بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر محمدرضا خاتمی
دبیرکل محترم حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی
السلام علیکم و رحمه الله
گفتوگوی بنده و جنابعالی تاکنون برکات زیادی داشته است و بازتاب آن میان دوستان ما و شما مثبت بوده است. این گفتوگو فرصتی بود تا ما عقاید سیاسی و اجتماعی خود را بیان کنیم تا آنان که نامهربانانه افکار ما را طور دیگری معرفی میکردند، واقعیت را دریابند و از روی عدالت و انصاف آنچه را ما میگوییم و معتقدیم بنگرند.
انشاءالله ما در گفتوگو در پی حقیقت و کشف واقعیتی هستیم که احتمالا خارج از ذهن ما و شما وجود دارد که انکار آن واقعیت بیشک به معنای پایان گفتوگو بهمنظور تعامل و تفاهم و تشریک مساعی است. ما مصمم هستیم این گفتوگو هرچه صمیمیتر و شفافتر راه پر برکت خود را ادامه دهد.
وقتی انسان حقی را کشف میکند و به واقعیتی دست مییابد مبتنی بر آن تکلیفی بر دوش خود احساس میکند. اینجانب در نامه متذکر شدم تشریک مساعی برای حل مشکلات مردم بهویژه مشکلات معیشتی و اجتماعی بهعنوان انکارناپذیرترین وظیفه بر دوش همگی ما و شما است ولو آنکه ما توفیق نداشته باشیم بر روی ذهن همدیگر در خصوص برخی حقایق و واقعیتها اثرگذار باشیم. خدمت به مردم و پاسداری از حقوق آنها، خدمت به اسلام و امری تعطیلناپذیر است.
اجازه میخواهم وارد پاسخ بند به بند مقولاتی که مطرح فرمودید بشوم و از خداوند متعال خواهانم بنده را در آنچه میگویم خالص گرداند تا صدور این نوشته جز برای رضای او نباشد و بر شما عزیزان هم گران و آزاردهنده نباشد.
جناب آقای دکتر خاتمی
۱. حضرتعالی نصیحت خوبی کرده بودید در خصوص ادامه گفتوگوها و اینکه از سوءظن، ذهنخوانی، پیشداوری و اتهامهای ناروا پرهیز کنیم.
انصافا اگر این موارد رعایت شود نتیجه گفتوگوها میتواند مثبتتر باشد. اما خود جنابعالی در بیش از ۱۰ مقوله در مکتوب خود بر اساس ذهنخوانی، سوءظن و پیشداوری سخن گفته بودید؛ اگر بخواهم فهرستی از آن را بیاورم میترسم ملالآور باشد، اما از باب شفافیت و روشنگری ناچارم چند مورد آن را اشاره کنم:
۱۶۹. فرموده بودید اگر جنابعالی خود را یکسره بر حق بدانید و دیگران را یکسره بر باطل و…
۱۷۰. فرموده بودید در این معادله نابرابر جز تحمیل حق خود و سرکوب باطل طرف مقابل چیزی را دنبال نخواهیم کرد.
۱۷۱. فرموده بودید شما آن کتاب را نخواندهاید چراکه اگر مطالعه میفرمودید قضاوت شما اینچنین نبود.
۱۷۲. فرموده بودید بخشی از روحانیت نمیتواند عقاید خود را عین اسلام بداند.
۱۷۳. فرموده بودید هیچکس حق ندارد از روحانی انتقاد کند چراکه ساب النبی(ص) شناخته میشود.
۱۷۴. فرموده بودید بهزعم یکی (آیتالله مصباح) اکثریت قاطع دانشگاهیان بیدین هستند.
۱۷۵. فرموده بودید بسیار متأسفیم که جنابعالی در مورد شخصیتی چون دکتر هاشم آغاجری بهصرف گفتههای دیگران و بازگویی تبلیغات ناجوانمردانه رقبای سیاسی او قضاوت میکنید.
۱۷۶. فرموده بودید بریدههای روزنامهها و بولتنها… درد بزرگی برای ذهنسازی بزرگان ماست.
۱۷۷. فرموده بودید نظام ما تحتتأثیر فضاسازی دوستان شما در آستانه ارتکاب اشتباهی فاحش و غیرقابلجبران است.
۱۷۸. فرموده بودید چه کسی در داخل کشور تلاش میکند دروغزنانه، رقیب خود را به همگرایی و همراهی با آمریکا متهم کند؟
آیا اینها نمونههایی از یک نثر مبتنی بر سوءظن، ذهنخوانی و پیشداوری نیست؟
اگر در نامه دوم مطلبی عرضه کردم در خصوص همگرایی با آمریکا یا در خصوص مطالب مطرح شده از سوی آقای آغاجری، مدرک ارائه دادم و خواستار شفافیت و پاسخگویی شدم. اگر شما در خصوص آقای مصباح مسئلهای مطرح میکنید باید مدرک ارائه دهید. نمیشود به یک عالم و اسلامشناس حتی به یک شهروند عادی مطلبی را نسبت داد که اصلا وجود خارجی ندارد. یا اینکه ما کی خود را حق مطلق دانستهایم و دیگران را باطل؟ نفس این گفتوگوهای ما حکایت از آن دارد که ما جویای حق و کشف واقع هستیم.
۲. در نامه دوم سؤالی مطرح کرده بودم، بدین مضمون: «متأسفانه در بیانیه کنگره سوم به مردم اعلام کردید که سه گزینه بیشتر ندارند. یا اضمحلال را بپذیرند یا استبداد را یا اصلاحطلبان را! اگر مردم در انتخابات بعدی شما را انتخاب نکردند، استبداد یا اضمحلال را پذیرفتهاند؟»
پاسخ فرمودهاید: «اگر حضرتعالی بیانیه را مطالعه میفرمودید مشاهده میکردید که آنچه را در بند ۱۰ نامه خود آوردهاید از ما نیست. ما گزینه سوم را اصلاحات میدانیم و نه اصلاحطلبان. تنزل دادن یک روش و شیوه که مورد اقبال مردم قرار گرفته است به یک یا چند نفر، چه هدفی را میتواند در پی داشته باشد؟»
شما و دوستانتان بیش از پنج سال است ما را مخالف اصلاحات معرفی میکنید، با آنکه ما مخالف اصلاحات نبوده و نیستیم، حتی مخالف شما هم نیستیم، بلکه معتقدیم برخلاف شعاری که مطرح کردهاید «تبدیل مخالف به موافق» ما را همیشه از پایگاه انتقاد به پایگاه مخالفت با اصلاحات راندهاید.
