قبل از پرداختن به موضوع این گفت و شنود، بفرمایید آشنایی شما با شهید حاجآقا مصطفی(ره)، در چه سطحی بود؟ و از ویژگیهای شخصیتی ایشان، چه نکاتی را به یاد دارید؟
من از سال ۱۳۴۱ در بیت مبارک حضرت امام، با ایشان آشنا شدم، ولی خارج از بیت و قبل از این تاریخ، توفیق آشنایی با شهید بزرگوار را نداشتم. در شروع نهضت اسلامخواهی -به رهبری مراجع و بهویژه حضرت امام- اولین فرصتی که امکان آشنایی با ایشان پیش آمد، در جریان مبارزه با تصویبنامهٔ «انجمنهای ایالتی و ولایتی» بود. حضرت امام دربارهٔ این تصویبنامه، موضعگیریهایی داشتند که برای اغلب مردم نیاز به تفسیر و توضیح داشت.
چرا؟
چون حضرت امام، سخنان خود را به شکلی موجز و خطاب به افرادی که اهل تدبر و مبارزه بودند، میفرمودند و لذا شاید عامهٔ مردم، متوجه رموز و نکات ظریف فرمایشات ایشان نمیشدند.
چه کسی این وظیفه را به عهده داشت؟
آیتالله حاجآقا مصطفی این زحمت را به عهده داشتند و فرمایشات حضرت امام را برای مردم توضیح میدادند. این مسئله در ایجاد انگیزهٔ مبارزاتی در عامهٔ مردم و حتی برخی نخبگان، بسیار مؤثر بود و میتوان گفت بسیاری از افراد با جهتدهی مرحوم حاجآقا مصطفی، به عرصهٔ مبارزه آمدند.
فرمودید که: «مبارزهٔ حضرت امام، از انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز شد». آیا این انجمنها مسبوق به سابقهٔ خاصی بودند؟
بله! در قانون اساسی مشروطه، سه نوع مجلس پیشبینی شده بود؛ مجلس شورای ملی (کشوری)، مجلس شورای ایالتی (استانی) و مجلس شورای ولایتی (شهرستانها). البته این قانون از ابتدای مشروطه تا سال۱۳۴۱ اجرا نشده بود و مردم به صورتهای گوناگون -چه از طریق رهبران روحانی و چه به وسیلهٔ رهبران سیاسی- خواستار اجرای این مصوبه از قانون اساسی بودند… .
و شاه از این موقعیت استفاده کرد!
بله! محمدرضای خائن آمد و برای فریب مردم، این دو انتخابات را به صورت مصوبه، از دولت عَلَم گذراند و اسمش را هم «انجمن» گذاشت و تغییراتی را هم در آن بهوجود آورد. یکی از تغییرات، این بود که شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان ذکر شده بود که دارای یکی از مذاهب رسمی کشور باشند و روی مذهب خاصی تأکید نشده بود. دیگر اینکه بهجای قسمخوردن به کلامالله مجید و تقیّد به دین اسلام و مذهب تشیع، قسمخوردن به تمام کتابهای آسمانی ذکر شده بود. و از سوی دیگر، زنان و مردان را در انتخابشدن و انتخابکردن، مساوی اعلام کرده بودند. حضرت امام، مبارزه با این مسئله را آغاز کردند و نقش حاجآقا مصطفی در این میان بسیار جالب و تأثیرگذار بود.
دربارهٔ چگونگی ایفای این نقش، آیا خاطراتی هم دارید؟
فرمایشات حضرت امام اعم از جلسات خصوصی، اعلامیهها، تلگرافها و پاسخ آنها در سطوح بالای فهم و درک عامه بود و مردم عادی متدیّن، نمیدانستند چرا مرجع تقلیدشان به علت تغییر نام انجمن ایالتی و ولایتی، چنین برآشفته شدهاند. آیتالله حاجآقا مصطفی، مطالب را به شکلی ساده و با بیانی خودمانی مطرح میکرد و تا آنجا که بهخاطر دارم، شخص حضرت امام هم چهبسا این توصیه را داشتند که فرمایشاتشان را حاجآقا مصطفی برای گروهگروه مردمی که میآمدند، تشریح نماید. بیان ایشان در هر حال برای عامهٔ مردم، شیواتر و همهفهمتر بود و حضرت امام به صورتی صحبت میکردند که نخبگان کشور متوجه میشدند.
