قم، ۱۳۹۲/۱/۲۵ | آخرین دیدار حبیبالله عسگراولادی به همراه اعضای شورای مرکزی و معاونین کمیتهٔ امداد امام خمینی(ره)، با آیتالله مصباح یزدی
در ادامه، متن سخنان حبیبالله عسگراولادی و آیتالله مصباح یزدی، آمده است:
حبیبالله عسگراولادی
…به شما بدهکارم و خیلی کم توفیق دارم که خدمتتان برسم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ ٱللَهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ»
تقدیم به ارواح طیبهٔ شهدای انقلاب اسلامی، شهدای اسلامخواهان جهان، امامِ شهدا، پدران و مادران و حقداران جمع، صلوات.
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ وَ لَهُ الْحَمْدُ
من در مسیر، در خدمت این فرازِ از کلام خدا در سورهٔ مبارکهٔ محمد(ص)، هدایت شدم. خداوند در یک خطاب رحیمانهای به اهل ایمان، میفرماید که: ما پیوسته شما را به وسیلهٔ بلا آزمایش میکنیم، تا مجاهدین شما را معلوم داریم. مجاهدین شما را پیوسته به وسیلهٔ بلا آزمایش میکنیم، تا مجاهدِ صابر را معلوم داریم. و مجاهد صابر، نوآوریهایش را آزمایش میکنیم «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ».
مجدداً از تصدیع و از تأخیر و از بدهیها، خدمت شما عذرخواهی میکنم.
۳ نکته را خواستم در مقدمه عرض کنم:
نکتهٔ اولی که بنده در تمسّک به این آیه از بزرگان استفاده کردم، این است که اهل ایمان، پیوسته به وسیلهٔ بلا، آزمایش میشوند «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ». خُب، در این آزمایش، آشکار میشود که مجاهد کیست، مجاهد فی سبیلالله، چه کسانی هستند.
و آزمایشهای بعدی، معلوم میکند که کدام از مجاهدین، صابرند، ثابتقدمند. و نهایتاً مجاهدین صابر را به وسیلهٔ بلا آزمایش میکنند، تا معلوم شود چه آوردهاند، نوآوریشان چیست؛ «نَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ».
نکتهٔ دومی که من خواستم مقدمهای قرار دهم تا حضرتعالی ما را هدایت بفرمایید، این است که مقام معظم رهبری میفرماید: ما در یک «پیچ تند تاریخ» هستیم! دریافت شما بزرگوارِ اسلامشناس صاحبنظر و عارف سالک، از «پیچ تند تاریخ» چیست؟ در هر حدی که ظرفیت در ما میبینید، ما را هدایت بفرمایید!
سومین نکته در استفاده از این فرازِ کلام خدا و هدایتی که شدم، بنده فکر میکنم در این مرحله از شرایط سیاسی- اقتصادی، مقام معظم رهبری تمام مقدمات را برای یک جهش سیاسی و اقتصادی، کافی دانستهاند. و میفرمایند: دیگر کارتان در مسائل سیاسی و در مسائل اقتصادی، باید حماسی باشد، تا به نتیجه برسید!
ما هم یک تعدادی هستیم که از روز اول نهضت، به امام اظهار ارادت و ادب کردیم و از روزی که مقام معظم رهبری، رهبری را پذیرفتند و ما مفتخر به رهبری ایشان شدیم، آنچه هستیم را خدمت ایشان معروض داشتیم؛ حتی برای ادامهٔ کار، با نام «کمیتهٔ امداد» و روشهای انجام کار آن و روشهای اجتماعی- سیاسیمان. و عرض کردیم: «منتظریم شما بفرمایید، ما گذشتهمان را فراموش میکنیم؛ منتظریم که شما، آهنگی مرحمت کنید!»
الآن در خدمت شما هم عرض میکنم، این «پیچ تند تاریخ» و این امتحان عجیب انتخابات، در شرایط کشور و منطقه و دنیای اسلام و جهان، اقتضا دارد که ما خدمت بزرگان برسیم… و بنا به سفارش امام که فرمودند: در مراحل پُر اهمیتی که در وضع مسلمین و در وضع مسلمین ایران پیش میآید، شما به خدمت مراجع و علمای بزرگ بروید، آنچه میفهمید را عرضه کنید. منتظر باشید بفرمایند، دریافتهاتان را عمل کنید!