شما در همین نامه موضع ما را نسبت به قانون اساسی و حتی اسلام نمیپذیرید و در بند ۳ نامه، ما را مخالف اصلاحات معرفی میکنید. با این حساب باز فکر میکنید که اگر شما رأی نیاورید با آن اوصافی که در بیانیه آوردهاید کشور بهسوی اضمحلال و استبداد نمیرود؟ شما طرفداری از اصلاحطلبی را نهتنها در جبهه دوم خرداد بلکه صرفا در جبهه مشارکت خلاصه کردهاید، حتی در جبهه خودتان میدانید صدای برخی درآمده است و زبان به انتقاد گشودهاند.
اکنون دوستان شما ملت را تهدید به دو لایحه کردهاند که اگر تصویب نشود خروج از حاکمیت بههمراه رئیسجمهور اجتنابناپذیر است. آیا فکر میکنید این نوع رفتار، مدنی و مطابق با اصول قانون اساسی است؟ آن هم لوایحی که یکی از آنها به مجلس رفتن ساواکیها، عناصر وابسته به تشکیلات فراماسونری و هواداران ضدانقلاب و مرتکب اختلاس و ارتشا را وجهه همت اصلاح لایحه قبلی قرار داده است!!
۳. در خصوص مطالبی که در باب فواید جدایی نهاد دین از نهاد حکومت و سیاست و نیز در خصوص سکولاریسم و سکولاریزاسیون و همچنین مفهوم و جایگاه مصلحت فرمودید.
نقدهای خوبی در برخی جراید مطرح شد؛ خوب است شما آنها را از باب خریداری نگاه کنید. اما آنچه که بنده در این مختصر میتوانم بهعنوان یک تجربه عرض کنم این است که در دهه ۴۰ تا ۵۰ این تفکر پیدا شد که ما چه مارکسیسم و سوسیالیزم را بپذیریم چه نپذیریم، مارکسیسم علم مبارزه با امپریالیسم است و سوسیالیزم بهعنوان یک فرایند اجتماعی و تاریخی، سرنوشت محتوم تاریخ بشر است و همه جوامع از مقطع سرمایهداری وارد دالان سوسیالیزیم میشوند و ما مفرّی از آن نداریم. همین نگاه باعث شد ضرورت مطالعه و عمیق شدن در مارکسیسم را بپذیرند درحالیکه هیچ ضرورتی برای شناخت اسلامی نمیدیدند. اسلام را هم با امضای مبانی مارکسیسم تأیید میکردند؛ اما آنها توفیق نداشتند این راه را تا آخر به سلامت بروند و مجبور شدند اسلام را کنار بگذارند و صریحا بگویند ما مارکسیست هستیم.
امروز هم برخی همان بیراهه را میروند. میگویند لیبرالیسم علم توزیع «قدرت» و سوسیالیسم علم توزیع «ثروت» است. اسم گرایش خود را سوسیال دموکراسی گذاشتهاند؛ همینها هستند که سکولاریزاسیون را یک فرایند اجتماعی میدانند و میگویند چه موافق سکولاریزاسیون باشیم چه نباشیم باید به این فرایند ایمان بیاوریم.
روندگان این مسیر هولناک همانها هستند که اکنون در سفر به آمریکا صریحا گفتهاند «موفقیت اصلاحات با حذف ولایت فقیه در قانون اساسی امکانپذیر است.» (محسن کدیور – دانشگاه MIT آمریکا – جمعه ۳۰ اوت ۲۰۰۳) و در افراطیترین نوع آن برخی از دوستان شما صریحا گفتهاند:«در جمهوری مدرن نه دین مبنای مشروعیت حکومت و فرمانروایی سیاسی است و نه احکام شریعت مبنای قانونگذاری در حوزه عمومی است» و یا گفتهاند:«دموکراسیخواهی در چارچوب قانون اساسی ناممکن است. تأسیس نظام دموکراتیک منوط به تغییر قانون اساسی است.» یا «اگر رضاخان خود را رئیسجمهور مادامالعمر اعلام میکرد وضع دموکراسی در ایران بهتر بود و ما مراحلی از فرایند را طی کرده بودیم و نیازی به انقلاب نمیافتاد.» (اکبر گنجی – پایگاههای شبکه ضدانقلاب – فروردین ۸۱).
کسانی که در فهم مسائل اسلام و نظام اسلامی و حکومت الهی کم میآورند یا حوصله تتبع در متون اصیل دینی بهویژه قرآن را ندارند اول به سمت وامگیری- آن هم ربوی – از آموزههای فلسفه سیاسی غرب یا شرق میروند و بعد، این وامگیری منجر به سوختن اصل و فرع و سرمایههای فکری و معنوی خود و مآلاً کل گروه و حزبشان میشود. این واقعیت در تاریخ معاصر ما انکار ناپذیر است.
مؤتلفه اسلامی نه در باب اندیشه سیاسی صاحب رأی و سبک و قرائت خاصی است و نه مدعی آن است. ما در این خصوص به اندیشههای ناب امام خمینی(ره) تمسک میجوییم که بهصورت اصول مدرن و غیرقابلتغییر قانون اساسی از سوی ملت در دو همهپرسی رأی مثبت گرفته است.
ما معتقدیم ولایت مطلقه فقیه به بیان امام خمینی(ره) و نه به قرائت صاحب رساله «از شاهد قدسی تا شاهد بازاری» اصیلترین و قابلاستنادترین سند فکری نظام اسلامی برای ورود به عرصه رقابت فکری و معنوی یا هر اندیشه مدعی رفاه و فلاح بشریت است. این اندیشه از آبشخور وحی سرچشمه میگیرد و اصول زوالناپذیر آن پیش از دو دهه نظام اسلامی ایران را در طوفانهای بزرگ جهانی و توطئههای عظیم منطقهای محفوظ نگه داشته است.
