تمایل به مادیات
خداوند فرموده که اشتباه است اگر انسانی دارای نعمت میشود، خیال کند خدا او را گرامی داشته. و اشتباه است وقتی انسان دچار کمبود میشود، خیال کند خداوند به او اهانت کرده. چون در وقتی که خدا او را نعمت داده بود، «رَبِّی أَکْرَمَنِ» میگفت. و وقتی خداوند پیچ رزق و روزیاش را بسته بود، «رَبِّی أَهَانَنِ» میگفت. خداوند فرموده: «کَلاَّ» اینطور نیست! و به دنبال آن علت کاستیها و سقوط نعمت را و علت سقوط آبرو و حیثیت را فرموده بود که «کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» این از بیلطفی و اهانت پروردگار نیست، بلکه به عمل خودِ شما بستگی دارد و عمل خودِ شما در وقتی نعمت فوقالعاده داشتید، اکرام یتیم نکردید و فکر سفرهٔ درماندگان نیفتادید و جُرم دیگر شما این است که میراثی را که در این کرهٔ خاکی به شما سپرده شد، در یک خوردن بیخیال، بلعیدید و شما به مادیّات و آنچه میل مجسّم شما در خارج وجودتان بود، عاشقانه محبت کردید.
تلاش؛ معیار پاداش و جزا
در سورهٔ مبارکهٔ «مدّثر» میفرماید که هر انسانی در گرو عمل خودش است. اولین آیه، هر انسانی رهن عمل خود است و آن چیزی است که خودش به دست آورده و از این بفهمیم که نقش پدر و مادر و مربّی و محیط در مجازات انسان در قیامت، یا در جزای خیر در قیامت، نقش مؤثری نیست؛ نقش سرمایه است. انسان وقتی که از یک نسل پاک میآید، یک سرمایهٔ فوقالعاده دارد. انسان وقتی یک پدر و مادر و مربّی خوبی نصیبش میشود، سرمایهٔ بالاتری دارد. انسان وقتی در یک محیط خوبی پرورش پیدا میکند، سرمایهاش بالا میرود. من یک وقتی مثال زدم، مثلاً رضا پسر محمدرضای خائن یا مصطفی پسر روحالله. مثلاً رضا پسر محمدرضا از نظر معرفت در زیر صفر قرار دارد، چون نسلش یک نسل خبیثی است، پدر و مادر، یک پدر و مادر خبیثی هستند و محیط تربیتیاش یک محیط خبیث است به زیر صفر میرسد؛ وقتی که به سن تکلیف میرسد. از طرفی مصطفی پسر روحالله (آیتالله مصطفی) او از یک نسل پاکی است، یک پدر و مادر و محیط پاکی و یک شرایط خوب، این بالای صفر است. اما عینعلی فرزند سبزعلی که در معدن ذغال سنگ کار میکند که پدرش در سیاهی معدن کار میکند و شب هم از سیاهی معدن میآید به تاریکی شب و این حد صفر است؛ در حد مثال. این سهتا به تلاش خودشان بستگی دارد. ممکن است رضا پسر محمدرضا از زیر صفر حرکت کند، به جانب صفر یا به جانب فراتر از آن موقعیتی که هست. این عینعلی فرزند سبزعلی، خودش است که تصمیم بگیرد از صفر بالا بیاید یا نه. مصطفی پسر روحالله در این درجهای که هست بالا بیاید یا پایین برود؛ به خودش بستگی دارد. برای هیچ انسانی جز نتیجهٔ سعی خودش چیز دیگری نیست، سعی پدر و مادر به او نمیرسد، سعی منفی دشمنان به او صدمه نمیزند. در مراحل انسانیت آن، بسته به این است که حرکتش به جانب مثبت است یا به جانب منفی، حال اگر در سطح صفر باشد، هیچ سرمایه ندارد. اگر زیر صفر باشد، سرمایهٔ منفی دارد. و اگر بالای صفر باشد، سرمایهٔ مثبت دارد. همان جایی که هست حرکت به جانب اعلی است یا به جانب اسفل یا حرکت به جانب اعلیعلیین است یا به جانب اسفلالسافلین.
قبل از انقلاب یک مثالی داشتیم که برادرزادهای داشت محمدرضای خائن در گرگان به نام «علی پهلوی» که او گسیختهای از دودمان پهلوی بود. و حتی با دودمان پهلوی مبارزه میکرد، به او «آشیخ علی» میگفتند؛ برای اینکه گسیخته بود از آنها و با آنها درگیر بود و رفته بود به گرگان و در آنجا کشاورزی میکرد. در همهٔ فامیلها و در همهٔ شرایط انسان خودش است. من نمیخواهم بگویم که وراثت و تربیت و محیط برای انسان نقش ندارد؛ نقش سرمایه دارد. با این سرمایهات چه کردی؟ مثل اینکه پدری به سهتا فرزندی که دارد، به یکی یک میلیون تومان میدهد، به یکی پانصدهزار تومان و به یکی صدهزار تومان میدهد، برای اینکه بفهمد اینها کدامشان مثبت حرکت کردند. نسبت به سرمایه سنجیده میشود، بر اساس وسعش میبیند که او حرکت کرده یا نه.
