نحوهٔ ارتباط و آشنایی شما با جمعیتهای مؤتلفهٔ اسلامی چگونه بود؟
من در شورای مرکزی جبههٔ مسلمانان آزاده که یکی از شاخههایی بود که بعداً جمعیتهای مؤتلفهٔ اسلامی را شکل داد، بودم. امام با توصیهها و راهنماییهایی، خواستند که گروههای اسلامی باهم وحدت داشته باشند و یگانه عمل کنند. لذا چند گروه و جمعیت اسلامی که وجود داشت در تماسی که با یکدیگر گرفتیم، به این نتیجه رسیدیم که باید شورای منتخبی از همهٔ این جمعیتها داشته باشیم. لذا یک شورای مرکزی ۱۲ نفره که از هر جمعیتی ۴ نفر بود، انتخاب شد. این شورای ۱۲ نفره به نام «شورای مرکزی جمعیتهای مؤتلفهٔ اسلامی» یا «کمیتهٔ مرکزی جمعیتهای مؤتلفهٔ اسلامی» بود که من افتخار عضویت در این شورا را داشتم. با توجه به این نکته که ۳ نفر از ۳ گروه هم به عنوان اعضای علیالبدل انتخاب شده بودند و مجموع ۱۲ الی ۱۵ نفر این شورا با نمایندگانی از روحانیت متعهّد و مسئول، مانند آیتالله شهید مطهری و آیتالله دکتر بهشتی ۲ نمایندهای بودند که این شورا با شورای روحانیت در تصمیمگیریها در تماس بود. در هر صورت ارتباط من به عنوان ارتباط عضو اصلی شورا بود و نه ارتباطی از خارج.
محکمهٔ اسلامیای که اعدام انقلابی منصور را صادر کرده بود، آیا توانست به هدفهایش برسد یا نه؟ و کلاً انعکاس اعدام انقلابی منصور در داخل و خارج کشور چگونه بود؟
میدانیم امام در ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ از ایران به ترکیه تبعید شدند و در اول بهمن ۱۳۴۳، حسنعلی منصور مقابل مجلس شورای آن زمان زمین خورد. انعکاس این عمل در داخل کشور، وجود نیروی آماده برای دنبالکردن اهداف امام خمینی را نشان میداد و در ضمن امیدی به همهٔ نیروهای اسلامی در داخل کشور میداد که با تبعید امام، امیدشان دچار نگرانی و تزلزل شده بود.
اعدام انقلابی منصور ثابت کرد که نظام پهلوی آسیبپذیر است. اعدام انقلابی منصور ثابت کرد که خداجویان زنده هستند و اجازه نمیدهند دشمنان خدا و سعادت بشر به آسانی راه فروختن ایران را به آمریکا ادامه دهند. اعدام انقلابی منصور ثابت کرد که نظامهای اهریمنی جهانی اگرچه زیر چتر ابرقدرتها و ابرچپاولگرها باشند، از جانب ملت قابل شکستن میباشند. لذا در جوّ سیاست داخلی کشور کاملاً تمام مسائل تحتالشعاع قرار گرفت. بیشک این عمل در سطح بینالمللی ثابت کرد که نظامی که محمدرضای خائن برای ادامهٔ حیات خودش آن را تابع آمریکا و غرب قرار داده و به شرق هم رشوههایی داده بود، یک جزیرهٔ ثابت در اقیانوس طوفانی نیست، زیرا او چنین ادعایی را چندین بار کرده بود. به خصوص چند روز پس از تبعید امام به ترکیه در ۱۳ آبان، در یک سخنرانی چنین گفته بود که: «با تبعید مرجع تقلید و رهبر مخالفین هم آبی از آسیاب تکان نخورد». ولی دیدیم که چگونه تشت رسوایی محمدرضای خائن پس از اعدام انقلابی منصور از بام به زیر افتاد.