زشتی و شناعت جدایی دین از سیاست که بوی عفونت آن بیش از صدوپنجاه سال است مشام آزادیخواهان و اندیشمندان ایران را میآزارد با بازسازی این نظریه بهصورت جدایی نهاد دین از نهاد سیاست یا حکومت برطرف نمیشود. آنان که شما را راضی به این حداقل کردهاند، خط اتحاد و همبستگی از دشمنترین دشمنان نظام تا بهظاهر دوستترین دوستان نظام، علیه ملت و علیه نظام سیاسی کشور برقرار کردهاند. اگر فکر میکنند رأی ملت را به صورت چک سفید در دست دارند، اشتباه میکنند!! همینها شما را از این پذیرش حداقل بهسوی پذیرش حداکثر معین که همانا جدایی دین از سیاست است، هدایت خواهند کرد.
در کشوری که هرکس در هر مقطع سنی و در هر شرایط جغرافیایی و در هر منطقه اجتماعی اراده کند میتواند برود درس حوزه بخواند و بهعنوان مبلّغ دین مشغول خدمت شود و هیچ مانع و رادعی برای او نباشد، از روحانیت و حوزهها نمیتوان تصویر نهادی شبیه نهاد کلیسا در غرب داد و بر آن اساس حکم کرد که همان حوادثی که در غرب رخ داده است و جدال بین سنت و مدرنیته که منجر به رسیدن به دنیایی جدید شده، در اینجا هم رخ خواهد داد.
توجه به مفهوم «مصلحت» در فقه شیعه، قدمتی بهاندازه تاریخ پدیداری علم فقه دارد و چیزی نیست که امام(ره) آن را ابداع کرده باشند.
نگاه اسلام به «دنیا و آخرت»، «معیشت و شرعیت» و نوع جهانبینی اسلامی جایی برای تفکیک عرف و شرع نمیگذارد. بهعلاوه، در اسلام تشخیص موضوع نه بر عهده فقیه بلکه بر عهده عرف عام و خاص جامعه است.
در خصوص ادعای حضرتعالی نسبت به رد نظریه بنده در مورد روح حاکم بر تفکر برخی از دوستان شما که متأثر از سکولاریزم است و نیز این ادعا که برداشت حقیر از نکات کتاب «از شاهد قدسی تا شاهد بازارى» درست نیست و یا ادعای این که آن را نخواندام، کافی است به صفحات ۹، ۷۴، ۹۴ آن کتاب مراجعه فرمایید تا صحت انطباق آن را با آنچه ادعا کردهاید، ادراک فرمایید.
۴. در دو جای نامه به این سخن که رأی مردم را مقید به احکام الهی و مبانی اسلامی دانستهام خرده گرفتهاید.
این سخن من نیست، سخن امام، نظام، قانون اساسی و قوانین جاری کشور و حتی ۹۸.۲ درصد مردم است که به جمهوری اسلامی رأی دادند و خواستند که جمهوری ظرف باشد و اسلام مظروف. انقلاب ما انقلاب الهی و اسلامی است. جمهوری ما جمهوری اسلامی است. قانون اساسی ما در اصول متعدد بر اسلام تکیه دارد. اصل اول و دوم و چهارم، پنجم و بهویژه دوازدهم ناظر به این اعتقاد ملت ایران است.
در قانون انتخابات التزام عملی به اسلام و قانون اساسی جزو اصلی قانون است؛ حتی همین لایحهای که اصلاحیه آن مطرح است، در آن تأکید به این موضع دارد. اصول پنجاهوششم و پنجاهوهفتم و پنجاهوهشتم قانون اساسی که راجع به روش جمهوریت در نظام ماست باز بر این اساس تأکید میورزد. سوگندی که نمایندگان در مجلس یا رئیسجمهوری یاد میکنند، همه نشانه آن است که رأی مردم مقید به احکام الهی و مبانی اسلامی است.
اصل نودوسه قانون اساسی میگوید مجلس بدون شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد. اصل ۹۴ قانون اساسی میگوید کلیه مصوبات مجلس شورای اسلامی باید به شورای نگهبان فرستاده شود تا از نظر انطباق با موازین اسلام و قانون اساسی بررسی شود. آیا با این همه شواهد باز فکر میکنید رأی مردم در کشور اسلامی ایران مقید به احکام الهی و مبانی اسلام نیست؟ ما میگوییم نباید شما طوری صحبت کنید که گویی در یک کشور اروپایی زندگی میکنید. اینجا ایران اسلامی است؛ بیش از هزار سال مردم با ولایت پیامبر و امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهم السلام مأنوس هستند و آئین آنها را متابعت میکنند. مگر میشود رأی یا ارادهای غیر از رأی و اراده خداوند تبارک و تعالی داشته باشند؟
۵. در مورد رأی مردم، اعتبار رأی مردم، تعریف مردم، احترام به آراء مردم، در نامه قبلی بهتفصیل سخن گفتیم.
ما مردم را ولینعمت خود میدانیم و خدمت به آنها را افتخار میدانیم. اینکه امام خود را خادم مردم میدانست یک تعارف نبود، ما که خاک پای امام هم نمیشویم. ما خدمت به مردم بهویژه مستضعفان را عبادت میدانیم و به این وصلههایی که ما خود را قیّم آنان بدانیم و بازی در الفاظی اینچنین، گرفتار نیستیم و اکنون که بنده بیش از دودهه افتخار خدمتگزاری محرومان را دارم خدا را شاهد میگیرم که از خدمت به بندگان خدا هرگز خسته نشدهام.
در خصوص اعتبار رأی مردم و حاکمیت مردم و اساس جمهوریت بنده بدون تعارف بگویم همان تعریفی که امام و پیشوایان دینی از آن دارند و هرآنچه که خبرگان و نخبگان ملت در قانون اساسی مکتوب کردهاند و مردم به آن بهعنوان میثاق ملی رأی دادهاند مورد پذیرش و اعتقاد ماست و برای آن مبارزه کردهایم و انصاف نیست ما را متهم کنند که به جمهوری اسلامی معتقد نیستیم.