این ویژگی در محبوبیت شهید حاجآقا مصطفی تا چه میزان تأثیرگذار بود؟
این یکی از علل مهم آن بود. در واقع از روزی که درِ بیت حضرت امام باز و رفتوآمد عمومی مردم آغاز شد، آیتالله حاجآقا مصطفی در میان مراجعین، محبوبیت خاصی پیدا کرده بود و بسیاری از آنها دردِ دلها و رازهایشان را نزد ایشان میآوردند و میگفتند، تا به حضرت امام برساند. ایشان حوصلهٔ بسیار زیادی را با مردم بهکار میبرد و شرح صدر عجیبی داشت و بسیار خوشمشرب و خوشرو بود. کمتر پیش میآمد که چند دقیقهای صحبت کند و بیاناتش را به چاشنی مزاح و لطیفهای درنیامیزد و حضار را به شوق نیاورد. انصافاً از ویژگیهای فوقالعادهای برخوردار بود.
در مورد امور فوری و ضروری که با حضرت امام پیش میآمد، ایشان چه نقشی داشتند؟
حضرت امام فرموده بودند: «هر وقت دسترسی فوری به من نداشتید، مسائل را به آقا مصطفی بگویید! او، هم حرف شما را درست میفهمد و هم درست منتقل میکند». از همین رو، با حضور آیتالله حاجآقا مصطفی، کارها به سرعت پیش میرفتند. البته حجم کارها هم فوقالعاده زیاد بود و فرصتهای بیشماری میخواست و حضرت امام هم وقتشان صرف صحبت و رایزنی با مسئولین تشکّلها و مقامات بالای مشورتی و مبارزاتی میشد. از همین رو ارتباط ما با آیتالله حاجآقا مصطفی، بسیار نزدیک و صمیمانه بود و درصد بالایی از امور را از طریق ایشان منتقل میکردیم و جواب میگرفتیم.
در مسائل سیاسی و اجتماعی چه ویژگی بارزی داشتند؟
حضور ذهن ایشان در مسائل سیاسی و اجتماعی، پس از حضرت امام ممتاز بود. ما در بیت حضرت امام، با افراد دیگری هم برخورد داشتیم که اسلامشناسان ممتازی بودند و با آرمانهای حضرت امام هم آشنایی داشتند، ولی حقاً هنگامی که صحبت میکردند، میدیدیم با آنچه که حضرت امام میفرمایند، فاصلهٔ بسیار دارند. اما آیتالله حاجآقا مصطفی فاصلهاش با حضرت امام از هر نظر که تصور کنید، بسیار کم بود؛ بهطوری که بعضی از مسائلی را که مطرح میکردیم، شخصاً و بدون مراجعه به حضرت امام، حل میکرد. و بعضیها را هم خدمت ایشان منتقل میکرد و یا قرار میگذاشت و خودمان خدمت حضرت امام میرفتیم و عرض میکردیم.
از نظر ادارهٔ بیت و سایر امور، شایستگیهای ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
ایشان با آنکه در باب ادارهٔ بیت، مسئولیت رسمی نداشت، ولی در دو وجه، نظارت و دقت داشت و به طرز شگفتآوری هر دو را نیز به نحو احسن انجام میداد. یک وجه، حراست و حفاظت بیت بود که نظارت مستقیم و بسیار دقیق داشت. او در عین حال که در کنار حضرت امام میایستاد و یا مینشست، تمام مجلس را به دقت تحت نظر داشت و به افرادی که مسئولیت مراقبت را بهعهده داشتند، به موقع و با دقت اشاراتی میفرمود. جنبهٔ دیگر، ورود گروهها و هیئتها بود که به شدت کنترل میکرد، زیرا نظر حضرت امام این بود که احزاب سیاسی و تشکّلهای شناختهشدهٔ ملیگرا، یا چپ، یا مخلوط اینها، آنجا راه پیدا نکند. غیر از مسئلهٔ حفاظت و حراست، مسئلهٔ امنیت فرهنگی هم به شدت مورد نظر و دقت آیتالله حاجآقا مصطفی بود.