اما در مورد نتیجهها باید بگویم که ملت مسلمان در قیام ۱۵ خرداد و در جریان مبارزه با کاپیتولاسیون، چیزی را که میخواست حکومت اسلامی بود و برای استقرار حکومت اسلامی، سلامت و نجات رهبر انقلاب را در ۱۵ خرداد و در سال ۱۳۴۳ در تبعید، بازگشت امام از تبعید و آزادی ایشان را خواستار بودند. وقتی که جریان پروندهٔ اعدام انقلابی منصور در دادگاه بود، شهید محمد بخارائی در دادگاه اعلام کرد که ما برای شهادت آماده هستیم، شما با شهادت ما کاری از پیش نمیبرید، تا آیتالله العظمی خمینی در تبعید است بدانید که امثال ما فراوانند که اجازه نمیدهند شما آرامش داشته باشید، زیرا علت، تبعید رهبری است و باید علت را برطرف کنید، نه معلولها که ما هستیم! ما ادامه خواهیم داشت، تا شما سرنگون شوید. چند روز بعد از دادگاه بود که رژیم در جمعبندی مسائل به این نتیجه رسید که امام را از ترکیه به عراق بفرستد و در آنجا بود که ایشان را آزاد گذاشتند. شاید یکی از اثرات این اعدام انقلابی این بود که نظام متوجه شد که نمیتواند رهبر ملتی را در تبعید به آن صورت نگهدارد، در نتیجه مجبور شد تا حدودی آن صورت را تغییر دهد و این خود باعث امیدهای فراوانی برای ملت شد. ارتباطات امام با امت برای شکلدهی لازم، به ارتباطات خوبی تبدیل شد و اگر تنها اثر و نتیجهٔ این اعدام انقلابی این باشد، ثمره و نتیجهٔ بسیار بزرگی است.
غیر از حسنعلی منصور قرار بود چه کسانی اعدام انقلابی شوند؟
در مورد اول، تصمیم اعدام انقلابی شاه بود. پس از اینکه ۲ ماه از تبعید امام گذشت، برادران ما در چندین طرح شرکت کردند، ولی در آن طرحها یا اینکه شاه شرکت نکرده و کسی گریمکرده به جای او آمده بود، یا ساعت و مسیر و… را تغییر داده بودند. وقتی آن برادران شهید موفق نشدند که شاه را اعدام نمایند، دور هم نشسته و تصمیم گرفتند که اعدام انقلابی را از درجهٔ اول به درجهٔ دوم تبدیل کنند. در اعدام انقلابی درجهٔ دوم، ۱۱ نفر بودند که در رأس آنها حسنعلی منصور قرار داشت. تا آنجایی که به خاطر دارم این ۱۱ نفر عبارت بودند از رئیس ساواک، رئیس کل شهربانی، رئیس مجلس شورای آن روز، رئیس مجلس سنا و تعداد دیگری از چهرههای خودفروختهٔ نظامی و انتظامی و امنیتی. همانطور که گفتم، در رأس آنها منصور بود که به صورت آزمایشی انجام شد، ولی متأسفانه بعضی اشتباهات تاکتیکی سبب این شد که کارهای بعدی درست انجام نشود. خط، خط ۱۱ نفر پس از شاه بود که آنها به تعبیری گردانندگان نظام پس از محمدرضای خائن بودند که ترسیم شدند.
چرا رژیم سعی میکرد همکاری حجت الاسلام انواری را با جمعیتهای مؤتلفهٔ اسلامی پوشیده دارد؟
آیتالله انواری یک روحانی موجّه در محیطهای مذهبی و در ارتباط با مراجع تقلید و همچنین ارتباط با روحانیت جمعیتهای مؤتلفهٔ اسلامی بودند. چهره و شخصیت ایشان این گروه را به روحانیت و مراجع تقلید ارتباط میداد. آنها میخواستند این گروه (جمعیتهای مؤتلفهٔ اسلامی) را خودسر و بیارتباط با گروههای اصیل اسلامی جلوه دهند، غافل از اینکه فردفرد این گروه با اینکه در لباس روحانیت نبودند، اما در بخشهایی از جامعه چنان شناخته شده بودند و ارتباطشان چنان با روحانیت اصیل -به خصوص امام خمینی- محکم بود که امکان نداشت که نظام پهلوی به حساب اینکه اینها در لباس روحانیت نیستند، آنها را جدای از روحانیت بداند. اما حضور آقای انواری در این برنامهها و تصویرهایی که احیاناً از ایشان در تلویزیون یا روزنامهها منتشر میشد، اسباب این بود که رژیم نتواند به مردم ثابت کند که این جمعیتها با روحانیت نیستند. به تعبیر دیگر عمدهٔ تلاش رژیم این بود که مردم از ارتباط این گروه با روحانیت آگاه نشوند.