بر ما خرده گرفتهاید که از همه نوع مردم سخن گفتهایم جز از مردمی که در دوم خرداد ۷۶ و ۲۹ بهمن و ۱۸ خرداد به شما رأی دادهاند! اگر حوصله میکردید و بند ۹ و ۱۰ نامه را به دقت میخواندید، میدیدید که بیش از ۳ بار به این مسئله اشاره کردهام. مگر شما خود را در زمره اکثریت نمیدانید؟
۶. مطالبی در نامه خود آوردهاید که وابستگی مستقیم به بنده ندارد، حتی به مؤتلفه اسلامی هم وابسته نیست و معلوم نیست هنگامی که شما آن مطالب را مینوشتید، از مخاطب خود چه تصوری داشتهاید؟
بنده نه وکیل و وصی نظام هستم، نه وکیل روحانیون و دستگاه رهبری! نه مسئول حسن و قبح اعمال یک جناح. خوب بود این بحثها به گفتوگوی ما راه پیدا نمیکرد، چون نمیشود با من سخن بگویید و اشکالات غیر من را بخواهید بررسی نمایید. اما چون موضوع مطرح شده است از باب فردی که معتقد به اسلام و نظام است پاسخ میگویم.
این نوع گفتوگو برای برخی این شبهه را به وجود آورده است که گویی بنده نماینده اسلام هستم و شما نماینده جمهوریت، درحالیکه این تصورات درست نیست.
الف. گفتهاید به نظر ما در حکومت دینی بخشی از روحانیت نمیتواند آراء و عقاید خود را عین اسلام بداند.
پاسخ ما این است: اگر این بخش از روحانیت شامل مراجع، اسلامشناسان بزرگ و متخصصان اسلام باشد چه؟ بالاخره در بین علمای دینی جماعتی هستند که عقاید اصلی و عین اسلام را به ما میگویند یا نه؟ اگر هستند شما هم آنها را بپذیرید. اگر نیستند و وجود خارجی ندارند، پس بخش دیگری که شما مدعی طرفداری از آن هستید هم نمیتوانند آراء خود را عین اسلام بداند. آن وقت میدانید چه اتفاق میافتد؟ اسلامی که معلوم نیست چیست و کجاست، چطور میتواند جمهوریت را راهنما باشد؟ آیا میخواهید القا کنید که جمهوریت نمیخواهد یا نمیتواند اسلام و علمای اسلام را راهنمای خود داشته باشد؟
ب. گفتهاید «اصل حکومت به خواست مردم تحقق پیدا کرده است. دینی بودن آن نیز بر اساس درک و خواست مردم تحقق پیدا میکند.»
اگر مردم بخواهند دینی بودن حکومت را محقق سازند به علما و روحانیان و اسلامشناسان خود مراجعه میکنند. شما هم که از پیش گفتهاید «بخشی» از روحانیان نمیتواند آرا و عقاید خود را عین اسلام بداند. این «بخش» اکثریت است، اقلیت است یا کسانی که در بازی اقلیت و اکثریت شرکت نمیکنند؟
ج. گفتهاید ما حکومت دینی را بهمعنای حکومت حوزه علمیه یا طبقه روحانیت نمیدانیم.
چه کسی گفته است حکومت دینی بهمعنای حکومت روحانیان است؟ شما دستگاه حکومت کلیسا را با جایگاه روحانی اسلام بهویژه شیعه اشتباه گرفتهاید. خیلیها با ارتکاب چنین اشتباهی به دره سکولاریسم و لائیسم سقوط کردهاند و بانگ جدایی نهاد دین از نهاد حکومت سر دادند.
در جمهوری اسلامی همه مناصب حکومتی مستند به رأی مردم است مستقیم یا غیرمستقیم. اگر روحانیانی برای منصب قضا یا غیر روحانی برای منصب فرمانداری و استانداری انتخاب شده است مستند به رأی مردم بوده است. رهبری، ریاستجمهوری، نمایندگان مجلس، شوراها همه از طریق مردم انتخاب میشوند و هر روحانی که به سلسله مراتب قدرت راه پیدا کرده است به نوعی یا رأی مردم بوده است.
د. فرمودهاید هیچکس حق ندارد از روحانیت انتقاد کند چراکه سابالنبی(ص) شناخته میشود؟!
فکر میکنم این حرف بیسندترین سخنی است که در جمهوری اسلامی تاکنون گفته شده است. حتی یک نمونه هم در محاکم قضایی جمهوری اسلامی نمیتوانید در حد اتهام یا محکومیت در این خصوص بهعنوان سند ارائه دهید.
ه. آقایان مصباح و آغاجری را بهعنوان مثال ذکر کردهاید؛ و فرمودهاید: «آقای مصباح گفته است اکثریت قاطع دانشگاهیان بیدین هستند و آغاجری گفته است بخشی از روحانیت عقبافتاده است، یکی عزت دیده و دیگری بازداشت شده و در آستانه مجازات قرار میگیرد.»
شما هیچ سندی دال بر اینکه آقای مصباح گفته باشند اکثریت قاطع دانشگاهیان بیدین هستند نمیتوانید ارائه دهید. این دروغ و تهمتی است که با تحریف و تقطیع به او نسبت میدهند. اگر چنان بود حتما چند نفر دیندار در دانشگاه از ایشان شکایت میکردند و او در دادگاه پاسخگوی سخن ناگفته خود میشد.
اما آقای آغاجری هم فقط چنان حرفی را نزده است. بهصرف اینکه بگویند روحانیت عقبمانده است کسی را محاکمه نمیکنند. شما میتوانید خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی به تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۸۱ و روزنامه عصر ما، ارگان سازمان مجاهدین انقلاب را به تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۷۹ بخوانید. آقای آغاجری گفتهاند: «دین افیون تودهها و حکومتهاست»، «آموزههای دین سیاه است»، «برای اصلاحات باید دین را تغییر داد». اینها مطلبی نیست که در بولتنها آمده باشد. شما در مقابل این افکار و عقاید چه میکنید؟ اینها در درجه اول اهانت به دین است، بعد به روحانیت و مردم. این حرفها در قوانین مدنی ایران مجازات دارد. میخواهید با قانون و مجری قانون در این خصوص چگونه برخورد کنید؟
و. فرمودهاید «اجازه بدهید صریحا بگوییم اگر بخواهند به نام دین هر سیاست خلافی و هر انحرافی را از موازین مرتکب شوند، وظیفه دینی خود میدانیم دامن دین را از این تخلفات مبرا داریم». بعد به سه مورد اشاره کردهاید و خواهان ریشهیابی کامل و معرفی اجزای این سه انحراف شدهاید.