ما در خدمت شما هستیم؛ هر چقدر که ما را قابل بدانید… و از ما دریغ نفرمایید!
آیتالله مصباح یزدی
بِسْمِ ٱللَهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
وَ صَلِّ اللّهُ عَلَىٰ سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین
تشریففرمایی بزرگواران، سروران عزیزان از مؤسسهای که به نام مبارک حضرت امام مزیّن هست، خوشآمد عرض میکنیم. امیدوارم خدای متعال، به همهٔ ما توفیق بدهد که قدر امام را بهتر بشناسیم، شاکر نعمت وجود او باشیم و این شکر را عملاً بهجا بیاوریم و از نتایجش برای دنیا و آخرتمان، استفاده بکنیم.
ضمن تشکر از جناب آقای عسگراولادی که از سابقالایام، ما ارادت خاص داشتیم و داریم و انشاءالله خواهیم داشت که بیاناتشان را با اشاره به آیهٔ کریمهٔ قرآن شروع فرمودند. بنده به مناسبت کمیتهٔ امداد، آیهای به ذهنم آمد که شاید نور این آیه، بتواند دلهای ما را روشن کند.
«وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَهُ فَکُّ رَقَبَهٍ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَهٍ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَهٍ ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا…وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ»
اجمالاً همهٔ ما میدانیم که بعثت همهٔ انبیاء و تلاشهای همهٔ اولیاء و اوصیاء، برای این بود که انسان را به کمالِ لایق خودش -که مقام قُرب الهیست- سوق بدهند و نزدیک کنند. اما این مسیری که خدای متعال، برای این حرکت تکاملی، تکویناً مقرر فرموده، بر اساس ارادهٔ حکیمانهاش، با مشکلاتی همراه است که حکمت این مشکلات را با توجه به همان آیهای که جناب آقای عسگراولادی قرائت فرمودند، میشود توضیح داد. خودِ قرآن کریم مکرر فرموده که هدف از آفرینش و تقدیر انسان در این عالَم، امتحان است؛ «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا…». البته «لِیَبْلُوَکُمْ» در موارد خیر هم بهکار میرود؛ «…وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً…». خیر هم میتواند مورد آزمایش باشد و فتنه باشد.
به هر حال عمدتاً نظام این عالَم بر اساس این حکمت است که انسان دائماً سرِ دوراهیها قرار بگیرد، تا انتخاب کند؛ انتخابش است که او را به خدا نزدیک میکند، یا برعکس، دور میکند. در این مسیر، (به تعبیری که از خودِ قرآن استفاده میشود و بنده اگر در خود قرآن بهکار نرفته بود، جرأت نمیکردم این تعبیر را بهکار ببرم) سرِ مسیر انسان، یک گردنههایی وجود دارد که باید از این گردنهها با همهٔ سختی و دشواریاش، عبور کرد؛ انسان تا از این گردنهها عبور نکند، نمیتواند به مقصد برسد. قرآن میفرماید: «وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَهُ». خُب، لسان قرآن این است! خطاب به پیغمبر میفرماید که: تو نمیدانی این گردنهای که سرِ راه انسان هست و باید ازش عبور کرد، چیست؟ «وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَهُ». جوابش این است که: «فَکُّ رَقَبَهٍ، أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَهٍ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَهٍ». عبورِ از این گردنه، اینهاست!
