حبیب‌الله عسگراولادی- انسان در قرآن

انسان در قرآن ۱

تفسیر موضوعی

مقدمات بهره‌گیری از قرآن

یک تلاش خاضعانه‌ای را برای شناخت هرچه بهتر و هر اندازه بیش‌ترِ قرآن، آغاز می‌کنیم و از پروردگار استدعا می‌کنیم که ما را در هدایت قرآن، در شناخت قرآن، کمک بفرماید و پروردگار را به قرآن کریم قسم می‌دهیم که ما را قابلیت و لیاقت شناخت قرآن و عمل به قرآن را مرحمت بفرماید ان‌شاءالله.
در این دورهٔ جدید، آموزشی از قرآن، برای شناخت قرآن می‌باشد. در این تلاش‌مان در آغاز، چند مقدمه برای استفاده‌کردن از قرآن در خودِ قرآن می‌بینیم:

استعاذه

اولین مقدمه برای شناخت قرآن و بهره‌گیری از آن، «استعاذه» و پناه‌بردن به خدا می‌باشد. یعنی کسی که می‌خواهد از قرآن بهره‌مند شود، اولین چیزی که لازم است به آن مسلّح و مجهّز شود، پناه‌بردن به خدا، از شرّ شیطان رجیم می‌باشد و این نسبت به اشخاص نیز تفاوت نمی‌کند؛ حتی اگر رسول گرامی اسلام(ص) باشد. آن حضرت هم وقتی می‌خواهد در خدمت قرآن قرار گیرد، امر شده است که: باید از شیطان رجیم، به خدا پناه ببری! آیهٔ ۹۸، سورهٔ مبارکهٔ نحل (سورهٔ ۱۶ قرآن) را نگاه می‌کنیم. به پیامبر(ص) خطاب است: پیامبر ما؛ جناب خاتم رُسُل! وقتی اراده می‌کنی قرآن را قرائت کنی، پس بگو «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»! (در اینجا تای «قَرَأْتَ»، به خود رسول خدا، خطاب رحیمانه‌ای است). زمانی که می‌خواهی قرآن را قرائت کنی، از شرّ شیطان رجیم، به خدا پناه ببر!
حالا سؤالی که مطرح می‌شود، این است که: شیطان چه نقشی در انسان می‌تواند داشته باشد؟ در هر انسانی به نسبت موقعیت، معرفت و ظرفیت او، در وجود آن شیطان ورود پیدا می‌کند و خواست خود را آن‌چنان ترسیم می‌کند که ممکن است، شخص فریب بخورد؛ خیال کند که راه حق را می‌رود، ولی به باطل سرازیر می‌شود.
بعد، در قرآن به این زمینه می‌رسیم که شیطان را معرفی می‌کند:
به پدربزرگ و مادربزرگ ما، آدم و حوّا(ع) چنان مسائل را ترسیم کرد که اینان خیال کردند که نزدیک‌شدن به آن درخت، خوردن از محصول آن -که حال می‌خواهد گندم باشد، یا سیب- وظیفه است. یعنی شیطان به حضرت آدم و حضرت حوّا(ع) گفت که: اگر از این شجرهٔ خُلد -یا این درخت جاوید- بخورید، درون بهشت برای همیشه می‌مانید. یا اگر نخورید، از آنجا بیرون‌تان می‌کنند. در صورتی که خداوند امر فرموده بود: «وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَهَ»، به این درخت نزدیک نشوید! اما شیطان، چنان ترسیم کرد و چنان جلو آمد که آدم و حوّا(ع)، به آن درخت نزدیک شدند و از آن خوردند، چون که می‌خواستند در بهشت خدا، جاوید بمانند. شیطان این‌طور می‌تواند در انسان نقش داشته باشد.