اول در مورد قتلهای زنجیرهای سؤال کردهاید.
فکر میکنم بنده باید از شما سؤال کنم؛ این قتلها پس از دوم خرداد آن هم با وضعی فجیع رخ داد. شما باید پاسخگو باشید نه ما.
چه کسی گفته است اینهایی که کشته شدهاند به دستور حکومت با فرمان دین بوده است؟ پرونده عاملان و آمران آن زیر نظر شخص رئیسجمهور با اختیارات ویژه و دیگر مسئولان قضایی بررسی شده است. چه گزارشی این توهم شما را تأیید میکند؟ نفر اول متهم قتلهای زنجیرهای از عناصر محکم دوم خرداد است که اکنون به بهانه شکنجه شدن مورد حمایت همه عناصر دوم خردادی و خارجنشینان کشور هم هست. آیا میتوانید این امر را منکر شوید؟ معاونتی که قتلها در حوزه آن صورت گرفت در هر سه هیئت رسیدگی به این امر، منتخب شما و مورد اعتماد شما بوده است، بیآنکه او مورد پرسشوپاسخی قرار گیرد. آیا فکر میکنید یا این نحوه برخورد معلوم خواهد شد که این فجایع کار چه کسی بوده است؟ با آنکه وزیر وقت در اینباره مسئولیتی نداشته، احضار و بازجویی و بدون هیچ دلیلی برکنار شد اما معاونت وقت در این پرونده ارج دید و حتی سمت جدید یافته است. ما که از کموکیف پرونده بی خیریم، شما به دلیل آنکه دستی مستقیم در حاکمیت دارید، پاسخ دهید چطور میشود یک قاضی به حکم رئیسجمهور و رئیس قوه قضاییه و در یک روز برای رسیدگی به مسئلهای منصوب میشود و ۲۴ ساعت بعد حکم او لغو شود؟ این چه قدرتی است مافوق رهبری، رئیسجمهور و رئیس قوه قضاییه که اراده آن بر پرونده تحمیل میشود و همچنان پرونده را در حالت ابهام و به صورت ابزاری برای فشار علیه نظام نگه میدارد؟ این سؤالات را شما باید پاسخ دهید!
شبههای هم در مورد نهادهای موازی مطرح کردهاید.
این شبهه در زمان امام هم مطرح بود اما مسئلهساز نبود چراکه برخی متهمان گرفتار در این نهادها وابسته به یک جریان نبودند. الان چون اشخاصی زیر پوسته حرکت یک جریان خاص در مسیر براندازی هستند این شبهه بهوجود آمده است. نمونه بارز آن پورزند با سابقه سلطنتطلبی است!
شبهه دیگر در مورد شخص پورزند بود
که بنده در شگفتم از اینکه شما هنوز از وی دفاع میکنید. چرا به اطلاعات مشهودی که قبل از انقلاب در مورد این فرد وجود دارد و او خود نیز اعتراف دارد تردید میکنید؟ شاید سن شما اقتضا نکند که بدانید در زمان شاه چه کاره بوده است اما اسناد و مدارک لازم در این مورد خیلی گویاست.
نکته آخر اینکه فراموش کردهاید الان شما حاکم هستید و وزارت اطلاعات در دست شما است. آیا درست است بنده آنها و شما را به شنود مکالمات تلفنی متهم کنم؟ این حرفها چه مشکلی را حل میکند؟ و چه ربطی با نگارنده نامه دارد؟
۷. در مورد مبارزه با آمریکا و سوابق مبارزات خود با دشمنان اسلام، گفتهاید: «ما نه اعلام دشمنی یا آمریکا و نه طرح مذاکره و رابطه با او را واجب یا حرام ثابت میدانیم، اگر منافع ملی ما ایجاب کند بر اساس شرع و عقل با آمریکا میجنگیم و اگر منافع ملی ما اقتضاء کند مذاکره میکنیم».
این حرف درستی است؛ اکنون در جمعبندی نظریات کارشناسی نظام، به این نتیجه رسیدهاند کــه منافع ما اقتضا میکند هیچگونه مناسبات یا مذاکرهای با آمریکا نداشته باشیم.
اما فرمودهاید: «ناسزاگویی را راهحل مناسبی نمیدانیم بلکه معتقد بـه همان چیزی هستیم که قرآن میفرماید که خدایان آنان را لعن نکنید تا خدای شما را سب نکنند.»
اگر منظور از ناسزاگویی همان شعار ملی مرگ بر آمریکاست، این شعار در زمان امام هم مطرح بود و در محضر ایشان هم مردم فریاد میکردند. اگر آن شعار همانطور که میگویید با اصـلی از اصـول قـرآنـی مغایر بود حتما امام تذکر میدادند. اساسا خود امام اعتراضی به طرح و استمرار آن نداشتند…
اولا ما خدایان آنها را لعن نمیکنیم. بوش، کارتر، کلینتون خدای مردم آمریکا نیستند.
ثانیا اگر این استدلال شما درست بود مردم، زیارت عاشورا و لعن و نفرین بر قاتلان امام حسین(ع) را همه باید کنار بگذارند. درست این بود که به آیه «لایحب الله الجهر بالسوء الا مـن ظلم» اشـاره میفرمودید. و چه کسی در ظالم بودن آمریکا و اذناب او تـردید دارد؟ ایران اسلامی ما از ۲۸ مرداد بر آن سند دارد و فلسطین مظلوم نیز امروز سندی اظهرمنالشمس است.
۸. در مورد راهپیمایی بر ضد آمریکا گفتهاید: «معتقد به راهپیمایی حکومتی و دولتی نیستم.»
اولا دولت اکنون در دست شماست. با این جمله آیا باز معتقد به گسست بین دولت و ملت هستید؟
ثانیا دولت در نهایت ۲ میلیون کارمند دارد، میلیونها تن در تهران و شهرستان علیه آمریکا به خیابانها ریختند آیا اینها همه دولتی بودند؟
۹. فرمودهاید: «بدیهیترین اصول سیاستورزی اقتضا میکند که نهادهای غیرانتخابی به رأی مردم تمکین کنند» و به طنز گفتهاید که ما تمکین را فقط در تبریک به رئیسجمهور معنا کردهایم! در این بیان، شما مرتکب چند اشتباه شدهاید:
اول اینکه نهادهای غیرانتخابی را محدود به چند نهاد قانونی کردهاید و انتصاب استانداران، فرمانداران، مدیرانکل، هزاران مدیر اجرایی را لابد انتخابی فرض کردهاید. حال آنکه میدانید بر اساس تصور آنچه شما انتخابی و انتصابی میدانید همه اینها انتصابی هستند.
