شناخت حضرت نوح(ع) در قرآن
توفیقی است در رابطه با شناخت حضرت نوح(ع) در قرآن تلاش خاضعانهای است که در متن خودِ قرآن، بالای سی سوره در نام و داستان و نصایح و بشارتها و انذارهای حضرت نوح(ع) و یک سورهٔ کامل -سورهٔ هفتادویکم قرآن- به نام آن حضرت و عمدهٔ داستان آن حضرت را در بردارد. با اینکه در سُوَر دیگر بعضی از زوایای رسالت او و تلاشهای این عبدِ شکور، این عبدِ مصطفی، این عبدِ بسیارمقاوم ذکر شده است. چهارچوب این داستان را با تلاش خاضعانهای برای شناخت حضرت نوح(ع) در قرآن داشته باشیم و از احادیث مدد بگیریم برای روشنشدن نقطههای تاریکی که در کلیات داستان در قرآن است، چون در عین حال این داستان در قرآن بسیار کلی بیان شده است.
نام نوح در قرآن
نام مبارک حضرت نوح (ع) و داستان آن حضرت سی بار در قرآن آمده است.
اولین الوالعزم؛ عبدِ شکور
حضرت نوح(ع) اولین پیغمبر اولوالعزم است و او صاحب دین مستقل و نسبت به زمان کامل، و منادی و دعوتکننده به توحید است. اولین پیغمبر اولوالعزم و داعی توحید در قرآن ذکر شده است. او در قرآن ملقب شده -لقب پیدا کرده- به «عبدِ شکور»، حالا عبد چه معنایی دارد، شکور وقتی به عبد و صفت برای عبد شد چه درجهای به عبد میدهد؟ وقتی رسیدیم آنجا از احادیثی استفاده میکنیم انشاءاللّه.
حضرت نوح(ع) به اصطفی –انتخاب- صفا و پاکیزگی از جانب خداوند مفتخر است و در ردیف انسانهای مصطفی است که خداوند به صفا و پاکی انتخابشان کرده است.
روز و روزگار نوح
ما در این سوره و در این سُوَر، چند سؤال را میخواهیم به آن برسیم.
یکی اینکه حضرت نوح(ع) در چه شرایطی مأمور به نبوت بود؟
مشکلات مردم زمان حضرت نوح(ع) چه بود؟
او مبارزه را با چه عناصری از ناپاکیها و انحرافها موظف بود؟
آیا او مأمور به رسالت در کرهٔ امروزِ زمین بود؟
طوفان نوح(ع) چگونه بود؟ او در این طوفان چه نقشی را در نجات انسانها و موجودات زنده داشت؟
حضرت نوح(ع) چگونه توانست نسل موجودات زنده را در روی این کرهٔ خاکی حفظ کند و نیز موجودات زندهای که در خشکی میتوانند زندگی کنند؟
آیا طوفان نوح(ع) فراگیر کرهٔ زمین بود یا یک منطقهٔ خاصی از کرهٔ زمین را شامل میشد؟
مدت فراگیری آب چه مدت بود؟
شروع زندگی دوبارهٔ سرنشینان کشتی نوح(ع) چگونه بود؟
دنبال داستان، این سؤال مطرح میشود که چرا نوح(ع) بر همسرش نتوانست مؤثر باشد و همسرش را به صلاحیت هدایت کند؟
در یکی از یادگاریهای قرآن از دو همسری که همسرِ دو پیامبر بودند و خیانت کردند به آن دو پیامبر، یکی همسر حضرت نوح(ع) که به داستان آن میرسیم.
چطور حضرت نوح(ع) نتوانست پسرش را تربیت کند و پسر او را خداوند لقب داد إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ این عمل ناصالحی است، او اهلیّت تو را ندارد.
نفرین
حضرت نوح(ع) اولین پیغمبری است که نفرین کرده و نفرین مفصّلی در قرآن از او ذکر شده است.چرا این پیغمبر نفرین کرده و در نفرینهایش از خدا چه خواسته است؟ آنقدر مردم زمانش بدکار بودند که او از خداوند در نفرینش میخواهد که خدایا! از این مردم کافر، جنبندهای را زنده نگذار! و چرا چنین نفرینی را کرده؟ در این داستان روشن است و در این آیات با صراحت روشن است.
