مرحوم حبیبالله عسگراولادی در مورد نحوهٔ آشناییاش با صیّاد شیرازی و شخصیت وی اینطور میگوید:
صیّاد شیرازی با اینکه در ارتش طاغوتی رشد کرده بود، اما واقعاً یک مجاهد فی سبیل الله بود. رشد نظامیاش در ارتش بود، اما از هر سپاهی، سپاهیتر بود. حدود سال ۱۳۶۰ مشهد مشرف شده بودم، در تشییع جنازۀ یک شهید بزرگوار که الان خیابانی هم در شمال تهران به نام اوست، با صیّاد برخورد کردم؛ رضوانالله تعالی علیه. احوالپرسی کردیم و در تشییع جنازه بودیم، ایشان بسیار جویای بحثهای تفسیری بود، آنجا من این افتخار را پیدا کردم و ایشان گفت: «احتیاج دارم به بحثهای تفسیری» و شاید این تعبیر را کرد که جایی حضور داشتم و شما سورۀ والعصر را ترجمه و تفسیر کردید و برایم خیلی خوب بود، میخواهم که این بحث تفسیری بهخصوص راجعبه سورۀ والعصر را خصوصی و حضوری از شما داشته باشم.
خُب، این سبب شد تا باهم قرار گذاشتیم و حداقل ماهی یک جلسه (یکشنبهها) میآمد همین دفتر خیابان سمیه و باهم یک بحث تفسیری داشتیم، البته ایشان خودش هم زحمت میکشید و در بعضی جلسات از مطالعاتش تازههایی داشت، شاید هم نوشتهای در این باره از او مانده باشد. شناخت من از ایشان در این جلسات فوقالعاده شد که یک بندۀ مطیع امامت و ولایت است و با اینکه سابقۀ ارتشی داشته، اما لاحقۀ ولایتی داشت؛ نسبت به امام و مقام معظم رهبری که بندگان شایستۀ خدا هستند، خضوع و خشوعی که نسبت به حق داشت ابراز میکرد. مثلاً امتحانی برایش پیش آمد که از پستی عزل شد و طبعاً خانهنشین میشد، با اینکه ایشان را از آن پست برداشتند، نسبت به آن حکم بسیار منعطف بود. و واقعاً هیچ برایش مطرح نبود، میگفت: «خدا برای من ارشاد دیگری را فراهم کرده، یقین دارم در جای بعدی که خدا مرا هدایت میکند، بهتر از آن جای قبلی است».
من میتوانم بگویم دورانی که با ایشان جلسه داشتیم، تا آخرین روز حیاتش، من از این سرباز برجستهٔ امام زمان(عج) و افسر برجستهٔ امامت در زمان، بهرهمند بودم و انصافاً کمنظیر است. واقعاً کسی برای من صیّاد نمیشود.
یکی از افراد که در دفتر ما کار میکرد، بعد از شهادت صیّاد وارد اتاق من شد و گفت: «صیّاد کجای این اتاق شما ننشسته؟ من هر جا را نگاه میکنم او را میبینم».
خیلی مأنوس بودیم، رضوانالله تعالی علیه.