به نظر شما این دقت بالا در مورد ورود این گروهها، چرا اعمال میشد؟
حضرت امام، به ما سفارش کرده بودند که از هیچ یک از احزاب سیاسی، عضو قبول نکنیم و فرموده بودند: «بگردید برادران اهل ایمان را پیدا کنید و دنبال تشکّلهای سیاسی ملی، اعم از مذهبی و چپ و امثالهم نباشید!»
دلایل حضرت امام برای این توصیه چه بود؟
ایشان میفرمودند: «بعضی از تشکّلها، مخالف شما هستند و فقط تظاهر میکنند که با شما دوست هستند و در واقع میخواهند از عمق مسائل شما سر دربیاورند و در واقع برخی از آنها، مأمور دشمن هستند. بعضیها هم رازدار نیستند و دشمن هم میداند که جزء فلان تشکّل هستند و هر چند ممکن است مأمور نباشند، ولی به دلیل همین ضعف شخصیتی، دشمن به خوبی از آنها بهرهبرداری میکند. و اگر اینها با شما رفتوآمد داشته باشند، جای شما و نحوهٔ فعالیت شما را میفهمند». آیتالله حاجآقا مصطفی و البته بعدها مرحوم سیّداحمد، این مراقبت را داشتند که اولاً، جان حضرت امام در معرض خطر قرار نگیرد و ثانیاً، این حراست امنیتی- فرهنگی ممکن شود و آنها نتوانند نفوذ کنند.
آیا به شما هم تذکر میدادند؟
بله! بسیار دقیق عمل میکردند و گاهی هم به ما تذکر میدادند که: «اگر احیاناً در جمع شما کسی، یا کسانی آمدند که چندان شناختی دربارهٔ آنها ندارید، به من یا حضرت امام بگویید که ما بعضی از حرفها را در حضور آنها نزنیم!»
از نقش شهید حاجآقا مصطفی در جریان ۱۵ خرداد و ساماندهی اعتراضات آن روز و جریانات ماههای بعد، خاطراتی را نقل کنید!
در جریان دستگیری حضرت امام، یک شب مانده به ۱۵ خرداد، وقتی حضرت امام را گرفتند، آیتالله حاجآقا مصطفی به حرم تشریف بردند و آنجا سخنرانی کردند. تا آن روز شاید خیلیها نمیدانستند که انتساب وی به حضرت امام چگونه است، اما آن روز واقعاً درخشش عجیبی داشت. خاطرهٔ دیگر مربوط میشود به ۱۳ آبان که حضرت امام را بازداشت و بلافاصله به ترکیه تبعید کردند. آیتالله حاجآقا مصطفی، در صحن حضرت معصومه(س) سخنرانی کرد و فرمود که: «ایران مستعمرهٔ آمریکا شده است!» سخنرانیاش تأثیر عجیبی داشت. حضرت امام در روز ۴ آبان دربارهٔ کاپیتولاسیون سخنرانی فرموده بودند، در روز ۹ آبان اعلامیهٔ ایشان توزیع شد. روز ۱۳ آبان ایشان را بازداشت و تبعید کردند. و آیتالله حاجآقا مصطفی که دیده بود جای کوچکترین تأملی نیست، در همان روز سخنرانی کرد که همه متوجه این بازداشت و تبعید بشوند؛ همهٔ ما به شدت نگران بودیم. ایشان را دستگیر کردند و نزد سرتیپ مولوی بردند که بسیار آدم قَدَرقدرتی بود و همه از او حساب میبردند. سرتیپ مولوی گفته بود: «در صحبتهایت گفتهای که ایران مستعمرهٔ آمریکاست! این ادعا، ادعای بسیار سنگینی است. میدانی که اگر نتوانی ثابت کنی، کارت بسیار دشوار میشود؟!» آیتالله حاجآقا مصطفی میفرماید: «شب ۱۵ خرداد، آقا به شاه حمله کردند و هرچه را که لازم میدانستند به او گفتند؛ پدرم را دستگیر کردید و در زندان نگهداشتید و بعد از مدتی هم آزاد کردید! ولی این بار که والد ماجد ما به رئیس جمهور آمریکا حمله کردند، معلوم شد که دیگر جایشان در ایران نیست. به نظر شما معنای این برخورد چیست؟ آیا باز میگویید که ایران مستعمرهٔ آمریکا نیست؟!» شجاعت و شهامت و درک او نسبت به مسائل، بینظیر بود.