انسان، خانواده، جامعه؛ محکمات قرآن
داستان حضرت نوح(ع) حتی در سی سورهٔ قرآن که بیان شده، کلی است و جزئیات آن را باید از احادیث استفاده کنیم، ولی این توضیح را به ذهنمان باید نزدیک کنیم آنچه در داستان حضرت نوح(ع) در ساختهشدن انسان، در ساختهشدن خانواده و در ساختهشدن جامعه لازم است در داستان حضرت نوح(ع) مناسب آن زمان آمده است و خداوند مناسب هر زمانی آنچه در ساختن انسانها ضرورت دارد به صورت محکماتی بیان فرموده است. آنجاهایی که خیلی در ساختن انسان یا در ساختن خانواده یا در ساختهشدن جامعه ضرورت ندارد، در قرآن نیامده است. مثلاً این طوفان در کجا اتفاق افتاده؟ آن سرزمینی که حضرت نوح(ع) در آنجا مبارزه میکرده است و مأمور به رسالت بود، کجا بود؟ آب کجاها را فرا گرفت؟ آیا خشکی از آب بیرون مانده بود یا نه؟ هیچکدام اینها را ما در متن قرآن نمیبینیم، چون اینها در ساختهشدن انسان و خانواده مؤثر نیست. آنچه که در ساختن انسان و خانواده که یک واحد انسانی، کوچکترین مجتمع انسانی، و جامعه که مجتمع متوسط انسانی، و امّت که جامعه و مجتمع ایدهآل انسانی است، هرچه در آن باره لازم باشد در قرآن محکمات است و روشن بیان شده است.
بعثت نوح
درخدمت سورهٔ مبارکهٔ نوح قرار داریم، این متن داستان است یکی دو آیه را از اینجا میخوانیم، میرویم خدمت یکی از سُوَر دیگر قرآن، از آنجا چگونگی تبلیغ حضرت نوح(ع) را میبینیم که از خودِ تبلیغش معلوم میشود که شرایط مردمی که این رسول به رسالت بر آنها مبعوث است، مشخص میشود. در سورهٔ مبارکهٔ نوح میفرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ» بهیقین ما نوح را به رسالت به جانب قوم خودش فرستادیم. یک وقت تصور نشود که این رسولی بود از سرزمینی، از آبادی، از فرهنگی، از جامعهای به جامعهٔ دیگری فرستاده شده، خیر! «إِلَىٰ قَوْمِهِ»، به قوم خودش. «قوم»، آن مجتمع انسانی که بر یک فرهنگ قوام داشته باشند و فرهنگها در اعصار گذشته در مجتمعهای انسانی قوام پیدا میکردند و برای حفظ آن فرهنگ قیام میکردند و از آن فرهنگ دفاع میکردند و آن فرهنگ را به کیان وجودی خودشان بسته میدانستند.
خداوند میفرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ» چه مأموریت داشت؟ «أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ» قوم خودت را انذار کن! اینجا همزه و نون، أَن تفسیریه است، تفسیر میکند آنچه که رسالت اوست «إِنَّا أَرْسَلْنَا» به کی؟ «أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ» قوم خودت را انذار کن! «مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِیهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» پیش از آنکه به توسط آلودگیهای اینها، عذاب دردناکی به اینها برسد.
رسالت نوح؛ انذار آشکار
خوب، این فرمان ما را حضرت نوح(ع) چگونه عمل کرد؟ «قَالَ یا قَوْمِ» اینجا کسره زیر «م» علامت یای مُتکلّم است که در واقع این است قَالَ یا قَوْمی. خطاب کرد به فامیل خودش، به امّت خودش، به جامعهای که در آن بود، گفت ای قوم من! «إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» بهیقین من برای شما انذارکننده و ترسانندهٔ روشنگری هستم یا انذارکنندهای هستم حتمی؛ من قصد دیگری ندارم، من میخواهم که حتماً شما انذار شوید. میبینیم بالای مُبِینٌ یک «لا» گذاشته، یعنی ما آیه را اینجا نباید قطع کنیم -لایُجوّز الوَقف- باید به بعد بچسبانیم، یعنی ادامهٔ صحبت حضرت نوح (ع)است. انذار من از شما، انذار آشکاری است که خدا را فقط بپرستید و فقط تقوای او را داشته باشید و فقط مرا اطاعت کنید. دوباره أَطِیعُونِ را زیرش کسره گذاشته، این کسره دوباره علامت یای متکلّم وحده است، در واقع أَطِیعُونی است، اینجا با همزه و نون قول حضرت نوح(ع) تفسیر شده «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ». گفت که اللّه را عبادت کنید! تقوای او را فقط ملاحظه کنید! فقط من را اطاعت کنید! وَأَطِیعُونِ.