دوم اینکه تمکین به رأی مردم را تمکین به اکثریت و در اکثریت هم به حزب خود معنی فرمودهاید. درحالیکه تمکین به رأی مردم یعنی تمکین به قانون اساسی و قوانین جاری کشور بهعنوان اساس و معنی مناسبات اجتماعی.
سوم اینکه ما بارها در خصوص مسائلی که به مردم برمیگردد اعلام همکاری و مشارکت کردهایم و از سوی شما پاسخ منفی یا سکوت شنیدهایم. بارها مواضع دولت و رئیسجمهور را حمایت کردهایم و اینها در کارنامه مؤتلفه ثبت است، میتوانید به اینها مراجعه فرمایید. فقط صرف تبریک گفتن نیست.
۱۰. در مورد همگرایی با آمریکا و بوش و حمایت بوش از بخشی از اصلاحطلبان
این چیزی نیست که شما انکار کنید. ما در این خصوص حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای خاتمی را نماد اصلاحطلبی میدانیم که با مواضع شفاف خود مرز بین اصلاحطلبی اسلامی و ایرانی را با اصلاحطلبی آمریکایی مشخص میکند. شما حداقل مواضع او را در این مورد بپذیرید. با موضوعگیری شفاف علیه سیاستهای فریبکارانه و تجاوزکارانه واشنگتن سفره خود را از آنان جدا کنید.
۱۱. از شما خواسته بودیم اصلاحات را تعریف کنید.
در پاسخ باز به یک سلسله حرفهای کلی و مبهم اکتفا کردهاید؛ میگویید: «اصلاحات یک حرکت درونزا و خودجوش و برخاسته از متن ملت است»
اگر چنین است حمایت خارجی و همگرایی ضدانقلاب در این خصوص را چگونه توجیه میکنید؟ بهطوری که شما را حتی وادار به حمایت از پورزند سلطنتطلب نموده است. میدانید که نیروی انتظامی در تعقیب پرونده پورزند از جناب آقای رئیسجمهور اذن و اجازه پیگیری داشته است.
اینکه میگوییم اصلاحات را تعریف کنید برای اینکه هر روز تعریف جدیدی میشنویم؛ اخیرا یکی از دوستان شما که در حمایت از وی اصلاحطلبان داخلی و خارجی همداستان هستند با انتشار اطلاعیهای، تعریف جدیدی از اصلاحات داده است و هدف را رسیدن به «جمهوری تمامعیار» آن هم منهای اسلام اعلام کرده است. او مدعی است اسلام با آزادی و مردمسالاری نمیخواند و معتقد است قانون اساسی باید تغییر کند و همه مبانی ناظر به اسلامیت آن باید دستخوش این تغییر باشد. خطاب او هم نه به ما بلکه به شماست. شما با این تعریفهای جدید که هر روز از جبهه شما بیرون میآید چه میکنید؟ سکوت، مخالفت یا تبعیت؟!
شما در بخشهایی از این نامه، مواضع جمهوری بدون اسلام را عینا از آن موضع جدید تکرار کردهاید. شما تفکیک نهاد دین از نهاد دولت را آیا از همان نظریه نگرفتهاید؟ و حتی آیا تأکید بر همهپرسی را از همین رویکرد اخذ نکردهاید؟ ما در نامه قبلی از شما سؤال کردهایم. ما به آنچه در مورد همهپرسی در قانون اساسی آمده است موافقیم، اما از شما خواستیم بگویید رفراندومی که شما مطرح میکنید چه فرقی با رفراندوم درخواستی سلطنتطلبان دارد؟ و شما سکوت کردید و الان هم میگوییم این رفراندومی که شما مطرح میکنید چه فرقی با طرفداران نظریه جمهوریخواهان ناب بدون اسلام دارد؟
شما در صفحه ۱۸ بندهای دوم و سوم و چهارم عینا رفراندومی را مطرح کردهاید که نظریه «جمهوری تمامعیار» مطرح میکند. شما بهعنوان نسل اول انقلاب، سخنگوی نسل سوم شدهاید؟ درحالیکه نسل سوم خود سخنگو دارد. حرفهایی را به نسل سوم نسبت میدهید که واقعیت ندارد، آنها زبان دارند و فعل سیاسی دارند و میشود بهخوبی آن را فهمید و به نام آنها سخن نگفت.
۱۲. تعریف شفاف مبارزه با فقر، فساد و تبعیض را که رهبری مطرح فرموده و رئیسجمهور و دیگر مسئولان نظام روی آن توافق دارند مشکل نظری شما را در خصوص تعریف اصلاحات حل میکند.
متأسفانه این تعریف را بهگونهای ترجمه کردهاید که گویی ما معتقدیم سر تا پای نظام را فقر، فساد و تبعیض گرفته است، نه! ما چنین ادعایی نداریم.
نظامی که میلیونها انسان فکور، تحصیلکرده دارد، میلیاردها دلار ذخیره ارزی دارد و هزاران امکان بالقوه و بالفعل اقتصادی دارد از عفریت فقر نمیهراسد. اینکه مبارزه با فقر در رأس اهداف اصلاحطلبانه باید باشد بهخاطر دغدغهای است که نظام نسبت به تأمین اصلیترین نیاز نیروی محرکه انقلاب یعنی محرومان و مستضعفان دارد. یعنی همان کسانی که امام در همه مواضع خود تکیه کلامشان روی آنها بود. وقتی سخن از مبارزه با فقر است قرار نیست دولتی یا مسئولی را محکوم کنیم. دولتهای پیشین در حد توان خود کار کردهاند، آن هم در شرایط جنگ و بازسازی، ادامه تلاشهای آنها باید با اصلاحاتی در دولت جدید پیگیری شود که بحمدالله جریان دارد. چنانکه ادامه کار دولت کنونی را نیز
آیندگان باید با اصلاحات مناسب وجهه همت خود قرار دهند.