و بعد در همین سورهٔ مبارکه، بعد از اینکه می‌فرماید :«فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ». این آیه می‌فرماید: به الله پناه ببر، از شرّ شیطان رانده‌شده! بعد، می‌فرماید: پیامبر! بدان اگر به خدا پناه بُردی، شیطان هیچ تسلّطی بر تو نمی‌تواند پیدا کند! آیهٔ بعدی می‌فرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ». پیامبر! بدان که شیطان تسلّطی ندارد بر کسانی که ایمان را برگزیدند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند. یعنی در اینجا پناه‌بردن به خدا را از شرّ شیطان، معنی حقیقی «توکل» است که یکی از معانی توکل به الله، پناه‌بردن به خدا از شرّ شیطان رجیم می‌باشد. اینجا می‌فرماید که: اگر به خدا پناه بُردی، شیطان به شما تسلّطی ندارد. بعد، می‌فرماید:«إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ». فقط خطر تسلّط شیطان، بر کسانی است که ولایت او را تبعیت می‌کنند و می‌پذیرند و او را در سرنوشت خودشان شریک قرار می‌دهند. به او اجازه می‌دهند که در وجودشان شرکت داشته باشد؛ اجازه می‌دهند که شیطان، در درون‌شان راهنمایشان باشد.
مشاهده کردیم که برای استفاده از قرآن، اولین مقدمه، پناه‌بردن به خدا می‌باشد. هیچ‌کس هم از این قاعده مصون نیست؛ همه باید وقتی که می‌خواهند از قرآن استفاده کنند، به الله پناه ببرند، اما نه پناه‌بردن عادی و سنتی. مسلّم است آقای اسلامی که می‌خواستند قرآن را شروع کنند، سنت قرائت قرآن این است که بگوییم: «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‌». اما کسی که می‌خواهد از قرآن استفاده کند، باید این سنت را در وجود خودش تحقق بخشد. یعنی درون خودش بگوید: خدایا! من نیاز دارم که پناه ببرم به تو، از شرّ شیطان رجیم. شاید جلوتر نقل کرده باشم برای برادران که مرحوم آیت‌الله مطهری، وقتی می‌خواستند تفسیر بفرمایند، بعد از اینکه «أَعُوذُ بِالله…» و «بِسْمِ اللَّه…» می‌فرمودند، یک چند لحظه‌ای سکوت می‌کردند؛ بعد، احساس می‌کردیم که یک چیزی می‌گویند. وقتی دربارهٔ این موضوع از ایشان سؤال ‌شد، فرمودند که: «من می‌خواهم «أَعُوذُ بِاللهِ…» و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‌» را در وجود خودم بگویم و با تمام وجود بگویم». (جلوتر چه‌بسا می‌توانیم این مسائل را از خود قرآن دریابیم). ایشان می‌فرمودند: «هرگاه که من «أَعُوذُ بِالله…» و «بِسْمِ اللَّه…» را در استفاده از قرآن با تمام وجود بگویم، آن روز برای من روزی‌ای می‌آید که خودم بیش‌تر از شنوندگانم استفاده می‌کنم». یعنی این‌قدر مؤثر است که انسان، پناه راستین به خدا ببرد و از خدا کمک بخواهد، بعد در خدمت قرآن قرار بگیرد.
پس «استعاذه»، اولین مقدمه در استفاده از قرآن می‌باشد که در خود قرآن، خطاب به رسول خدا فرموده است: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ».