اولش، آزادکردن انسان؛ «فَکُّ رَقَبَهٍ». مصداق ظاهریاش و عالیاش، همان بود که در آن زمانها، بَردهداری شایع بود. خداوند متعال خیلی اهتمام داشت که این سنّت نادرست را -که بیجهت کسی را به صرف اینکه رنگش، صورتش، یا شرایط زندگیاش با دیگران متفاوت است، به بردگی بگیرند- در احکام مختلف، کفّارهٔ گناهان قرار بدهد و خودش یک عبادتیست. اولین چیزی که ذکر میفرماید برای عبورِ از این گردنه لازم است، این است که: انسانها را آزاد کنی! خُب، قطعاً مصداق بیّنش، همان آزادکردن بَرده است. (اما با توجه به اینکه در بسیاری از روایات، اشاره شده که: «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وبَطناً، ولِبَطنِهِ بَطنٌ إلی سَبعَهِ أبطُنٍ»). بهعنوان احتمال میشود گفت که یکی از بطون «فَکُّ رَقَبَهٍ»، آزادکردن انسانها، از قید و بندهاییست که مانع ترقّیشان بشود. ولی ظَهرِ آیه، همان است؛ همان است که: «برده آزاد کنید!» اگر ما با این معنای تحلیلی و یک نوع معنای بطنی، عنایت کنیم، میتوانیم بهتر درک کنیم که مشکلات انسان مترقّی چیست.
میشود اشاره کرد به آن آیهٔ دیگری که دربارهٔ پیغمبر اکرم میفرماید «…وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ…». از ویژگیهای پیغمبر اکرم -که خدا بر انسانیّت منّت گذاشته است که این پیغمبر را فرستاده- این است که غُل و زنجیرها را از دست و پای انسانها باز کرد؛ پیغمبر، غلهایی که به گردن انسانها آویخته بود، باز کرد و آنان را از زیر بار یوغها، آزاد کرد. و حالا صدر این آیه را با ذیل آن که بعداً میفرماید: «ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا … وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ»، ضمیمه کنیم، نهایتش این است که انسانها سعی کنند تا زمینهٔ رحمت و مرحمت در جامعه گسترش پیدا کند. «تَوَاصَوْا»، به همدیگر سفارش کنند. وقتی قید و بندها برداشته شد، موانع برطرف شد، آن وقت میشود حرکت شتاب بگیرد و آن شتاب، به رحمت بینهایت الهی منتهی شود که همان قُرب جوار حق تعالی است؛ «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ».
اگر ما در تاریخ اسلام از بدوِ ظهور پیامبر اکرم در تشکیل جامعهٔ اسلامی تا به حال مرور کنیم، بتوانیم چند نفر را -به اندازهٔ تعداد انگشتان دست- نشان بدهیم که اینها، کسانی بودند که انسانها را آزاد کردند؛ قطعاً یکی از این ۵ نفر، امام(ره) خواهد بود. در تاریخ، کسی را اینگونه نداریم که بگذاریم کنار ایشان و بگوییم: «این، دومیاش است!» اما این را در عصر خودمان دیدیم.
امام، یک روحانیای بود، در قم درسی میگفت؛ استادی بود، یک عده شاگردی داشت. بعضی از شاگردهاشان الحمدلله هنوز هستند؛ حضرت آیتالله خزعلی، حضرت آیتالله جنّتی. صبحها در مسجد محمدیه، یک درس فقهی میگفتند و عصرها هم در مسجد سلماس، درس اصول. در درس فقهشان شاید مثلاً ۲۰ نفر، بودند. کمکم جمعیت زیاد شد و درس فقهشان را هم به مسجد سلماس بُردند. یک روحانیای بود، یک استادی بود که خیلی از شهرت و تظاهر و اینها، پرهیز میکرد. از اینکه در خیابان، کسی همراهش برود، بهکلی پرهیز میکرد. کسی میرسید، سلام میکرد، میگفت: «آقا، سؤالی دارم!» ایشان میایستاد، میگفت: «سؤالتان را بگویید!» جوابش