چه دولتی مبرّا از ضعف و کاستی است؟ اتفاقا اگر بخواهیم به شاخصها مراجعه کنیم توفیقات دولتهای گذشته اگر بیشتر از دولت فعلی نباشد، قطعا کمتر نیست.
در مورد فساد هم همینطور؛ مبارزه با فساد نه در نظام ما بلکه در همه نظامها یک اقدام تعطیلناپذیر است. متأسفانه مقاومت برخی از افراد حزب شما در خصوص مبارزه با فساد و بی مهری برای رسیدگی به برخی پروندهها و سیاسی کردن آنها مبارزه با فساد را با مشکل روبرو کرده است. ما در مبارزه با فساد، هیچ ابزاری جز قانون و عمل به آن نداریم. تمکین به قانون، احترام به داوری عمومی و رعایت شأن قاضی از ابتداییترین شروط مبارزه با فساد است. مفسدان با انحراف افکار عمومی در جستجوی راه فرار هستند، نیاید به آنها فرصت داد. تاریخ بشر مملو از کاربرد فریب و تزویر بوده و زور آنها با بهکارگیری«زر» است.
در خصوص تبعیض و عدم برابری هم همین رویکرد مطرح است؛ نمیتوان آن را تعطیلبردار دانست. وقتی سخن از اصلاح است از این سه مقوله بهعنوان سرفصل اصلی افساد نمی توان یاد نکرد. اینکه شما آن را معلول بدانید یا علت باید کمکی به حل مشکل بکند نه پیچیدهتر کردن آن، که درنتیجه نوعی فرار از مبارزه عملی با این سه مقوله یا به انحراف کشاندن آن تلقی شود.
۱۳. فرمودهاید: «ما افتخار میکنیم که سبب فرار سرمایهها و مغزها نشدهایم، ما سبب بیآبرویی کشور نشدهایم، ما کشور را به انزوای مطلق نکشاندهایم، ما جوانان را به زندان نیانداختیم، ما دانشجویان را در کوی سرکوب نکردهایم، ما دگراندیشان را به قتل نرساندهایم و…»
شما در این میان فرض را بر این گذاشتهاید که کشور بی آبروست و در انزوای مطلق قرار دارد و فضای خفقان در کشور حاکم است و دانشجویان سرکوب میشوند…
اولا ترسیم چنین فضایی درست نیست و با واقعیات نمیخواند.
ثانیا فکر نکردهاید یک روزی همین ملت بگویند: شما که دولت و مجلس و قدرت اصلی را در دست داشتید پس چه میکردید که مملکت بیآبرو شد و در انزوای مطلق قرار گرفت؟
جناب آقای دکتر خاتمی
نه مملکت در انزوای مطلق است و نه بیآبروست! شما از کدام مملکت سخن میگویید؟ ما کارنامه دولت و مجلس را که مسئولیت آن به عهده شما گروه اکثریت صاحبرأی است، اینقدر که شما سیاه میبینید تاریک نمیبینیم. البته مردم روزی کارنامه یک دوره یا دو دوره را بررسی میکنند و به آن نمره میدهند، آنگاه هر نمرهای هم دادند باید پذیرفت. از این نمره نباید تفسیری کرد که در عالم واقع وجود ندارد.
مردم فکر میکنند شما میتوانستید برخی مشکلات آنها را حل کنید. حالا میبینید که خود اعتراف میکنید نتوانستهاید و این را نشانه صداقت شما میتوانند تلقی کنند و امروز اگر خدمتگزاری آنها را نپذیرفتید یا از آن خارج شدید، فردا به خادمی دیگر رأی میدهند. این ابتداییترین مفهومی است که میشود از حاکمیت مردم و جمهوریت فهمید و به آن احترام گذاشت و مراعات کرد.
همچنانکه در سه سطر آن طرفتر که کشور و میهنی سیاه را وصف نمودهاید دوباره دعوت به انصاف کردهاید و گفتهاید: «مراجعهای کوچک و تورق گزارشهای عملکرد دولت و مجلس و مقایسه آن با دورانهای گذشته بهخوبی بیانگر کارهای مثبت و ارزشمندی است که در این دوران انجام شده است.»
ما هم از شما خواستیم این کارنامه را ارائه دهید، و در مورد آثار مثبت و منفی و جلوههای سیاه و سفید آن اظهار نظری نکردهایم. در این نامه یک درخواست جدید هم داریم و آن «کارنامه اصلاحات» است. چون بههرحال هر اکثریتی که روی کار میآید طبیعتا در پیشبرد امور جاری کارهایی انجام میدهد ولی مهم شعاری است که مطرح کردهاید. ما خواهان ارائه کارنامه اصلاحات هستیم تا معلوم شود شما کار را تا کجا و چگونه پیش بردهاید و بعد از این کسانی که میآیند باید چه مسیری را و به چه نحو طی کنند یا کما هو حقه اصلاح نمایند؛ اصلاحات وقفهبردار نیست.
۱۴. فرمودهاید: «رسانههای شما جز تبلیغات علیه دولت و تاریک نشان دادن اوضاع کشور چقدر راهکار سازنده و مثبت ارائه دادهاند؟»
اتفاقا این سؤال ما از شماست. روزنامه نوروز را یک ماه قبل از تعطیلی آن ملاحظه کنید. بیایید خود را نگاه کنید. شما رئیسجمهور را بهدنبال تصویر سیاهی که از اوضاع کشور دادهاید، به خروج از حاکمیت امر کردهاید. الان هم برخی از دوستان شما به همین امر اصرار دارند. فکر میکنید اگر شورای نگهبان این دو لایحهای که هنوز نه به دار است و نه به بار تأیید نکند، زمین به آسمان میرسد و باید از نظام یا بر آن خروج کرد؟
ما را هم درباره همین لایحه دعوت به همهپرسی کردهاید.
جناب آقای دکتر خاتمی
ما در لایحه اول به مردم چه بگوییم؟ بگوییم بیایید نسبت به راهیابی ساواکیها و فراماسونرها و هواداران چند ضدانقلاب به مجلس اعلام نظر کنید؟ آیا این یک شوخی خطرناک نیست؟ آیا فکر میکنید شأن همهپرسی پرداختن به این قبیل امور است؟ و اینها بنا بر اصل ۵۹ قانون اساسی از مسائل بسیار مهم است؟
۱۵. گفتهاید: «خروج از حاکمیت نه بهخاطر پاسخگو نبودن در برابر اعمال خودمان است بلکه بدان خاطر که قادر به پاسخگویی اعمال کسانی که همه اختیارات را دارند و حاضر به پاسخگویی نیستند، است.»