آثار رسالت
خوب، اینها چند تا اثر میتواند داشته باشد. اگر شما این کارها را بکنید «یغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ» خداوند از گناهانتان چشمپوشی خواهد فرمود، بر گناهانتان پوشش میدهد. «وَیؤَخِّرْکُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى» و شما را از مرگهای زودرَس و اَجلهای سریعالوصول حفظ میکند، به اَجل و سررسید مشخصی که توانِ وجودیِ شماست و تا آن وقت اَجل شما را تأخیر میاندازد. «إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا یؤَخَّرُ» اجل خدا وقتی بیاید، تأخیرافکندنی نیست، افکنده نخواهد شد «لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر شما از دانش بهرهمند میبودید. خوب، اینجا یکی، دو اشاره از صرف و نحو داشتیم، جلوتر اشارهٔ دیگری را هم داشته باشیم. یَغْفِرْ بهجای یَغْفِرُ گفته شده است -آخر آن جزم دارد- به جای یُؤَخَّرُ، یُؤَخَّرْ شده است. یک وقت ممکن است به دنبال این بگردیم که عامل این جزم چیست؟ چه چیزی این را جزم داده است؟ چون هیچ حرف جازمهای بر سر این دو فعل نیست. باید این را توجه داشته باشیم که هر وقت فعل مضارع به دنبال فعل امر آمده، در سیاق امر یا در سیاق نهی قرار گرفت، فعل مجزوم میشود، لازم نیست که بر سر خودش حرف جزم آمده باشد، همان که بعد از امر یا بعد از نهی قرار گرفت، خودش مجزوم میشود. اینجا به دنبال «اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ» که سهتا امر است، «یغْفِرْ لَکُمْ» اگر این کارها را کردید، آن وقت علمای صرف و نحو اینطور ما را هدایت کردند، میگویند معنای آیه و معنای عبارت این است: اِنْ تَعْبُدُوا اللّهَ یغْفِرْ لَکُمْ، یا اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یغْفِرْ لَکُمْ، یا اِنْ تُطیعُوا یغْفِرْ لَکُمْ، یعنی در سیاق امر و نهی، فعل بعدی مجزوم شده، در واقع یک شرطی در تقدیر میآید. اگر خدا را عبادت کنید، اگر فقط از خدا تقوا داشته باشید، اگر فقط من را اطاعت کنید. خداوند این دو خاصیت اصلی یکی غفران گذشته و یکی سلامت نَفس در بهرهگیری تا اَجلِ مُسمّی -مرگهای زودرِس و ناگهانی- از شما به دور میشود. این اشارهها به خاطر این است که بعداً در سورهها که داستان را داریم میخوانیم، متوجه این باشیم که اینها گرفتاریهایی داشتند که به اجلهای زودرِس از دنیا میرفتند و اینها آلودگیهایی داشتند که عمر طبیعی نمیتوانستند داشته باشند.
نهصدوپنجاه سال رسالت
مخصوصاً خداوند پیغمبری را در همان فرصت که اینها زودبهزود میمردند و رشد زیادی نداشتند، مُدل قرار داده که نهصدوپنجاه سال رسالت او طول کشیده. اینجا حالا میبینیم متن قرآن طوری گفته که ما هیچ تردیدی نکنیم. یک وقت خیال نکنیم عدد آن وقت برای بشر خیلی روشن نبوده، نهصدوپنجاه سال که میگوید یعنی خیلی عمر داشته، خیر! قرآن میفرماید: «أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا» هزار سال منهای پنجاه سال، یعنی عدد را از هزارِ کامل، پنجاه پائین آورده که در هیچ ذهنی جای تردید نباشد.