را میداد. و بعد، میگفت: «بفرمایید؛ همراه من در خیابان نیایید!» و ویژگیهای دیگری که هرچه ما دربارهاش فکر کنیم، بحث کنیم و بنویسیم و بخوانیم، حقّش ادا نمیشود! ولی چیزی که همهٔ عالَم میفهمند، این است که امام، یک ملّتی را آزاد کرد؛ غُل و زنجیرهایی را از دست و پای مردم برداشت. به آنها هویت بخشید، استقلال بخشید، شخصیت بخشید. به زبان روانشناسان امروز، اعتماد به نفس در آنها ایجاد کرد و خیلی چیزهای دیگر. آنقدر نعمت وجودِ امام، گسترده بود و ابعاد و لایههای مختلفی داشت که یکی از آن لایههای کوچکش، این کمیتهٔ امداد است. خدای متعال اینگونه مقدّر فرموده که به ذهن مبارک ایشان بیاید که فرمان تأسیس یک همچنین کمیتهای را بدهد. ابتدا با عدهٔ سادهای؛ نه آنچنان بودجهای داشت و نه مثلاً تشکیلات اداری و مثلاً بروکراسی و… یک چند نفری بودند. بِلاتشبیه (حالا تشبیه هم بگوییم، کار غلطی نیست!) خانهٔ پیغمبر اکرم و فاطمه زهرا در مدینه، چه خانهای بود؟ وقتی با کاخهای عالَم مقایسه کنیم، چه جایگاهی دارد؟ اما آن خانهٔ خشت و گِلی، همهٔ این کاخها را سرنگون کرده و همهٔ اینها، نابود شد. بنیادهایی که امام تأسیس کرد، در ابتدا چیزهای سادهای بود؛ چند نفری، مشغول کار سادهای بودند! اینها مثل همان خانهٔ خشت و گلی بود که کاخهایی را ویران کرد. اساس این نهاد، بر این بود که «فَکُّ رَقَبَهٍ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَهٍ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَهٍ». با یتیمی، یا فقیری تهیدستی خاکنشین، با اینها کار داشته باشد.
بنده، صادقانه خدمت شما عرض میکنم، خیلی لزومی ندارد که تملّقی بگویم و جانماز آب بکشم، دیگر ما در وقت رفتن هستیم! از چیزهایی که غبطه میخورم و آرزو میکنم که در این دوران ۳۵ سالهٔ امام، «کاشکی من میتوانستم کاری بکنم!» یکیاش شرکت در جبهه است و یکیاش، شرکت در کمیتهٔ امداد. متأسفانه شرایط زندگی ما، ایجاب نمیکرد. ما، مشغول مشق و کتاب و اینها بودیم؛ نه آنچنان نقشی در جبهه ازمان میآمد و توانش را نداشتیم و مسئولیتها هم اجازه نمیداد. و نه ثروتی داشتیم، نمیتوانستیم در این راه بدهیم. اما غبطه میخورم که خدای متعال، به بعضی از بندگانش، اولیاء خودش، چه توفیقی داد که بعضی در جبهه، آن جهاد با اَنفُس را انجام دادند و بعضی جهاد با اموال را در این عرصه. خیلی در دلم میآید، پیش خودم میگویم: «کاش من هم یک ثروتی داشتم و یک توفیقی داشتم که یک قدمی در این راه برمیداشتم!» برای اینکه هم پیش از اینکه این کارها شروع شود، حدس میزدم یکی از خالصترین کارهایی که در این نظام انجام خواهد گرفت و خدای متعال دوست دارد، قلب مقدس حضرت ولی عصر شاد میشود، رسیدگی به فقرای آبرومند است که این خدمت، بسیار به طور شایستهای در طول این چند دهه، از طرف کمیتهٔ امداد انجام شد؛ در هر کوی و برزنی، نمونههایی ازش هست. البته توقع اینکه بتواند به کلی فقر را از جامعه براندازد، زمان نیازمند است، توقعی بیجاست! زمان هیچ پیغمبر و امامی، یک چنین چیزی اتفاق نیفتاد، ولی خدماتی که ارائه دادند، واقعاً خدمات بسیار شایستهای بود و جای غبطه دارد، کسانی که موفق نبودند… ای کاش دیگران هم میتوانستند مشارکت داشته باشند!