استعانت

دومین مقدمه‌ای که ما در استفاده از قرآن داریم، «استعانت» و کمک‌خواستن از خداست. کمک‌خواستن از خداوند، به وسیلهٔ همین قالبی است که در ابتدای عمدهٔ سوره‌های قرآن هست، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‌»؛ در واقع اَستَعِینُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‌ است. اینکه بعضی از بزرگان به‌صورت جمعی که نشسته‌اند، می‌فرمایند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‌ وَ بِه نَستَعِینُ»، به معنای این است که «مِنهُ نَستَعِینُ»؛ از ذات مقدس او کمک می‌خواهند.
پس دومین مقدمه در خدمت قرآن، استعانت می‌باشد که یعنی طلب عون و استدعای کمک‌کردن از خدا. یعنی خدایا! این خودم نیستم که می‌خواهم از قرآن چیزی بفهمم، این تو هستی که می‌توانی کمک کنی تا من از قرآن بفهمم.
این کمک‌خواستن، فرمول و قالبش، «بسم‌الله» است که عمدهٔ سُوَر قرآنی دارد. و سفارش شده است که: قرآن را از هر جا که شروع می‌کنید، ابتدا «أَعُوذُ بِاللهِ…» بگویید! اما اگر از آیاتی شروع می‌کنید که در آغاز «الله»، یا صفاتی از صفات پروردگار را دارد، حتماً «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‌» را به‌کار ببرید و تنها به «أَعُوذُ بِاللهِ…» اکتفا نکنید، اما «أَعُوذُ بِاللهِ…» را حتماً بگویید!