شما اگر پاسخی برای مردم درباره سؤالات راجع به عملکردتان در مجلس و دولت دارید بفرمایید. تاکنون همه یا اکثر سؤالات را بیجواب گذاشتهاید. قدرت پاسخگویی سخنگو دولت اکنون زبانزد خاص و عام است و او کاری به سؤال ندارد؛ گویا یک رشته حرفهایی را حفظ کرده است و تحویل جامعه میدهد. شما که سؤالات راجع به خودتان را پاسخگو نیستند چطور احساس میکنید که باید سؤالات راجع به نهادهای دیگر را پاسخ دهید؟ آنها خود مسئول دارند و پاسخگو هم هستند هرچند شما را خوش نیاید.
۱۶. در خصوص اختیارات رهبری در قانون اساسی مطالبی را عنوان کردید و آن را تفسیر ما از قانون اساسی دانستید.
ما مفسر قانون اساسی نیستیم. ما و شما در این خصوص یک سند معتبر فقهی، سیاسی و حکومتی داریم، چرا به آن رجوع نکنیم؟ تکلیف ما و شما در صحیفه نور مشخص شده است. مبنای ما نظر امام خمینی(ره) درباره این اختیارات است که در بازنگری قانون اساسی در همین اصل ۵۷ آمده است.
اگر ما با شما نسبت به آنچه در قانون اساسی و در مواضع امام خمینی(ره) صراحت دارد در خصوص مقولهای نتوانستیم به توافق و تفاهم برسیم باید در مبانی که فکر میکنیم مشترک است شک کنیم.
دوستان شما هم در بیانیه اخیر خود در خصوص تبیین بهاصطلاح«مانیفست جمهوریخواهی» تصریح کردهاند که امام خمینی(ره) نه جمهوریخواه است نه دمکرات و نه به آزادی معتقد است! به همین دلیل بر طبل روند جدایی میکوبند. آیا شما هم همین اعتقاد را دارید؟ اگر شما به جمهوریمطلق معتقدید، که در هیچجای دنیا هم نمونه آن را نمیتوانید نشان دهید، اشکال شما به فلسفه سیاسی امام خمینی(ره) وارد است. اما اگر در کنار جمهوری به «اسلامیت» نظام معتقدید که هستید، باید تفسیر بنیانگذار جمهوری اسلامی را که در قانون اساسی هم ثبت شده است بپذیرید و آن را «بلاموضوع شدن اصل مردمسالاری» ندانید.
۱۷. در خصوص محور وحدت فرمودهاید آن را چند چیز نمیدانیم و محور وحدت را مردم دانستید.
در این باره نقدهایی در روزنامهها مطرح شد که خوب است به آنها پاسخ دهید. اما بنده به یک نکته قرآنی اشاره میکنیم و آن این که خداوند در قرآن میفرماید:«واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا» خداوند متعال، اعتصمام به حبلالله را شرط وحدت و پرهیز از تفرفه اعلام فرموده است. اگر استدلال شما را بپذیریم باید «حبل الناس» محور وحدت قرار میگرفت. اسلام ناب محمدی(ص) که امام خمینی(ره) مطرح کردند مرزهای جمهوری اسلامی شیعی را درنوردیده است و اکنون مسلمانان جهان به اتکای مسلّمات اعتقادی و محکمات قرآنی رو به سوی وحدت میآورند و آن را اصل میدانند. چرا ما از این قافله انسانی و اسلامی دور باشیم؟
وقتی امام خمینی(ره) حکم قتل سلمان رشدی را صادر کرد با آنکه با حقوق بشر و حقوق بینالملل بهظاهر نمیخواند اما حتی یک عالم اسلامی در سراسر جهان اسلام آن را خلاف ندانست. همه آن را گردن نهادند و حتی شجاعت امام خمینی(ره) را همه تحسین کردند.
شما میگویید مردم محور وحدت هستند، آیا این محور، اقلیت یا کسانی که اصولا به هر دلیلی رأی نمیدهند را هم در برمیگیرد؟ اگر منظور شما اکثریت باشد، این اعلام تفرقه و تشتت در جامعه است و اگر اقلیت باشد، دیکتاتوری است، و اگر کسانی است که به هر دلیل رأی نمیدهند، آن هم هرجومرج است. اگر اکثریت باشد این اکثریت دائمی نیست، بنابراین چیزی که دائمی نیست نمیتواند محور وحدت باشد. محور باید افولناپذیر باشد. بیابید به این پیام ابراهیمی در قرآن اعتنا کنیم که: «انی لااحب الآفلین»
۱۸. توهم حاکمیت دوگانه و نهادهای انتخابی و انتصابی بهعنوان منشا اختلافات را درست نمیدانیم.
شما نمونه آن را در شورای شهر تهران ببینید؛ آیا آن اختلافات لاینحل و عجیبوغریب منشا حاکمیت دوگانه دارد؟ در آنجا الحمدلله اصلاحطلبان حاکم هستند و مزاحمی بهنام اقلیت اقتدارگرا نیست. آیا فکر نمیکنید این بنبست از کجا آمده است که رأی مردم و مطالباتشان را بلاموضوع کرده است؟
نوعا بنبستها از کبر، غرور، حسد، کینه و عدم احترام به حقوق دیگران و عدم مهروزى به دیگران سرچشمه مىگیرد.
سخن به درازا کشید فکر میکنم در حد توانم گامى در جهت روشنگرى و رفع سوءتفاهمات برداشته باشم. از لحن و تندى برخی کلمات پوزش میخواهم. امیدوارم خداوند متعال به من و شما توفیق دهد تا در کشف واقع و آنچه حق میدانیم گامی به جلو برداریم و این مکاتبات در راستای این گامها استمرار پیدا کند؛ انشاءالله تعالی.
و من الله التوفیق
دبیرکل جمعیت مؤتلفه اسلامی
حبیبالله عسگراولادی