نکتهٔ آخری که در این ۲، ۳ دقیقهای اضافه بکنم این است که ابتدا کار با یک چیز سادهای شروع شد، مثل اینکه خانهای هم که آنها داشتند، خانهٔ خشت و گلیای بود. اما این معنیاش این نیست که همیشه هر خانهای که ساخته میشود، باید خشت و گلی باشد! آن روز، جهاد، با شمشیر فولادی انجام میگرفت. این معنایش این نیست که همیشه جهاد، با شمشیر باشد. شرایط زندگی عوض میشود، نیازهایی پیدا میشود. روح، همان روح است، اما قالبها تغییر میکند. امروز جهادِ با شمشیر، اصلاً کجای دنیا، جا دارد؟! در فیلمها ممکن است! اما جایی دیگر، جهادِ با شمشیر نیست. با سلاحهای مختلف، تا حالا برسد به سلاحهای شیمیایی -البته آن که از دیدگاه ارزشی اسلام محکوم است- ولی بالاخره عالَم اینجوریست. آن وقتی که پیغمبر اکرم(ص)، یا حضرت امیرالمؤمنین(س) جامعهٔ اسلامی را در مسجد مدینه اداره میکردند، یک مسجدی بود پیغمبر اکرم بودند، مینشستند. کسی میآمد مسئله میپرسید. کسی حاجتی داشت، میآمد، عرضه میکرد. کسانی نصیحت میخواستند، موعظهای میخواستند. یا وقت نمازی میشد، نمازی میخواندند. حالا مسجد چه بود؟ یک دیواری خشتی بود، رویش هم با چوبهای درخت خرما پوشانده بودند، سایهبانی بشود تا بتوانند زیرش نماز بخوانند. تا مدتها فرش هم نداشت، روی خاک نماز میخواندند. این معنایش این نبود که تا آخر باید همینطور باشد! امروز مساجدی که در اطراف دنیا ساخته میشود، همین خودِ مسجدالحرام و مسجدالنبی را ملاحظه کردید. مسجدالنبی امروز، با مسجدالنبیای زمان پیغمبر بود، چه شباهتی دارد؟ اما شرایط زمان، اینجور ایجاب میکند. نعمتهای خدا گستردهتر میشود، ظهور پیدا میکند. همانطور که دنیاپرستان، راه دنیاشان را استفاده میکنند، بندگان شایستهٔ خدا هم باید از این نعمتها، برای ترویج دین استفاده کنند.
این در تحوّلات ظاهری و در ابزارهای کار است؛ یک تحوّلی هم در روشهای کار است. آن روز اگر میخواستند به فقرا کمک کنند، همین بود که انسان پولی در جیبش بگذارد، وقتی به یک فقیری برسد، بدهد. یا شب، مثلاً یک ظرف نانی، خرمایی، گندمی بردارد، درِ خانهای ببرد ؛ همان کاری که خودِ امیرالمؤمنین، ائمهٔ اطهار، امام سجاد(ص) و دیگران میکردند. آن روز، راهش همان بود، اما امروز هم همین است؟! امروز هم راه کمک به فقرا همین است؟! فرض کنید مقام معظم رهبری، یک انبانی نان و خرما روی دوششان بگذارند، شبها بروند درِ خانهها بدهند؛ کسی که میخواهد پیروی علی کند، امروز اینگونه باید کمک کند؟! امروز کارها پیچیده شده، اداراتی دارد، تشکیلاتی دارد، حساب و کتابی دارد، متصدّیانی دارد. باید تحقیق بشود، هر کسی نیازش چقدر هست، از چه راهی میشود به او کمک کنند، به چه بیشتر احتیاج…. . و در کنارش، تنها به نیاز شکم و بدن، اکتفا نشود! نیازهای روحی آنها و عواطفشان تقویت بشود، به آنها شخصیت داده بشود، حس نکنند اینها همیشه «تو سری خور» هستند، فقیرند، زیر دست دیگران هستند. خوداتکا بشوند، خودکفا بشوند! همین که ما سعی میکنیم، کمک میکنیم تا بتوانند خودشان کار پیدا کنند، خودشان زندگیشان را اداره کنند. البته اینها