استماع

مقدمهٔ سوم در خدمت کلام خدا، «استماع» است، یعنی وقتی انسان در خدمت کلام خداوند قرار می‌گیرد و قرآن را می‌شنود -چه شنیدنی که خودِ انسان، قرآن را می‌خواند و چه شنیدنی که دیگران می‌خوانند- همین که قرآن به گوشش می‌خورد، همهٔ وجود خود را گوش کند، استماع کند. سورهٔ مبارکهٔ اعراف (سورهٔ ۷ قرآن)، آیهٔ ۲۰۴ «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ». ابتدا ترجمه‌اش را تقدیم کنم: زمانی که قرآن قرائت می‌شود، با تمام وجود بدان توجه کنید و خاموش باشید! بدان امید که مورد مرحمت پروردگار قرار گیرید. اینجا شاید لازم باشد چند نکته در این دو مقدمه عرض کنیم. خداوند نفرموده، وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فاسمَعُوا لَهُ. اگر این چنین می‌فرمود، یعنی اینکه گوش کنید! مثل مواقعی که قرآن می‌خوانند، ما گوش می‌کنیم. فرموده است: «فَاسْتَمِعُوا لَهُ».
تفاوت «سمع» با «استماع»، در این است که انسان یک چیزی به گوشش می‌خورد و یک چیزی را می‌شنود که به آن شنیدن معمولی می‌گویند؛ اعراب به این می‌گویند: «سَمَعَ»، یعنی شنیدن. اما یک وقت انسان جویای یک مطلبی است… . مثلاً رادیو، یک خبری را می‌گوید که ما مشتاق شنیدن آن هستیم و یا خبری را می‌گوید که ما نگران از شنیدن آن هستیم. حتی اگر همسر و فرزندان‌مان دارند حرف‌های لازمی می‌زنند، می‌گوییم: ساکت باشید! همین‌طور به تمام اندام‌های شعوری در داخل خودمان، می‌گوییم: ساکت باشید! چرا؟ چون یک خبری را که مربوط به ما، یا آینده‌مان، یا هدف‌مان، یا مقدسات‌مان است را رادیو می‌گوید و یا تلویزیون نشان می‌دهد. آن وقتی که مثلاً فرض بفرمایید تلویزیون، امام، یا رهبر عزیزمان را نشان می‌دهد که در یک روستای دورافتاده، رفته است و با متن مردم صحبت می‌کند، واقعاً انسان می‌خواهد همهٔ وجودش را چشم کند، تا ببیند چگونه رفتار می‌کند. وقتی یک خبری، یک واقعیتی که در سرنوشت، در هدف و مقدسات انسان نقش دارد، تمام وجود او گوش می‌شود.
عتبه‌بوسی رهبری
جایتان خالی در زیارت حضرت رضا(ع)، توفیقی نصیب شد. بعد از ظهری بود، رفتم دارالشّفای حضرتی برای گوشم از آنجا تیمّناً و تبرکاً دارویی بگیرم. گفتند که: «ساعت سه و خرده‌ای بیایید!» با خودم گفتم، چه توفیقی! پس بروم حرم. بدون اینکه قصد زیارت حرم را داشته باشم و اطلاع داشته باشم که مقام معظم رهبری تشریف دارند و مشرف می‌شوند و وقت قرق‌کردن حرم است و… بدون اینکه این چیزها را بدانم، رفتم و دیدم جلو را بسته‌اند. پرسیدم:«چرا بسته است؟» برادران حفاظت مقام معظم رهبری گفتند: «بفرمایید!» ما هم فرماییدیم! همین خردخرد جلوگیری می‌کردند، حتی بعضی از بزرگان هم بودند. اما برادران حفاظت گفتند: «بفرمایید!» ما هم فرماییدیم، فرماییدیم! رفتم داخل تا اینکه جلوی در، دیدم ایشان تنها داخل حرم هستند و هیچ‌کس نیست و رفتم کنار ایشان ایستادم. ایشان به ضریح، توسل پیدا کرده بودند، چند دقیقه‌ای تمسّک‌شان طول کشید. واقعاً آنجا، من تمام وجودم چشم شده بود که ببینم ایشان چه می‌کند. فردا صبحش، غبارروبی بود. وقتی ایشان در حضور آن همه اشخاصی که ایستاده بودند، وارد شدند، زانو زدند و بارگاه حضرت و آن چوب کف زمین را بوسیدند و ایستادند. واقعاً حالی برای ایشان و برای همه بود. چند روز بعدش با آقای طبسی ملاقاتی بود، خدمت ایشان عرض کردم که: «شاید ایشان فراوان زیارت حضرت رضا(ع) آمده باشد، اما حالا بوسیدن عتبه، فرق می‌کند تا وقتی که ایشان در زمان طاغوت، یا اوایل انقلاب (در زمان حضرت امام) می‌آمدند و عتبه‌بوس بودند؛ آن وقت معنایش فرق می‌کرد، تا الآن که در اینجا، عزیز مسلمین عتبه می‌بوسد. ما حتی توسل‌مان به ائمه(ع) را هم باید از ولیّ‌مان یاد بگیریم!» خلاصه اینکه آنجا تمام وجود من، چشم شده بود که ببینم ایشان چه می‌کند.