شهید حاجآقا مصطفی، در واقع نقش واسطه را بین شما و حضرت امام ایفا میکردند؛ در این مورد چه خاطراتی دارید؟
تا آنجا که به یاد دارم، در جریان تشکیل هستهٔ اولیه «هیئتهای مؤتلفه»، حضرت امام به واسطهٔ حاجآقا مصطفی به ما میفرمودند: «شما همهتان از یک چیز صحبت میکنید، به یک خداوند و نبوت و معاد اعتقاد دارید، چرا جدای از یکدیگر فعالیت میکنید و با هم متحد نمیشوید؟» مرحوم شفیق هم حضور داشتند. از جلسه که آمدیم بیرون، حس کردیم فضای مبارزاتی تهران، امنیت ندارد. در اینجا نقش هدایتی آیتالله حاجآقا مصطفی بسیار مهم است. ایشان فرمودند: «حضرت امام تا آنها را هم به خوبی شما نشناسند، شما را دورِ هم جمع نمیکنند. نگران نباشید و اعتماد کنید!»
شناخت حضرت امام از افراد مختلف، چگونه حاصل میشد؟
در مورد خودِ من، از سه طریق این کار را کرده بودند؛ یکی از طریق مسجد امینالدوله که آنجا رفتوآمد داشتم، دیگر از طریق باجناق من که شرایط زندگیام را پرسیده بودند و یکی از هم همسایهها در محیط کسب در سرای دماوند. و از این سه طریق به تمام زیر و بَم زندگیام آگاه بودند. بنابراین توصیههایشان با توجه به تمام جوانب، صورت میگرفت و آیتالله حاجآقا مصطفی هم میفرمودند که: «به این توصیه، عمل کنید!» ما در آن زمان بهعنوان نمایندگان «جبههٔ مسلمانان آزاد»، فعالیت میکردیم؛ بنده بودم، شهید عراقی، حاجآقا ابوالفضل توکلی و مرحوم حبیبالله شفیق، خدمت امام رسیدیم. ایشان فرمودند: «شما باید یکپارچه شوید، چون میان مردم پراکنده هستید!» بعدها گروهی که ما نمایندهٔ آنها بودیم، به اسم «هیئت مؤتلفه»، سامان گرفت.
در مورد اختلاف نظر حضرت امام با برخی مشاهیر وقت و نحوهٔ رفتار شهید حاجآقا مصطفی، در این موارد چه خاطراتی دارید؟
یک روز در تهران نشسته بودیم که شنیدیم بین بیوت مراجع و بیت حضرت امام، اختلاف هست و دشمن دارد از این نکته سوءاستفاده میکند. نزدیک ظهر اطلاع رسید که: «مراجع جلسه دارند و حضرت امام هم میخواهند شرکت کنند». هیئت مؤتلفه تصمیم گرفت که من به قم بروم و نتیجهٔ جلسه را بپرسم و سوغات بیاورم تا نگرانیها رفع شود و دلها آرام گیرد. رفتم قم و منزل حضرت امام، دیدم آیتالله حاجآقا مصطفی دارد در حیاط قدم میزند. کمی صحبت کردیم و پرسیدم: «آقا کی تشریف میآورند؟» گفت: «تشریف آوردهاند!» گفتم: «چرا به من نگفتید؟» گفت: «نپرسیدی که بگویم!» عرض کردم: «مگر جلسه نبود؟! من با شعف بسیار از تهران آمدهام، تا بشنوم اختلافات رفع شده است». در هر حال نزد حضرت امام رفتم و همین نکته را عرض کردم. ایشان آه سردی کشیدند و فرمودند: «به محض اینکه مسائل مطرح شد، یکی از آقایان از جا برخاست و گفت: من نمیفهمم شما چه میگویید! و جلسه بههم خورد». آیتالله حاجآقا مصطفی میگفت: «همهٔ مراجع محترمند و متّقی، اما فقط در حیطهٔ حوزه میاندیشند و کاری به مملکت ندارند؛ ذهن آنها با آقا خیلی فرق میکند».