پاداش آگاهی از درماندگان
«کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ- إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمینِ- فی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ- عَنِ الْمُجْرِمینَ- ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ- قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ- وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ- وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ- وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ- حَتَّى أَتانَا الْیَقینُ». از این آیه، این را استفاده میکنیم، هر نَفسی در رهن و گرو عمل خودش است. هیچکس گرو عمل دیگری نیست، مگر او سبب سقوط دیگری شده باشد، یا او سبب رشد کسی شده باشد. سهمی از عذاب او، یا سهمی از پاداش او دارد و مربوط به خودش است، مگر اصحاب یمین -آنهایی که تلاش مخلصانهشان باعث میشود در قیامت نامهٔ اعمال را به دست راستشان بدهند- اینها در گرو اعمالشان نیستند؛ چون اینها بیش از اعمالشان به آنها داده میشود. مجرمین هستند که در چارچوب عملشان هستند. این اصحاب یمین در بهشت آرمیدهاند، اما از همدیگر و از مجرمین سؤال میکنند -اشراف دارند و مجرمین را میبینند و از آنها سؤال میکنند- چه چیزی شما را به دوزخ کشاند؟ ما از نمازگزاران نبودیم و ما در تغذیه و رفاه مساکین هیچ حرکتی نمیکردیم و ما با هر گرایشی که پیش میآمد، گرایش پیدا میکردیم، بدون اینکه بفهمیم این گرایش حق است، یا باطل. و ما در شرایطی بودیم که روز قیامت را تکذیب میکردیم. بعضی از بزرگان فرمودهاند که این دوتای بعدی، نتیجهٔ دوتای اولی است، نمازگزار، همراه هر باد و نسیمی حرکت نمیکند و تکذیب قیامت نمیکند. وقتی ما اطعام مساکین نمیکردیم، این دوتا گرفتاری بعدی را پیدا میکردیم.
جزای بیخبری از درماندگان
آیات بعدی سورهٔ «الحاقه» است، «إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ- وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکینِ» که باهم مقایسه میکنیم. آنجا اصحاب یمین بودند و اینجا اصحاب شمال هستند، یعنی کسانیکه نامهٔ عملشان به دست چپشان داده میشود. پس از اینکه اصحاب یمین را توضیح میدهد، اما آن کسی که صورتحسابش به دست چپش داده شده، او در آنجا میگوید که ای کاش که به من این صورتحساب داده نمیشد و من در نمییافتم حسابی که مربوط به من است؛ ایکاش اینطور میشد! ثروت و امکاناتش او را بینیاز نمیکند و سلطه و قدرت از دست او رفته، امر میشود که بگیریدش و در غُل ببندیدش و در آتش دوزخ بیفکنیدش. سپس در یک زنجیری که هفتاد زراع است -یعنی سیوپنج الی چهل متر- او را ببندید و بکشیدش. چرا؟ او به ذات الله العظیم ایمان نداشت و او از سرنوشت درماندگان، خودش را بیخبر نگه میداشت و هیچکس را هم تشویق نمیکرد که سرنوشت مساکین را مورد دقت قرار بدهد.
همسنگ تردید به خدا
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ- وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ- یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَهَ- ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ- هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ- خُذُوهُ فَغُلُّوهُ- ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ- ثُمَّ فی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ- إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ». اگر آیات این دو سوره را کنار هم بگذاریم، دو چیز مشترک دارد که دو طرف معامله تقریباً مساوی است، یعنی ایمانداشتن به خدای عظیم انسان را به اقامهٔ نماز وا میدارد و اقامهٔ نماز، حکایت از ایمان به خدای عظیم است. یکی از جُرمهای بزرگ در قیامت که همسنگ عدم ایمان به خدای عظیم است، غفلت و بیدردی نسبت به سرنوشت مسکینان و درماندگان است. آنچه از این آیات ما باید متوجه بشویم، اعتنای کسی که ادعای ایمان دارد، اعتنای به خدای عظیم و اعتنای به بندگان درمانده، ارتباط با خدای عظیم در نماز و ارتباط با درماندگان با طعام در هر سوره مشهود است. یعنی عدهای خیال میکنند که اگر نمازشان را درست بخوانند، کافی است. در صورتی که نماز یک روی سکه است در ارتباط با پروردگار، یک روی دیگر سکه، ارتباط با بندگان خداست؛ بهویژه بندگانی که باید برای مسئولین ولینعمت باشند. شاید در عصر حاضر کسانی دربارهٔ مسکین و درمانده و آسیبپذیر، چیزهایی خلق کرده باشند، نثر، شعر، ادبیات و هنر که تجسّمی از آسیبپذیری و تشویقی از جامعه برای اینکه آسیبپذیرها را ملاحظه کنند. چهبسا خلق، جدید شده باشد در قرن حاضر، اما انصاف باید داد که در قرن ظلمانی، نزول قرآن «تأمین اجتماعی» چنین اعتنایی به آن است. کما اینکه در سورهٔ ماعون خواندیم که وقتی انسان در صف جماعت پیامبر اسلام نماز بخواند و از یتیم و مسکین غافل باشد، وای بر آن نمازش!
نکتهٔ آخر واقعاً در تأمین اجتماعی آنقدر که قرآن به ما ایده میدهد و راهنمایی میفرماید، ما از جای دیگری نمیتوانیم این ایدهها را پیدا کنیم تا بتوانیم بهعنوان یک نظام الهی -نظامی که از قرآن نشئتگرفته- بتوانیم به جامعه، تأمینی را ببخشیم که مورد پسند قرآن باشد.