انصات

(مقدمهٔ سوم و مقدمهٔ چهارم، هر دو در یک آیه آمده است).
مقدمهٔ چهارم، «انصات» است. یعنی انسانی که قرآن را گوش می‌کند، باید همهٔ پیش‌داوری‌های ذهنی خود را دربارهٔ موضوع آیه تعطیل کند! باید اندام‌های شعوری انسان، از آنچه بافته‌ها و یافته‌های قبلی‌اش هست و یا خود او به چیزهایی رسیده است، سکوت داشته باشد!
قرآن می‌فرماید که: وقتی می‌خواهید از قرآن چیزی بگیرید و مورد مرحمت خدا قرار بگیرید، سعی نکنید از قرآن برای بافته‌های خودتان استدلالی پیدا کنید، سعی نکنید یافته‌های دیگران را در فهم از قرآن…! بلکه «اسْتَمِعُوا لَهُ»، تمام وجودتان را گوش کنید تا ببینید که قرآن چه می‌گوید! «وَأَنْصِتُوا». «اِنصات»، معنای سکوت خاص است، یعنی خاموش‌کردن همهٔ صداها. اگر بخواهیم یک صدای دقیق و رقیقی را بشنویم، همهٔ صداها را خاموش کنیم.
رادیوی مخفی زندان
داخل زندان برای ما زیاد اتفاق می‌افتاد. وقتی که می‌خواستیم اخبار را بگیریم، ببینیم حضرت امام چه فرمودند، یا چه پیامی فرستاده‌اند، یک رادیوی دوموج مخفی آنجا داشتیم؛ خیلی صدای ضعیفی داشت. وقتی که این رادیوی دوموج مخفی را می‌خواستند باز کنند، با رقیق‌ترین صدا که جاسوس‌ها نشنوند، پلیسی که در راهرو راه می‌رود، نشنود، علامت می‌دادند؛ همه خاموش می‌شدند! داخل این اتاق بزرگ، همه خاموش می‌شدند، به صورتی که به این صدایی که می‌آید همه توجه کنند و بشنوند، ولی دشمن نشنود. در اینجا، «اِنصات» درست است که به معنای سکوت می‌باشد.
…در آیه، «انصات» به معنای خاموش‌کردن همهٔ دستگاه‌ها می‌باشد. یعنی دستگاه‌های بدن (حافظه) را الآن خاموش کنیم، قدرت تحلیل را خاموش کنیم؛ چیزی از تحلیل قبلی، داخل آن نشود. خلاصه، چیزی از قفسهٔ ذهنی ما به فهم قرآن، نَشت نکند؛ «انصات» باشد. خاموشی و سکوت همهٔ دستگاه‌ها، تا این وحی وارد شود. انصافاً بزرگان ما چنین می‌کنند، یا در گذشته آموزش داده‌اند و حالا چنین عمل می‌کنند. واقعاً از قرآن چیزی را می‌گیرند که روزمرّه‌شان با وحی، حرکت می‌کند. و قرآن یک چنین کتابی است، زیرا قرآن معجزهٔ باقیهٔ پیامبر اسلام(ص) و پیوسته در حال نزول است؛ با اینکه یک‌جا در شب مبعث بر قلب پیامبر(ص) نازل شده است و در طول ۲۳ سال، مناسب شئون مختلف، نزول تدریجی داشته، اما تا آخر عمر جهان، نزولی دارد که انسان‌هایی که تشنه هستند و از راه خودِ قرآن می‌روند، می‌توانند از قرآن هدایت بگیرند و این هدایت، آن‌ها را به جانب کمال می‌برد.
• استخاره
شاید مسئلهٔ استخاره یکی از طُرق بسیار رقیق از قرآن کمک‌گرفتن است. اما چه زمانی باید استخاره کرد؟ چگونه باید استخاره کرد؟ چه کسی باید استخاره کند؟ چه باید از قرآن بفهمد؟ همهٔ این‌ها شرط است. بسیاری از بزرگان ما هنگامی که در خدمت قرآن قرار می‌گرفتند و استخاره می‌کردند، حتی خطوط بعدی مسیر را نشان می‌دادند؛ این‌قدر دقیق. مثلاً یکی از بزرگان در تهران، مرحوم حاج شیخ احمد اخویان، دایی بزرگ ما بود. ایشان روحانی‌ای بود که زندگی‌اش را با کسب‌وکار می‌گذراند، اما یک اسلام‌شناس بسیار دقیقی بود. شاید بعضی وقت‌ها اشاره کرده‌ام که خط بسیار خوبی داشت و این سوره‌هایی که در مسجد اعظم قم نوشته شده است، به خط ایشان است؛ «احمد‌بن‌عبدالله اخویان». او استخاره‌هایی بسیار عجیب داشت. مثلاً وقتی برای ازدواجم با خانم مرحومه‌ام -مادر آقا مهدی این‌ها- برای استخاره، پیش ایشان رفتم، ایشان گفته بود که: «من تعجب می‌کنم، استخاره بسیار خوب است! اما بین این‌ها فاصلهٔ طولانی‌ای می‌افتد؛ فاصلهٔ مشروع است. این‌ها در آن مدت باهم مشروع هستند، اما بین‌شان فاصلهٔ طولانی می‌افتد. و بعد از این فاصلهٔ طولانی، این‌ها به هم می‌رسند. تعجب می‌کنم از این استخاره!» یعنی از این استخاره دریافته بود که ما دوتا زندگی‌مان که شروع شود، با فاصلهٔ کمی، بین ما ۱۲، ۱۳ سال فاصله و جدایی می‌افتد که هر دو به هم روا و محرم هستیم، اما جدای از هم هستیم. بعد گفته بود که: «این‌ها به هم می‌رسند، اما من تعجب می‌کنم، این فاصله چه فاصله‌ایست؟» آن‌قدر بزرگان ما می‌توانستند و حتی حالا هم بعضی از بزرگان‌مان می‌توانند از قرآن به وسیلهٔ استخاره، خطوط آیندهٔ زندگی را دریابند. و بسیاری از برجستگان‌مان -من‌جمله حضرت امام- بیش‌ترِ خط اسلام را در انقلاب، به وسیلهٔ قرآن و با توسل به ائمهٔ معصومین(ع) از قرآن می‌یافت و ترسیم می‌کرد و پیش می‌رفت.
امروز توفیقی بود خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. البته برای یک کار خیلی کوچکی رفته بودم، ولی توفیق بزرگی نصیب شد و زیارت‌شان کردیم. آنجا همین‌طور که من با فاصله نشسته بودم، یک گروهی از هند روبه‌روشان نشسته بودند و ایشان معرفی فرمودند، با فلانی تماس بگیرید! یکی از آن‌ها جلو آمده بود، خدمت ایشان صحبت کرده بود؛ فرمودند، با فلانی تماس بگیرید! بعد از نماز، نوبت من شد که خدمت‌شان رفتم، فرمودند:«این‌ها را شناختید؟» عرض کردم: «نه خیر!» فرمودند: «این‌ها کمیتهٔ امام خمینی در کشمیر هستند. در کشمیر، خودشان کمیتهٔ امدادی به نام امام درست کردند. آن کسی که آمد پیش من صحبت کرد، او مسئول آنجاست!» آقا هم یک عبا به او مرحمت کردند. بعد در ضمن فرمایشات‌شان به همین برادران اهل کشمیر، فرمودند که: «اگر شما درست بر اساس قرآن و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت حرکت کنید، اگر تمام دنیا هم دشمن‌تان باشند، شما موفق می‌شوید؛ من موفقیت شما را می‌بینم. اگر می‌بینید برادران‌تان در بعضی از کشورها، مبارزات‌شان طول کشیده است، یا با قرآن فاصله داشته‌اند، یا با اهل بیت. شما سعی کنید قرآن و اهل بیت را کنار هم نگه‌دارید! موفق می‌شوید؛ امام با قرآن و اهل بیت موفق شد». این‌ها بعضی‌هاشان فارسی می‌دانستند و مترجم هم از طرف وزارت خارجه داشتند، وقتی مقام معظم رهبری می‌گفتند‌: «قرآن و اهل بیت…»، یا «بین قرآن و اهل بیت فاصله نیندازید، همه‌چیز دارید!» این‌ها عمده‌شان گریه می‌کردند.
استماع و انصاف را دیدیم. امید به مرحمت پروردگار، به وسیلهٔ قرآن این است که انسان استماع و انصاف داشته باشد؛ «لَعَلَّکُم تُرحَمونَ».