اَجل
آن وقت به دنبال «یغْفِرْ لَکُمْ و یؤَخِّرْکُمْ» میفرماید که اجلی که خداوند معیّن فرموده لَا یؤَخَّرُ، اما این اَجلهای زودرِسی که شما دارید در اثر عدم مراعات بهداشت است، عدم پیشگیری است، این اجلهایی که شما دارید در اثر بیدینیتان است، در اثر بیتقواییتان است، در اثر انواع آلودگیها مدت عمر شما کم میشود. اگر درست عمل کنید، خدا به عمرتان برکت میدهد و اجلتان را تأخیر میاندازد. اما معنای آن نیست که شما میتوانید با بهداشت و درمان جلوی اجل خدا را بگیرید «إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ …لَا یؤَخَّرُ» اجل خداوند تأخیرافکندنی نیست و به تأخیر افکنده نخواهد شد. «لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر شما از دانش بهرهمند بودید، متوجه این بودید که اجل خدایی تأخیرافتادنی نیست. اما اینکه مرگ گریبان شما را زودبهزود میگیرد، مربوط به آلودگیها، مربوط به عدم مراعاتها است، و این چند کلمه را در این سوره دیدیم.
نوح؛ منادی توحید
حالا خدمت سورهٔ مبارکهٔ هود میرویم، چند آیه را هم در آنجا ببینیم انشاءاللّه در فرصت آینده توفیق داشته باشیم بتوانیم در آینده تلاشمان را در شناخت نوح(ع) در قرآن جدیتر کنیم. در سورهٔ مبارکهٔ هود از آیهٔ بیستوپنجم چند آیه را در اینجا میبینیم. «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» ملاحظه میفرمایید همان که میفرمود، ما نوح را برای انذار فرستادیم و در آن سوره نوح، انذار خودش را آغاز کرده بود. در اینجا میفرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» و چه فرموده به مردم؟ باز أَنْ تفسیریه در اول نونِ «أَنْ» در لامِ «لا» ادغام شده أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ اینجا میتوانیم اِلّا را ما جدا کنیم أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ. تفسیر فرمایش حضرت نوح(ع) این است که عبادت نکنید جز اللّه را! چرا عبادت نکنید؟ «إِنِّی أَخَافُ عَلَیکُمْ عَذَابَ یوْمٍ أَلِیمٍ» من بر شما میترسم عذاب روزی که شکنجه بس جانکاه بوده است. حالا این را باید در احادیثمان جستجو کنیم که نفرموده مِنْ عَذَابَ أَلِیمٍ بلکه فرموده: «عَذَابَ یوْمٍ أَلِیمٍ» عذاب روزی که در آن روز، شکنجه و عذاب جانکاه و دردناک بوده.
سخن مخالف
«فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ» اشراف صاحب زبانِ سخنگویِ پُررویِ قومش به سخن آمدند در مقابل حضرت نوح(ع)، حضرت نوح(ع) که آن را گفت مَلَائی از آنها که کفر را انتخاب کرده بودند از قوم او گفتند: «مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا» ما تو را اعتقاد نداریم، جز اینکه یک بشری همانند خودمان هستی. چه میگویی؟ من آمدم شما را انذار کنم؟ تو که هستی؟! تو یک نفر مثل ما هستی! «وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِی الرَّأْی» ما اعتقاد نداریم به تو و تو را اینطور میبینیم که عدهای تو را پیروی میکنند، آدمهای پَست جامعه که خیلی سطحی هستند، اینها فقط ظواهر را میبینند، فریب خوردند و همراه تو راه افتادند، کسانی که عقلشان به چشمشان است با اولین دید و شنید، دنبال راه میافتند. اینها که همراه تو راه افتادند، یک عده آدمهای فرومایهٔ سطحینگر هستند، «وَمَا نَرَىٰ لَکُمْ عَلَینَا مِنْ فَضْلٍ» ما برای شما نسبت به خودمان برتری را درک نمیکنیم، شما بر ما برتری ندارید «بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ» بلکه ما میپپنداریم شماها دروغگو هستید. ملاحظه بفرمایید که در مرحلهٔ اول به خودِ نوح(ع) خطاب میکنند که «مَا نَرَاکَ» و دوتا مَا نَرَاکَ داریم اما وقتی میخواهد آیه ختم شود، خداوند نقل نفرموده که بَلْ نَظُنُّکَ کاذِبَهٍ، از قول آنها میفرماید: «بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ». پیداست که آن عده به حضرت نوح(ع) چنان ایمان آوردند که از حضرت نوح(ع) جداشدنی نیستند، نمیگویند ما تو را دروغگو میپنداریم، بلکه ایمان آنها به حضرت نوح(ع) استحکامی یافته که الَّذِینَ کَفَرُوا میگویند: «بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ». یک آیهٔ دیگری را هم ترجمهاش را داشته باشیم، نکتههایی در این چند آیه است که انشاءاللّه در فرصت آینده به آن میپردازیم.