همکاری، حمایت و پشتیبانی گروههای مختلف به خصوص حوزهٔ علمیهٔ قم از مؤتلفهٔ اسلامی چگونه بود؟
جمعیتهای مؤتلفهٔ اسلامی، چه در شاخهٔ نظامی و چه در شاخهٔ سیاسیاش -که به تعبیر آن روز، خودمان شاخهٔ مبارزهٔ مثبت و شاخهٔ مبارزهٔ منفی مینامیدیم- در هر دو شاخهاش با روحانیت و مراجعی که در تحرّک اصیل نهضت اسلامی مؤثر بودند، با جامعهٔ مدرسین، با طلاب حوزههای علمیه در شهرها و استانهای مختلف ارتباط بسیار نزدیک داشتند. از همکاری جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم و طلاب عزیز همین بس که پس از دستگیری گروه ما، به تحصّن در خانههای مراجع و صحن حضرت معصومه(س) و مدرسهٔ فیضیه پرداختند. گروههای فراوانی از طلاب حوزههای علمیهٔ مختلف به خصوص مشهد و سایر شهرها، کارهای مشابهی انجام داده و با ما همکاری بسیار نزدیک و صمیمی داشتند. حتی ما در زندان از مَراحم و عواطف مدرسین حوزهٔ علمیه و طلاب عزیز برخوردار بودیم، یعنی به هر ترتیب که بود از این سربازان پابرهنهای که برای استقرار حکومت اسلامی تلاش میکردند، حمایت مینمودند.
اگر ممکن است شمهای کلی از نحوهٔ زندگی این شهیدان بیان بفرمایید!
نحوهٔ زندگی این ۶ برادر شهید صادق امانی، مهدی عراقی، مرتضی نیکنژاد، سیّد علی اندرزگو، رضا صفارهرندی، محمد بخارائی که ۴ نفر در روز ۲۶ خرداد سال ۱۳۴۴ به افتخار شهادت نائل شدند و ۲ برادر دیگر سیّد علی اندرزگو و مهدی عراقی قبل و بعد از انقلاب در راه تحقّق آرمانهای شهیدانمان در طول تاریخ به شهادت رسیدند در طرح اعدام انقلابی منصور نقش عمدهای داشتند، به صورتی بوده که در این فرصت کوتاه نمیگنجد. اما با تمام وجود و به طور خیلی کوتاه میگویم که هنگامی که در طول حبس و قبل از شهادت این ۴ برادر، اجازهٔ آن را یافتیم که من و آن ۴ برادر و یکی دیگر از برادران در یک سلول باهم باشیم، زندگی و تلاش آنان را زندگی اصحاب سیّدالشهدا(ع) یافتم؛ این خود نشان میداد که آنها در آن زمان در چه اوجی بودند. در اوجی که این برادران عزیز در آن سلولها و در آن ظلمتکدهها قرار داشتند، اوجی غیر قابل لمس و غیر قابل احساس برای ما بود. با اینکه بعد از اعتصابِ کشندهای که انجام دادیم، موفق شدیم که باهم باشیم، اما شبها از ساعت ۱۰ به بعد خاموشی بود و اجازه نمیدادند که در کنار یکدیگر بمانیم، این عزیزان تا صبح در راهروهای سلول زندان راه میرفتند و مناجات میکردند. شاید یکی از بهترین جملاتی را که میتوانم به عنوان زندگی و حیات این انسانها عرض کنم، این است که هنگامی که یکبار دیدم شهید صادق امانی در حال گفتوگو [با خدا و راز و نیاز] است، مثل اینکه با نزدیکترین موجودی که محبوبش است صحبت میکند، گفت: «خدایا! یک عمر خدا خدا کردم، من دیگر میخواهم بیایم پهلویت».
راستی آنها در آن زمان چه عالَمی را سِیر میکردند و در چه اوجی بودند که این چنین عاشقانه میخواستند هرچه زودتر به معبودِ یگانهشان برسند!
روحشان شاد و راهشان پاینده باد
روزنامهٔ اطلاعات | ۱۳۶۰/۳/۲۶