طهارت

مقدمهٔ آخر این است که اگر می‌خواهیم فهم قرآن را داشته باشیم، باید فرمولی که اهل بیت می‌گویند، پیروی کنیم، زیرا پیامبر فرموده است که: من این دو ثقل -وزنه- را در جهان انسانی به ودیعت گذاشته‌ام؛ قرآن و عترتم. این‌ها هرگز از هم جدا نمی‌شنوند! هرکس بخواهد این دو را از هم جدا کند، خود را از سعادت جدا کرده است، چون که این دو از هم جداشدنی نیستند؛ «لَنْ یفْتَرِقَا»!
مقدمهٔ پنجم در استفاده از قرآن را ائمهٔ معصومین فرموده‌اند: «طهارت». کسی که در خدمت قرآن قرار می‌گیرد، باید در سه بُعدِ طهارت، سعی کند.
طهارت برای استفاده از قرآن، سه بعد دارد:
۱. طهارت، یا پاکی انسان است.
۲. انسان به وضو مجهز شود.
به همین دلیل است که می‌فرمایند: «بدون وضو، دست به قرآن نبرید!»
۳. انسان در پاک‌کردن درون خودش تلاش کند.
(بُعد اصلی طهارتی که انسان از قرآن می‌تواند بهره بگیرد).
واقعاً دل خودش را محل توطئه علیه دیگران نکند. مقدمه برای غیبت دیگران نکند. مقدمه برای تهمت دیگران نکند، مقدمه بر آزار دیگران، نداشته باشد؛ دل خود را طاهر کند که می‌خواهد قرآن را بگیرد. درست است که مغز، قرآن را می‌فهمد، اما از مغز به قلب نازل می‌شود. تا در قلب، حقایق قرآن نیاید و ارتباط و اتصال با عواطف من پیدا نکند، بار سنگینی‌ست روی مغز و می‌افتد! همین تفاوتی که بین اسلام اولیه و ایمان هست. همین است که یک شخص ممکن است تسلیم استدلال شود، یک شخص ممکن است تسلیم قدرت شود و اسلام اختیار کند. یک کسی ممکن است از روی طمع، اسلام اختیار کند؛ اما این‌ها همه‌اش قبل از ایمان است.
ایمان چه زمانی‌ست؟ آن وقتی است که این دریافت او، تسلیم او در قلب برود، با عواطف انسان پیچیده شود؛ آن وقت ایمان است! همان‌طور که در خودِ قرآن می‌بینیم که خداوند می‌فرماید:«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا»، عده‌ای از این اعراب بیابان‌گَرد می‌گویند که: ما ایمان آورده‌ایم! «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» و لا تَقُولُوا آمَنّا، نگویید که ایمان آورده‌ایم! « وَلَٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا» بگویید، ما تسلیم شده‌ایم! «وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» هنوز ایمان در دل‌هاتان وارد نشده است! پس انسان، ایمان را به وسیلهٔ مغز تسلیم می‌شود، اما تا به قلبش نیامده و با عواطف او پیچیده نشده، ایمانی نیست که همراه انسان، پیوسته بماند. اگر می‌ببینیم که بسیاری از دانشمندان الآن در دنیای اسلام هستند که وقتی از اسلام و قرآن و عرفان حرف می‌زنند -مستدل‌ترین حرف‌ها را می‌زنند- اما در وقت عمل، خبری نیست! چرا؟ «وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ»، هنوز ایمان در دل‌های اینان وارد نشده است!
حتی خداوند در قرآن راجع‌به علمای بنی‌اسرائیل که ادعای عِلم تورات را داشته‌اند، می‌فرماید که: اینان همانند چهارپایانی هستند که کتاب‌هایی را روی شانه دارند! «مَثَلُ…کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا»، اینان همانند چهارپایانی هستند که کتاب حمل می‌کنند! بسیاری از دانشمندان هستند، در مغزشان کتاب حمل می‌کنند؛ در قفسه‌بندی مغزشان، بسیار محتوای علمی هست، بسیاری از حقایق عالَم هست، بسیاری از چیزهایی که انسان را می‌سازد و نجات می‌دهد، هست، اما از مغزشان به قلب‌شان نیامده! لذا تا دل طاهر نشود، راهی برای ورود یافته‌ها از مغز به قلب، نیست!
برای اینکه مَثَل این مقدمه را از خودِ قرآن استفاده کرده باشیم، در سورهٔ مبارکهٔ واقعه (سورهٔ ۵۶ قرآن)، آیهٔ ۷۹ و چند آیهٔ قبلش، راجع‌به قرآن صحبت می‌فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ- فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ- لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ». «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» را فقها از آن استفاده کرده‌اند:
«کسی که پاک نیست، دست به قرآن نزند!» این یکی از استفاده‌های آن می‌باشد.
استفادهٔ دیگری کردند: «کسی که غسل نکرده (در حالت جنابت است) نزدیک قرآن نشود!» تا حداقل با تیمم بتواند به قرآن نزدیک شود.
استفادهٔ بالای از آن، این است: «انسان‌هایی که می‌خواهند از قرآن حقایقی را مسه کنند -با وجود خودشان بگیرند- بدانند که جز انسان مطهر، نمی‌تواند از قرآن، مسه و یا دریافتی داشته باشد».
«لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، چرا؟ بعد از آن می‌فرماید: «تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ»، چون قرآن فرود‌آمده، از نزد پروردگار جهانیان می‌باشد. این یک کتابی که یک انسان نوشته باشد، نیست؛ این از جانب ربّ العالمین، فرود آمده است. لذا باید با طهارت ظاهری، طهارت واقعی و طهارت دل، منتظر مسه حقایق قرآن باشیم؛ «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».
فکر می‌کنم امروزمان برای شروع کافی است. سه مقدمهٔ دیگر هم داریم.
از خداوند استمداد می‌کنیم از یک روزنه‌ای به ما اجازه مرحمت کند که در خدمت خودِ کلام عظیمش، بتوانیم قرآن را از خودِ قرآن، بشناسیم ان‌شاءالله.

نظرتان را بنویسید

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید

فهرست مطالب