مکالمه با نرمترین سخن
حضرت نوح(ع) با نرمترین سخن دارد با اینها مکالمه میکند و به اینها خطاب میکند باز یا قَوْمِ، در زیر «م» کسره دارد. «قَالَ یا قَوْمِ أَرَأَیتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَىٰ بَینَهٍ مِنْ رَبِّی» ای قوم من! آیا شما اینطور میپندارید که اگر من معجزهای هم داشته باشم از جانب خداوند «وَآتَانِی رَحْمَهً مِنْ عِنْدِهِ» و به من از جانب خودش رحمتی را عنایت فرموده باشد «فَعُمِّیتْ عَلَیکُمْ» که این معجزه و این رحمت بر شما مخفی شده باشد «أَنُلْزِمُکُمُوهَا» آیا ما شما را الزام میکنیم، ما در شرایط الزامکردن و مجبورکردن شما هستیم؟ «وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ» و شما کراهت دارید که حرف حق را بپذیرید، ما که شما را الزامی نمیکنیم، ما داریم حق را برای شما میگوییم، ما میخواهیم شما خداپرست شوید، ما میخواهیم از عذاب نجات پیدا کنید، ما میخواهیم شماها به اَجلهای کوتاهمدت گرفتار نشوید، ما که از شما چیزی نمیخواهیم. مجدداً وَ یا قَوْمِ ای قوم من! «لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ مَالًا» ما که به ثروت و دارایی شما کاری نداریم، از شما از داراییتان چیزی نمیخواهیم، «یا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ مَالًا إِنْ أَجْرِی إِلَّا عَلَى اللَّهِ» اَجر من جز بر اللّه نیست، اوست که اجر من را خواهد داد. «وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» یکی از خواستههای آنها از نوح(ع) این بود که تو از خودمان هستی، اینها را از خودت دور کن! ما تو را قبول داریم، اینها اراذل هستند، اینها سطحینگر هستند، اینها زودباور هستند، اینها زود فریب میخورند، اینها را از خودت دور کن! تا ما بتوانیم تو را قبول کنیم، حضرت میفرماید: «وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» من کسی نیستم که مؤمنین را از خودم طرد کنم «إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ» اینها پروردگار خودشان را در باطن وجودشان ملاقات کردند «وَلَٰکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ» ولی من اینطور باورم است که شما قومی هستید که در جهالت غوطهور هستید، نمیخواهید از دانش بهرهمند شوید. آیات دیگر بقیهٔ فرمایش حضرت نوح(ع) را داریم.
خواستهٔ انبیاء اولوالعزم
سهتا نکته را حضرت نوح(ع) به قوم فرمودند، یکی اُعْبُدُوا اللَّهَ، یکی اتَّقُوهُ، یکی أَطِیعُونِ. این سهتا خواستهٔ حضرت نوح(ع)، خواستهٔ تمام انبیاء اولوالعزم است و با همین سهتا خواسته، انسانها میتوانند امّت شوند، با همین سهتا خواسته و تحقق این سهتا خواسته، حزباللّه تشکیل میشود. در فرهنگ قرآن هدف از حرکت آگاهانهٔ انسان اگر خدا باشد عبادت میدانیم، در معنای واقعی که از قرآن استفاده فرمودند، حرکت آگاهانه است اُعْبُدُوا اللَّهَ یعنی حرکت آگاهانهٔ وجود خودتان را به جانب اللّه قرار دهید، هدف اللّه است. «تقوای خدایی» چیست؟ در جلوتر گفتیم «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» یعنی آنچه که رسول فرموده انجام دهید، انجام دهید و آنچه فرموده ترک کنید، ترک کنید یعنی انسان با هدف خدایی در مسیر رسول خدا حرکت میکند. سومین خواستی که حضرت نوح(ع) دارد، أَطِیعُونِ فقط من را در این مسیر اطاعت کنید! هدفتان خدا باشد، مسیرتان خطکشی که خدا کرده، آهنگتان با من هماهنگ باشد.
