرار داده است.
تکامل؛ جبر و اختیار
همینجا یک بحث دیگری هم موضوعیت پیدا میکند، آن اینکه فرق «تکامل» با «کمال» چیست؟
انسان یک مسیرش، مسیر تکامل است. یک مسیرش، مسیر کمال. «مسیر تکاملِ» انسان در سلسلهٔ موجودات زنده جبراً در یک حلقههایی تکاملی -در یک رشتهٔ تکاملی- قرار دارد. من نمیتوانم تعیین کنم از چه نسلی بیایم. پدر و مادرم نمیتوانند استخدام کنند که فلانکس از نسل ما بیاید. ما در سلسلهٔ انسان متکامل هستیم ولی این تکامل به دست ما نیست و جبری است. مسیری که انسان میتواند انتخاب کند، «مسیر کمال» است؛ یعنی خداییشدن، به جانب خدا حرکتکردن. اگر که انسان در معنویات رشد میکند این معنای تکامل نیست، بلکه این تکامل، تکامل در آفریده است. آنکه انسان را در مسیر خدا رشد میکند، مسیر کمال را طی کرده؛ یعنی به جانب کامل -که ذات اقدس حق است- به جانب او در حرکت است. پس «مسیر کمال» غیر از «مسیر تکامل» است. اگر در گفتار یا نوشتارِ بعضی از بزرگانمان هم گهگاه تسامحی بهکار رفته، تکامل را برای کمال به کار بردند یا کمال را برای تکامل، اینها معنای اصطلاحیاش باهم فرق میکند و باید توجه داشته باشیم.
زن و مرد؛ نفس واحده
نکتهٔ دیگری که در این مقدمه موضوعیت دارد که ما بدانیم، این است که حوّا از جنس آدم(ع) آفریده شده. حوّا، یک جنس دیگری نیست، زن از جنس مرد آفریده شده. این بحث را در اول سورهٔ مبارکهٔ نساء میبینیم که خداوند آنجا میفرماید که اوست آن ذات مقدسی که شما را از نَفس واحدهای آفریده «خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» و از همان نفس، زوج و همسر او را آفرید.
ازدیاد نسل آدم
بحث دیگری هم که در اینجا در این تلاش خاضعانهمان برای شناخت انسان موضوعیت دارد، این است که آیا از آدم و حوّا(ع) فرزندانی که به وجود آمدند، این فرزندان از ازدواج برادر و خواهر پدید آمدهاند یا این فرزندان از ازدواج پسران آدم با فرشتگان، یا با جنیان یا دختران آدم با فرشتگان و یا جنیان پدید آمدند؟ این یکی از بحثهایی است که در رابطه با ریشهٔ ازدیادِ نسل فرزندان آدم مطرح است که به جای خود، در حین بحث به این موضوع هم انشاءالله میرسیم. و متن قرآن و احادیثی که در این زمینه هست انشاءاللّه خواهیم دید.
خلیفه
در خدمت این آیه که آیهٔ سیاُم سورهٔ مبارکهٔ بقره است، آغاز داستان حضرت آدم(ع) در این سوره هست، دقت میکنیم «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» پیامبر! به یاد بیاور زمانی را که پروردگار تو به فرشتگان گفت من در این کرهٔ خاکی قراردهنده هستم، خلیفه و جانشینی «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً». سؤال فرشتگان را در این قسمت بعدی آیه میبینیم «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ» عرضه میدارند فرشتگان: آیا میخواهی قرار بدهی در این زمین کسی را که در آن اِفساد کند و خونریزی کند؟ این سؤال، ظاهرش سؤال است، در واقع یک ابهامی که در ذهن فرشتگان بود که: ما که به این خوبی هستیم و خدا را بندگی میکنیم، حالا خدا به چه مناسبت میخواهد که موجوداتی بیافریند مثل گذشتگان که اِفساد کنند و سَفکِ دِماء کنند؟! آن سخنی که عرض کردم از بقیهٔ آیه معلوم میشود «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» میخواهی که موجوداتی بیافرینی باز اِفساد کنند و سفک دماء کنند؟ و حال اینکه ماها تو را با حَمدت تسبیح میکنیم و ما ذات اَقدس تو را تقدیس میکنیم ما موجودات نورانی و روحانی که پیوسته در تسبیح و تقدیس تو هستیم، میخواهی بیافرینی کسانی را که احتمالاً اینها فساد و سفک دماء –خونریزی- داشته باشند؟!
خداوند در پاسخ در پایان آیه میفرماید: «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَاتَعْلَمُونَ» من میدانم آنچه را که شما نمیدانید؛ شما دانشتان نمیرسد.
