در دوران رهبری آیتالله خامنهای(حفظهالله تعالی)، وضعیت دولت آقای هاشمی از نظر مالی و اقتصادی خیلی ناجور شده بود؛ طوری که در کمیتهٔ امداد ۳ ماه حقوق کارمندانمان و ۲ ماه مستمری تحت پوشش عقب افتاده بود. ما به عنوان اعضای شورای مرکزی، از مقام معظم رهبری وقت خواستیم و خدمتشان رفتیم تا عرض حال کنیم.
وقتی خدمت ایشان رسیدیم و وضعیتمان را گزارش کردیم، گفتند: «خب، خواستتان چیست؟» گفتیم: «شما دستور بدهید که پول امداد را بدهند، چون پرداخت حقوق و مستمریها تأخیر افتاده». ایشان پس از شنیدن خواست ما، فرمودند که: «من میگویم، اما این فوریّت و سرعت پیدا نمیکند که به شما پولی بدهند. امداد چیزی ندارد که بفروشید؟» منِ ساده، خدمت ایشان عرض کردم: «داریم، اما الآن زمستان است و قیمت چیزهایی که داریم پایین است؛ آنها را در بهار و تابستان میتوانیم بفروشیم». اشک در چشمشان غلتید، فرمودند: «اگر شما فرزندت مریض باشد و یک فرش در خانهتان داشته باشی، میگویی که فرش را نگهدارم، تابستان خوب میخرند؟! یا فکر این هستی که بچهات معالجه شود؟! آقا، آخر من مسئولشان هستم. چرا شما نمیفروشید؟ بفروشید!» بعد، اشکشان را پاک کردند.
ما که از آنجا بیرون آمدیم، ایشان به دولت دستور فرمودند تا مشکل ما را حل کنند؛ خدا هم مشکل ما را حل کرد. اما واقعاً دیدیم این رهبر عزیز آیتالله العظمی خامنهای، چقدر ناراحتی زیر پوشش کمیتهٔ امداد برایش عزیز است.