از جریان شهادت ایشان چه مطالبی برایتان نقل شده است؟
حضرت امام در نجف بودند. چند نفری خدمت ایشان میروند -که بعضیهاشان هنوز زنده هستند و بعضی هم به رحمت حق رفتهاند- آنها نزد حضرت امام میروند و میگویند که: «دیشب برای حاجآقا مصطفی، حادثهای روی داده، ولی شما نگران نباشید چون در بیمارستان هستند!» البته در آن هنگام حاجآقا مصطفی، از دنیا رفته بودند. آقایان به حضرت امام که آماده شده بودند بروند، میگویند: «ما از طرف شما میرویم!» و آنها میروند و کمی بعد، برمیگردند؛ در حالی که از چهرههایشان معلوم بود که چه حادثهای روی داده است. حضرت امام، سه بار میفرمایند: «انا لله و انا الیه راجعون». [و در ادامه میفرمایند:] «من در مصطفی راجعبه آیندهٔ افکارم میاندیشیدم، راجعبه آیندهٔ اسلام عزیز میاندیشیدم، اما خدای عزیز مصلحت دیگری را در نظر داشت». و این سخن امام، اولاً جایگاه حاجآقا مصطفی را نزد حضرت امام و شناخت ایشان را نسبت به این شهید بزرگوار نشان میدهد. و نکتهٔ مهمتر اینکه، انسانی که ارادهٔ خداوند را حاکم بر تمامی امور میداند، اینگونه تسلیم مشیت اوست.
جنابعالی با مرحوم سیّداحمد خمینی هم ارتباط نزدیکی داشتید، در پایان گفتوگو و به نیت ذکر خیری از ایشان، مایلیم از اعتماد امام به ایشان نیز برای ما خاطراتی نقل کنید!
در این مورد بهتر است دو خاطره را نقل کنم.
خاطرم هست وقتی که بحث اعدام سیّدمهدی هاشمی داغ بود، امام به شخصیتی فرموده بودند: «این احمد که اعزّ نفوس در نزد من است، خداوند او را به هر صورت که از من بگیرد -به شهادت یا مرحومیت یا به تصادف و به فوت معمولی- من تسلیم رضای خدا هستم و میخواهم که شما هم در برابر احکام نورانی اسلام تسلیم باشید».
در مورد مرحوم آقاسیّداحمد، یک بار به حضرت امام عرض کردم: «شما فرصتتان کم است و ما با شما زیاد کار داریم، در دفتر به چه کسی بگوییم؟» فرمودند: «اگر کارتان طوری است که اگر در فاصلهٔ ۴۸ ساعت هم به من برسد اشکالی ندارد، آقایان رسولی، توسلی، صانعی و دیگران هستند. ولی اگر میخواهید فوراً به من برسد، به احمد بگویید! او هم درست حرفتان را میفهمد و هم درست به من میرساند و با آنکه خود، صاحب سلیقه و اندیشهٔ مستقل است، چیزی بر آن نمیافزاید و در نکاتی که به من مربوط میشود، کوچکترین دخل و تصرفی نمیکند».
پروردگار حضرت امام و این دو یادگار گرانبهای ایشان را از برکات ماه رمضان و بهویژه از برکت وجود کریم اهل بیت که در طلیعهٔ میلاد ایشان هستیم، بهرهمند گرداند.
شاهد یاران | آبان ۱۳۸۵ (ماه رمضان ۱۴۲۷)