در تعالیم پیغمبر اکرم و ائمهٔ اطهار(س) بوده. آن طرف که آمد، گفت: «من فقیرم، کاری ندارم!» حضرت فرمود: «برو یک چیزی از خانهتان بردار!» گفت: «ما چیزی در خانه نداریم!» گفت: «برو بگرد! شاید پیدا کردی». رفت، سرِ تبر بیدسته پیدا کرد. به مسجد آورد، گفت: «آقا! این در خانهمان بود؛ یک گوشه افتاده بود». حضرت گفت: «خُب، همین خوب است! چه کسی دستهٔ تبر دارد؟» یکی دیگر یک تکهچوب آورد. حضرت گفت: «حالا، این را بگیر، برو صحرا، خار بکَن، بفروش؛ از درآمدش استفاده کن!» همین یعنی فرد را خودکفا بارآوردن، یعنی فقیر نباش! کمکت کنند، تو غنی بشو. این اصلاً غیر از این است که شب، مثلاً صرف غذا و داروخانه و… آن جای خودش! امشب کسی در خانه فقیر است، باید برایش غذا برد! اما نباید به این اکتفا کرد؛ فقط ما اینجا بنشینیم، شبها برویم غذا درِ خانهٔ فقرا بدهیم، یک شکمی را سیر کنیم. نه، خیلی کارِ دیگر داریم! تا میرسیم به اینکه مؤسسات بزرگ اقتصادی تأمین بشود. از جاهای حلالی، کار تولید بشود. سرمایهگذاری بشود، دیگران بیایند کار بکنند؛ از درآمدش بتوانند استفاده کنند. یا نه، کسانی تجارت کنند، از سود آن تجارت، برای فقرا مدرسه بسازند، بنگاههای اقتصادی برایشان درست کنند، زمینهٔ کار فراهم بکنند. اینها همان است، همان «إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ»، امروز به این شکل درمیآید.
فکر نمیکنم هیچ عاقلی در جامعهٔ اسلامی، بگوید: «امروز هم فقط باید یک انبانی از نان خشک به دوش بکشیم، شب ببریم درِ خانهٔ فقرا!» شما امروز هم میتوانید مخفیانه به فقرا کمک کنید، شماره حسابش را میدهید، پول بریزید؛ نگویید هم چه کسی ریخته! مثل این است که شب، ناشناس درِ خانهشان رفتهاید. او، خودش را در مقابل کسی، کوچک نبیند؛ بگویید: «چه کسی به من کمک کرد؟» بگوییم:«نمیدانم!» اما این حتماً لازمهاش این نیست که اینگونه کار بشود. شرایط عوض میشود؛ قالبهای کار، باید متناسب با شرایط زمان و مکان، تغییر کند! درسخواندن آن زمان، چطور بود؟ یا کسانی نزد پیغمبر میآمدند، در مسجد درس میخواند. یا یک مکتبخانهای بود، یک نفر آنجا مینشست، بچهها دورش میآمدند، قرآنی درس میداد، احیاناً چوب و فَلکی هم بود. این معنیاش این نیست که همیشه اینگونه باشد! ما امروز باید بهترین دانشگاههای عالَم را داشته باشیم، بهترین ابزارهای کمکآموزشی داشته باشیم، بهترین آزمایشگاه تحقیقاتی انرژی هستهای باید داشته باشیم! همهٔ عُقلا میفهمند اینها را. ما سعی کنیم که این انواع فعالیتهایی که برای کمک به انسانهای دیگر مغفول هست، راههای متناسب با زمان در همهچیز را داشته باشیم؛ نه فقط در شکم! در تربیت عواطف، در ساختن شخصیت افراد شجاع، با شخصیت، با همّت، کارآمد. برنامهریزی کنیم اینگونه. فقط این نیست که حالا، یک نان و خُرمایی بدهیم، تقسیم کنیم، شکم کسی را سیر کنیم.
امیدواریم انشاءالله که خدای متعال، ساعت به ساعت بر علوّ درجات امام بیفزاید.
به ما توفیق بدهد که نعمت وجودِ او را بهتر بشناسیم و وظایفمان را نسبت به این نعمت و سایر نعمتها، بهتر ادا کنیم.