امّت
وقتی در تعریف امّت در تعریفهای جامعهشناسی بزرگانمان زحمت کشیدند، میگویند «امّت» آن مجتمع انسانی است که در سه موضوع وحدت داشته باشد: هدف واحد، راه واحد، رهبر واحد.
حزبالله
در فرهنگ «حزبالله» در قرآن، وقتی که حزبالله را تعریفش را در قرآن میبینیم، میفرماید که شما، خدا و رسول، الَّذینَ آمَنوا را اطاعت کنید، ولایتشان را بپذیرید، شما حزبالله هستید. شما خدا و رسول الَّذینَ آمَنوا و تعبیری که هست «وَمَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» همین محتوا را دارد، انسان اگر سه ولایت را بپذیرد: ولایت خدا، ولایت رسول، ولایت ائمهٔ هُدی(ع) اگر پذیرفت، حزبالله است. میفرماید اگر این سه ولایت در مجتمعی تحقق پیدا کند، اینها حزبالله و موفق هستند.
عبودیت کامل
ما این را در بحثهای گوناگون درخدمت سُوَر مختلف قرآنی دیدیم، چرا امروز دوباره تکرار میکنیم؟ برای اینکه اگر ما به اولین پیامبر اولواالعزم مراجعه کنیم، اطاعت از مقام ولایت؛ میخواهد ولیّ، پیامبر معصوم باشد، میخواهد ولیّ، وصیِّ معصوم باشد، میخواهد فقیه عادل باشد، این اطاعت منحصر از مقام ولایت انسان را به مرحلهٔ عبودیت کامل میرساند و هر آسیبی که مسلمین در طول اعصار اسلامی میدیدند، آسیب در این آخری است. ممکن است که خیلی نماز جماعت خوانده باشند، خیلی صورت نورانی داشتند، حجّ پر سروصدایی داشتند که به تعبیر معصوم(ع) میفرماید: «ما أکثر الضجیج وأقلّ الحجیج» وقتی از صحابه میپرسد که فلانی! به نظرِ تو امسال چقدر حاجی کم است حاجی در آن نیست چون حتماً نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر با تولّی به ولایت میتواند حج شود و صلواه بشود، میتواند صُوم باشد وگرنه گرسنگیکشیدن و سختیکشیدن، خستهشدن است ما أکثر الضجیج. لذا حتی حضرت نوح (ع) در آنجا میفرماید ای قوم من! عبادت خدا به تنهایی، تقوای خدا به تنهایی به درد نمیخورد، برای شما مشکلگشا نیست و أَطِیعُونِ من را اطاعت کنید!
لذا اینکه حضرت امام(ره) واقعاً این دفینهٔ ولایت فقیه و این شمس و این گنج ولایت فقیه را در خرابههایی که از اسلام در طول چندین قرن باقی مانده بود، این ذخیره و دفینه را از لابهلای کتابها بیرون کشیدند، از خواص حوزه بیرون آوردند، در بین جامعه آوردند و از این، حکومت اسلامی را در زمان ساختند و فرمودند که به ولایت فقیه ما میتوانیم انتظار واقعی فرج را داشته باشیم، به ولایت فقیه ما میتوانیم عظمت اسلام را انتظار بکشیم، به ولایت فقیه میتوانیم عزت مسلمین را داشته باشیم، اگر عدهای خیال کنند که در زمان حضرت امام(ره) تولّی به ولایتِ ایشان داشتن و آن کافیشان است و بعد از حضرت امام(ره) ملاحظهٔ ولایت فقیه را و ملاحظهٔ تولّی به ولایت را نداشته باشند، اگر در طول مدت عمرشان تولّی به ولایت امام را داشته باشند و آن وقت یک ساعت غرور بگیردشان، تمام آن تولّی به ولایت از بین رفته است؛ زیرا استمرار ولایت و استمرار تولّی به ولایت فقیه است که انسان را از شرّ شیاطین حفظ میکند. […]