اولین آموزش
در خدمت این آیه چند موضوع برای تفکر و تدبّر و دنبالکردن هست. یکی از موضوعاتی که در این آیه واقعاً برای انسان زمینهٔ تفکّر است و انسان را به هیجان میآورد از تربیتی که خداوند میفرماید، اینکه ذات اقدس خداوند با بندگان مخلصش -فرشتگانش- قبل از آفرینش انسان، نوعی اعلام و اخبار دارد. و آموزش این را دارد هرکس در هرکجا مسئولیتی دارد، واقعیات اعمالش را از اطرافیان نزدیکش مخفی نکند و اینها را یکدفعه در بهت و حیرت قرار ندهد. از قبل اینها را نوعی آگاهی بدهد با اینکه ذات اقدس حق احتیاجی به مشورت با کسی و تبادل نظر و اظهار نظر فرشتگان ندارد، ذات حکیم یک چنین احتیاجی ندارد. اما فرشتگان! بندگان مقرّب پروردگار! «عِبادُ مَکرمُون» بندگان گرامی! خداوند میخواهد یک موجود تازهای را بیافریند، بلکه میخواهد به او نمایندگی بدهد، نمیخواهد که فرشتگان بیاطلاع باشند و در مقابل عمل انجامشده قرار بگیرند. و این آموزش را باید توجه داشته باشیم که نزدیکان انسان از آنچه که انسان میخواهد بعداً آنها را در آن موضع قرار بدهد، مطلع بشوند. این اوّلین آموزش که پروردگار به ملائکه عنایت میفرماید. «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» من میخواهم یک کسی را جایگزین خودم کنم در زمین. خلیفه میخواهم قرار بدهم، میخواهم موجودی که خلیفهٔ من بتواند باشد -جایگزین من میتواند باشد- میخواهم این موجود را بیافرینم که اینها بغتتاً یک آفریدهای را نبینند و برای آنان تعجبآور یا شگفتزده بشوند که چطور ما مطلع نیستیم و پدید آمده؟! خداوند این قسمت را بیان فرموده: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً».
عنایت خاص
موضوع دومی که قابل بحث است اینکه فرشتگان که مادامالعمر در تسبیح و تقدیس هستند، خداوند اینها را خلیفهٔ خودش قرار نداده بلکه یک موجودی را میخواهد بیافریند و او را خلیفهٔ خودش قرار بدهد و از همینجا «کَرَّمنا بَنی آدَم» که در قرآن هست ما آدم و فرزندانش را گرامی داشتیم و اینها را مورد عنایت و خلافت قرار دادیم که اینها خلیفهٔ ما باشند. پس این عنایت خلیفهبودن و جایگزینبودن آدم، یک عنایت خاص و یک موضوع و زمینهٔ بحث و دقت است که جلوترها به بعضی از نکتهها در این سوره برخورد میکنیم.
موجودات انسانگونه
«أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا» دو، سه جنبه دارد مطلبی که عرضه داشتند فرشتگان. یک جنبهاش اطلاعی است که خودشان دارند، یعنی قبلاً موجوداتی روی کرهٔ خاکی زیست میکردند که اینها افساد میکردند، اینها سفک دماء داشتند. خوب، از اینجا چه استفادهای میخواهیم بکنیم؟ همان استفادهای که دانشمندان و پژوهشگران و محققان دارند در فسیلهایی که در اعماق کرهٔ زمین، در اعماق یخبندانها، در اعماق جنگلها و جنگلهای بِکر و دستنخورده در آنجاها دارند، فسیلها و استخوانبندیهایی را پیدا میکنند که این استخوانبندیها بعضی از آنها از آثار علمی آن به یکمیلیون سال پیش و بعضی به دومیلیون سال پیش و بعضی به نُهمیلیون سال پیش میرسد و باز ساختمانها و اندامهایی را پیدا میکنند که بسیار شبیهِ انسان است، و مربوط به آن دورههای تاریخی است از حدسهای علمی که بعضی از این حدسهای علمی هم یک حدسهای صائبی است. نمیشود گفت که اینها تیر به تاریکی میاندازند -رجماً بالغیب حرف میزنند- بعضی از اینها مستندات علمی دارند و عدهای چون چنین چیزهایی را میشنوند، تصور میکنند که انسان میلیونها سال است که در این کرهٔ خاکی زیست میکند. لذا تاریخی که هبوط آدم را به هشت، نُههزار سال پیش نسبت میدهد، این تاریخ را انکار میکنند و میگویند که حتماً بشر در سلسلهٔ تکامل، میلیونها سال هست و متکامل شده. این سؤال فرشتگان به ما این آموزش را دارد که قبل از آفرینش آدم و حوّا(ع)، موجودات عاقل انسانگونه بودند اما آنان منقرض شدند -نابود شدند- از بین رفتند. شاید در احادیثمان حتی چند نوع از آنها را نام میبرند مثل «نَسناس» که در احادیث هست. بعضیها با همدیگر شوخی یا جدی می گویند: نَسناس! یا میگویند فلانکس نسناس است، یعنی اینکه قبل از اینکه به آدمیّت برسد، از آن موجودات قبلی است! و در احادیثمان هست حتی از امام صادق(ع) و از ائمهٔ دیگر وقتی پرسیدند که آیا آدم اولین انسانی است که در دنیا پدید آمده و پیغمبر است؟ میفرماید که قبل از این آدم، آدمهایی بوده. قبل از این نسل بشر، نسلها وجود داشته، و بعد به همین آیه استناد میفرمایند؛ شاید در تفاسیر، در ذیل این آیه ببینید. در همینجایی که خداوند نقل میفرماید: «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ» علم فرشتگان است. فرشتگان روی حدسشان حرف نمیزنند، علم آنان است. در کنار موجودات دیگر زیست کردهاند در این کرهٔ خاکی، و دیدهاند که آنان اِفساد کردهاند، دیدهاند که آنان خونریزی کردند، دیدهاند به وسیلهٔ اِفساد و خونریزی نابود شدند و از بین رفتند. و عرضه میکنند خدایا! باز میخواهی همان چیزهایی که امتحان شده را باز می خواهی امتحان کنی؟! این خبر آنان است و از این خبر متوجه میشویم این فسیلها و آثاری که از گذشتگان هست، قابل انکار نیست که اگر بگویند مربوط به بیستوپنج هزار سال پیش است یا تمدنی را پیدا کنند مربوط به صدهزار سال پیش یا یکمیلیون سال پیش نباید آن را انکارکرد، زیرا آدمی که تا زمان نزول قرآن حدود ششهزار و خردهای سال برخی هشتهزار و خردهای سال. خلاصه عدهای از مورّخین اسلامی که به احادیث تکیه دارند کمتر از دههزار سال است هبوط آدم به این کرهٔ خاکی کمتر از دههزار سال است. اما چطور کالبدهای قبل از دههزار سال پیدا می شود؟ «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ» پس این خبری که آنان داشتند، علمی که داشتند و آگاهیای که داشتند سبب این شده که از خداوند استدعا کنند استفهاماً که آیا میخواهی مثل همانهایی که از بین رفتند بیافرینی؟! پس آنهایی بودند که از بین رفتند.
اعتراض به تکرار
مطلب و موضوع دیگری که در سؤال فرشتگان هست، اینکه غفلت کردند از اینکه آنها که درک میکنند فساد و تباهی گذشته خوب نیست تکرار شود، توجه ندارند که ذات اقدس حق، حکیم علی الاِطلاق است. او بر آنچه که قبل آفریده و بر آنچه که میخواهد بیافریند، علیم و حکیم است. این سؤالی که استفهام است به ظاهر، ولی در واقع یک اعتراضی است که تکرار مکررات میشود و تکرار فساد و تکرار سَفکِ دماء میشود، این را خداوند بعد جواب داده و اینها را یک تنبیه و آگاهیکردن جدی را برای فرشتگان در نظر گرفته که بعد میبینیم.
تنبیه فرشتگان
یک جهتِ دیگری که فرشتگان آسیب دیدند و خداوند آنان را در نزد آدم و نسل آدم تنبیه کرد، آن بود که پاکی خودشان، تسبیح و تقدیس خودشان، پهلوی خودشان خیلی مهم آمد، گفتند: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» اولین تنبیه اینها شاید به تعبیری که ما میفهمیم و شاید در واقع در سطح بالاتری است و آنچه که ما میفهمیم اولین تَشَر، اینکه «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» این تَشری است. اینطور می فهمیم که ذات اقدس حق، فرشتگان را مورد عِتاب قرار داده. شما که هرچه دانش دارید، شما که هرچه پاکی دارید، شما که هرچه عبادت دارید و اطاعت دارید، من دانش به شما دادم، من شما را در مسیر قرار دادم، من شما را آماده اطاعت کردم و شما دانش خودتان را به رخ میکشید؟! که گفتید ممکن است این تکرار مکررات باشد، و تکرار فساد و تکرار تباهی باشد، آن دانشی که من به شما دادم به رخ می کشید؟ «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».