سایهٔ مقام معظم رهبری هم تا ظهور ولی عصر، بر سرِ همهٔ ماها مستدام بدارد.
و همهٔ ما را در انجام وظایف سیاسی و اجتماعیمان همان گونه که مرضی خاطر وجود مقدس ولی عصر(ارواحنا فداه) هست، موفق بدارد.
والسلام علیکم و رحمه الله
حبیبالله عسگراولادی
اجازه بفرمایید، بنده یکی، دوتا موضوع را عرض کنم.
یکی خدمت حضّار محترم عرض کنم که در سالهای ۱۳۴۲، ۱۳۴۱ (حدود ۵۰ سال پیش)، یک نشریهای به نام «انتقام»، زیر نظر حضرت آیتالله اداره میشد؛ ما از آن نشریه ذرّهخواری میکردیم. بالای صفحهاش هم این آیه بود که «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ». جوانهایی حضور نداشتند، یا حتی پیرهایی که آن صحنهها را یادشان رفته، راجعبه آن زمانها و بعدش، یک چیزهایی در مطبوعات مینویسند و در گفتار به کار میبرند، غافل از این هستند که واقعیات جریانات چگونه بوده. و ما افتخار داریم که از نشریهٔ انتقامِ حضرت آیتالله، بالای ۵۰ سال پیش (سالهای ۱۳۴۲، ۱۳۴۱) استفاده میکردیم. و این را من لازم دیدم که عرض کنم و باید که این هم بدون اینکه از جانب ایشان باشد، انعکاس پیدا کند که برخی با غیبت و تهمت، برای قیامتشان پروندهٔ سیاهی تشکیل ندهند و بدانند که این انقلاب و این نظام الهی، چه شخصیتهایی، در چه دورانهایی، توانستند خدمتهایی کنند.
مطلب دیگری، من خدمت شما تقاضا دارم، یک روز وقتتان را در امداد بگذارید! واقعاً به دفتر مرکزی امداد تشریف بیاورید. این زمینههایی که روز اول با هدایت امام، با تغذیه و حداکثر، پوشاک و درمان آغاز شد، امداد امروز حداکثر در ۴۵ زمینه، مشغول خدمت است. و اگر حضرت مستطاب عالی به مطلب بنده عنایتی بفرمایید، تشریف بیاورید، شاید به ما اجازه بدهید که در این مرکز فرهنگی، یک جایی برای تربیت امدادگر، برای آینده ترتیب دهید. چون دنیای اسلام، مسیری را که طی میکند، این تجربهٔ امام برای دنیا لازم است و واقعاً رشتهٔ پرورش روحیهٔ امداد و امدادگر هم لازم است! این روحیه را داریم، اما تا مثل شما شخصیتی، نیایید از نزدیک ببینید انواری و ترقّی، با این معاونینی که تشریف دارند، اینها چه کار میکنند… تشریف بیاورید و از نزدیک ملاحظه بفرمایید! من میدانم که دقیقهٔ شما ارزش دارد، اما بیداری اسلامی، ما را به جانبی میبَرد که دنیای اسلام، به همهٔ این تجربیات امام احتیاج دارد و ما باید برای آن، زمینهسازی کنیم.
عذر میخواهم از اینکه بر خلاف سنّت عمل کردم، بعد از فرمایش شما، عرایضی کردم؛ ببخشید!
آیتالله مصباح یزدی
خیلی متشکر از حُسن نظر جنابعالی و امیدواریم انشاءالله این توفیق نصیب ما بشود که بتوانیم از نزدیک هم شاهد فعالیتهای خداپسند عزیزان باشیم. البته این اولین دفعهایست که همچنین دعوتی به ما میرسد.
حبیبالله عسگراولادی
این استدعای من را اگر یک جایی بگویید، یادداشت کنند که انشاءالله راهی باز شود.
عذرخواه از دیر آمدن و دیر تمامشدن!
ملتمس دعا
آیتالله مصباح یزدی
متشکرم! و همچنین.