سال ۱۳۴۱، محمدرضای خائن توسط ساواک و شهربانی، از نظر نظامی و امنیتی تقریباً ضربات ظاهریای وارد کرد و رأی ۶ میلیونی رفراندوم و تأیید شاه توسط اربابش آمریکا و نیز تأییدیههای مستقیم و غیر مستقیم کشورهای غربی و شرقی، ابزار ضربات معنوی شد. اعلام میزان بالای رأی و نیرنگهای اعمالشدهٔ شاه و اطرافیانش برای مطرحکردن اختلافات علما و متدیّنین و از طرفی سکوت علمای بزرگ، مراجع و عمدهٔ منبرها در ماه رمضان، یک پیام را برای شاه داشت: دیگر هیچ خبری نیست! و گمان میکرد که بر اوضاع مسلّط شده است. پیش از فرارسیدن عید فطر، هیئتهای دینی دعوت مردم به قم را بررسی کردند و برای سخنرانی حضرت امام، هماهنگیهایی انجام دادند.
در روز عید فطر رسم مردم قم این بود که پس از اقامهٔ نماز عید و زیارت، به دیدن مراجع میرفتند. آن روز حیاط، اتاقها و مقابل منزل حضرت امام مملو از جمعیت بود و برخوردشان با مردم، نسبت به مراجع دیگر بسیار تفاوت داشت؛ به صورتی که با هرکس صحبت میکردند، به او روحیه میبخشیدند. حضّار از امام درخواست کردند تا سخنرانیای کنند. (اغلب علما و مراجع در دیدار با مردم، از آنها تشکر میکردند، آرزوی قبولی اعمالشان را داشتند و وارد بحثهای روز نمیشدند). ایشان پس از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبر و عترت معصوم آن حضرت، فرمودند:
…شما آقایان محترم، در هر مقامی که هستید، با کمال متانت و استقامت در مقابل کارهای خلاف شرع و قانون این دستگاه بایستید! از این سرنیزههای زنگزده و پوسیده نترسید؛ این سرنیزهها به زودی خواهد شکست. دستگاه حاکمه با سرنیزه نمیتواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند و دیر یا زود شکست میخورد. اکنون هم درمانده و شکستخورده است و روی درماندگی به این بیفرهنگیهایی که ملاحظه میکنید، دست میزند.
ما میل نداشتیم که کار به این رسواییها بکشد. چرا باید شاه مملکت اینقدر از ملت جدا باشد که وقتی پیشنهادی میدهد، با بیاعتنایی و عکسالعمل منفی مردم مواجه گردد؟ شاه مملکت باید جوری باشد که وقتی پیشنهادی میدهد، درخواستی میکند، ملت با جان و دل در انجام آن بکوشند، نه آنکه با آن به مقابله برخیزند و رفراندم شاه در سراسر مملکت بیش از دو هزار نفر به همراه نداشته باشد! ما میل نداشتیم برای سران این مملکت، چنین شکست و فضاحتی به بار آید.
خوب است که قدری عبرت بگیرند، بیدار شوند و در سیاست خود تجدید نظر کنند! به جای قانونشکنی و به زندان کشیدن علما و محترمین، به جای سرنیزه و قلدری، در مقابل درخواست ملت تسلیم شوند و به این حقیقت توجه کنند که با سرنیزه نمیتوان ملت را ساکت و تسلیم کرد؛ با زور و قلدری نمیتوان روحانیت را از وظایفی که اسلام به عهدهٔ آنان گذاشته است، باز داشت. اگر آقای اسلامی را نگذاشتند در تهران منبر برود، دیدند که ایشان در بندر پهلوی منبر رفتند و حقیقت را در آنجا بیان داشتند. اگر در بندر پهلوی از ادامهٔ سخنان ایشان جلوگیری کردند، شک نداشته باشند که ایشان سخنان خود را در جای دیگر دنبال خواهد کرد و هرجا که فرصت پیدا کند، مطالب را به گوش مردم خواهد رساند.
اگر با بردن عدهٔ زیادی از علما و خطبا به زندان، آنها را از سخنگفتن بازداشتند، سایر آقایانِ روحانیون که هنوز توقیف نشدهاند، سخن خواهند گفت و مردم را متوجه خواهند کرد. مگر میشود زبان روحانیت را برید؟!
این اولین سخنرانی حضرت امام بود که نشان میدهد در این شروع، ایشان تنهاست.
سخنان سحرگونه و بیان حقایق و موضعگیری مستحکم امام و توزیع آن توسط متدیّنین، علاوهبر فراهمکردن خوراک بسیار جدی برای علما و طلاب و به ویژه هیئتهای دینی -که پیادهنظام مرجع تقلید بودند- موج جدیدی در سراسر کشور ایجاد کرد.
پس از این سخنرانی، ایشان علمای بزرگ بلاد را از مراکز استانها و شهرهای بزرگ دعوت نمودند و از آنها خواستند تا برای وحدت، جلسات را ازنو تنظیم کنند. سعی امام بر این بود که جلسات را در منزل بزرگان برگزار کنند؛ کما اینکه اولین جلسه را تبرّکاً و تیمّناً در منزل مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری تشکیل دادند. و آیات عظام و علماء اعلام گلپایگانی، شریعتمداری، حائری یزدی، علامه محمدحسین طباطبایی، محقّق داماد، زنجانی، شیخ حسین لنگرودی و حاج شیخ هاشم آملی در این جلسات شرکت داشتند.