خودبینی
نکتهای که در جمعبندی این آیه در این قسمت پایانی آن برای ما باید توجهمان بدهد -به ما تذکر بدهد- اینکه انسان، در حرکت خود به جانب کمال، به هرکجا بالا رفت خودش را باید مادون ببیند در مقابل پروردگار. هرچه برایش پیش آمد زبان به اعتراض باز نکند، زیرا انسان کوچکتر از آن است که بداند آنچه را که ذات اقدس حق میداند و هرچه انسان به پاکی رسید و رشد کرد، در پاکی و تسبیح و تقدیس پروردگار باید به هوش باشد. یک به خودنگریستن، همان و سقوط، همان. و باید انسان در حرکت خود به جانب خدا بسیار دقیق باشد.
نقل کردهاند -البته من سندش را ندیدم- شاید شما هم شنیده باشید از بزرگان که یکی از انبیاء -در یکی از نقلها هم حضرت موسی(ع) است- که در یکی از روندهای مبارزاتیاش در زندگی در همان صحرای سینا و در شرایطی که به مناجات میرفت و ندا میکرد پروردگار را، در یکی از شرایط ذهنیّاتش این بود که خودش را بندهٔ اعلایی یافت. وقتی که یک چنین حالتی برایش پیش آمده بود، نقل شده که به حضرت موسی(ع) -یا به یکی از انبیای دیگر- فرمان آمد که دفعهٔ دیگر که به مناجات آمدی، پَستترین موجودات من را -پستترین مخلوقات زندهٔ من را- همراه خودت بیاور! و این امتحان بسیار بزرگی بود که این پبامبر -چه حضرت موسی(ع) و چه هرکس دیگر- داده. وقتی سرازیر میشود و از آن محلّ مناجاتش، تا دفعهٔ دیگر که بخواهد برود، پیوسته فکر کرده که چه موجود زندهای را ببرد که پستتر از خودش باشد؟ به جایی نمیرسد. گهگاه ذهنش به جانب بعضی از حیوانات میرود و گهگاه ذهنش به طرف گنهکاری میرود. بالاخره دست خالی میرود و فرمان میآید، خطاب میشود به او که نشنیدی پیام من را که پستترین را همراه خودت بیاوری؟! عرض میکند چرا! امّا پستتر از خودم نیافتم. واقعاً انسان در بندگی، در هر اوجی که قرار بگیرد، حقّ اینکه به دیگران به عنوان پستی نگاه کند ندارد، حق این را ندارد. هر وقت دید دیگران را از خودش پستتر می داند، بداند در حال سقوط است یا سقوط کرده. و همانجا به حضرت موسی(ع) -یا هر پیامبری بوده- در احادیثمان هست که بندهٔ من! اگر غیر از این کرده بودی، ساقط شده بودی! باید این را توجه داشته باشیم. خداوند به فرشتگان مقرّبش در اینجا میگوید من میخواهم خلیفه -خَلیفَهُ اللّه- قرار بدهم. اینها میگویند میخواهی کسی را قرار بدهی که افساد کند؟! کسی را قرار بدهی که خونریزی کند؟! این، خود را بالا دیدن است. منتهی فرشتگان اینجور خودشان را دیدند، زود مُتنبّه شدند. شیطان هم یک خودبینی کرده بعد از این و در آیات بعدی، اما خودبین و خودخواه و خودپسندی که در قرآن «ابلیس» نام دارد، او به اصلاح خودش نپرداخت. او انسان را از گِل دید و خود را از آتش. در همین مراحل اولیهٔ خلقت که خداوند سهتا موجود عاقل را مورد آزمایش قرار میدهد (یک موجود عاقل فرشته، یک موجود عاقل جن، یک موجود عاقل انسان). این سهتا مورد آزمایش قرار میگیرند. اگر یک وقت پیشنهاد شد و شما هم تأیید فرمودید یا بعضی از شما پیشنهاد فرموده بودید که داستان حضرت آدم(ع) را دنبال کنیم یک وقت تصور نشود که این از داستانهایی است که حالا به چه درد میخورد؟ نه خیر! اتفاقاً سامانگرفتن ذهن انسان، با شناخت اولیهٔ انسان است که انسان در شرایط آفرینش از چه مراحل آزمایشی گذشته و چطور انسان از جن و از فرشته جلوتر رفته است؟ چطور شده که جلو رفته؟ و این جلو رفتن انسان را که خداوند او را شایان خلیفهشدن خود میداند، در همین شناخت اولیه، ورقزدن شناسنامهٔ پدرانمان تا پدر اولیه و مادر اولیه و نحوه و ارزیابی حیات و نشو و نما و رشد و سعادت و گذشتن از امتحانها و خطرات در آن در زمینه است.