آیه ۱۱۱ | سوره یوسف
«لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفْتَرى وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»
هر آینه در داستانهای آنان برای خردمندان، پند و عبرتی است. گفتاری بافتهشده نیست، بلکه گواهیکردنی است بر آنچه در کنارش هست و بیان و تفصیل هر چیزی است و برای قومی که ایمان میآورند، رهنمایی و رحمت است.
در خدمت آیهای که قرار گرفتهایم، آیهٔ آخر سورهٔ یوسف(ع) است.
قرآن داستان و قصهٔ گذشتگان را با چند هدف بیان میفرماید، بهطوریکه باید از داستان گذشتگان که میشنوید و برای دیگران میگویید، این خاصیتها [در آن بیان] وجود داشته باشد:
• اول اینکه عبرت باشد؛ چنان داستان مطرح شود که هر شنوندهای از آن عبرت بگیرد.
• دیگر اینکه صاحبان مغز (اولیالالباب) داستانها را برای تفسیر و تحلیل و یافتن وظیفه بشنوند و بگویند و تفسیر کنند؛ «لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ».
• یکی دیگر از شرایطی که در این آیه، خداوند دربارهٔ داستانهای قرآنی میفرماید، قصههایی را که از گذشتگان میگویند بافتهشده نباشد؛ آنطور که امروز میخواهید، داستان را در گذشته در ذهنتان نپرورانید. میفرماید داستانهایی که میگوییم، بافتهشده نیست. «مَا کانَ حَدیثاً یُفْتَرى» باید سعی کرد تاریخ و قصص تاریخی را آنچنان که اتفاق افتاده، گفت و شنید و تفسیر کرد.
• چهارمین نکته اینکه، اگر داستانی مستند نباشد که انسانهایی که میشنوند اگر دربارهٔ آن تحقیق کنند، سندی نیابند و آن آثاری که برای صاحبان خرد باید داشته باشد، ندارد. باید حتماً داستانهای تاریخی، مستند باشند؛ زیرا خداوند همه را مستند نقل کرده است.
آیه ۸۸ | سوره یوسف
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ»
-و چون برادران یوسف- بر او درآمدند، گفتند: ای عزیز! ما و کسان ما را سختی و رنج فراوانی رسیده است و با کالایی ناچیز و اندک نزدت آمده-ایم! پس بر ما پیمانه -آذوقه- را کامل بده و بر ما ببخش! که بیشک خداوند انفاقکنندگان- در راه درست- را پاداش میدهد.
برادران یوسف(ع) که از جانب پدر از اینها خواسته شده بود راجعبه یوسف(ع) کنکاش کنند و حضرت یعقوب(ع) آرزو کرده و گفته: انشاءالله خدا سه فرزندم را به من برگرداند. (یعنی یوسفی که مدعی بودند او را گرگ خورده، بنیامینی که اتهام سرقت به او زده شده و در مصر به بردگی کشیده شده است. و فرزند بزرگ که در مصر مانده و میگوید من از مصر خارج نمیشوم تا سرنوشت بنیامین را روشن کنم، مگر پدر به من دستور بدهد، یا خدا برای من حکم کند).
پدر به اینها فرموده: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ» بروید، ناامید نشوید و جویای حال یوسف و برادرش بشوید! اسم فرزند بزرگش را نمیآورد، به خاطر اینکه او خودش تصمیم گرفته برای دفاع از برادر در مصر بماند، ولی میگوید بروید و جدّی پیگیری کنید وضع یوسف و برادرش را. و کاملاً نشان میدهد که انبیاء امیدآفریناند و در جای ناامیدی، امید میآفرینند. اینها این دفعه، دیگر برای خرید گندم و آذوقه و علوفه، چیزی ندارند. یک مقدار به تعبیری کشک و پشم و صمغ گیاهی برداشتند چون دیگر پولی ندارند -پول رایج فلسطین را ندارند، پول رایج مصر را ندارند- آمدند خدمت حضرت یوسف(ع) ایستادند، ولی نمیدانند این یوسف است؛ میدانند عزیز مصر است. با اینحال تعدادی برادران حسود که یوسف را میخواستند نابود کنند، آمدند خطاب میکنند: «یا أَیُّهَا الْعَزیزُ» ای عزیز مصر! «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» خانوادهٔ ما را سختی و مشکلات فراگرفته و چیزی نداشتیم که بیاوریم «وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ» ما این بضاعت بیارزش را آوردیم، اما میخواهیم که تو از گذشته، بیشتر به ما عنایت کنی «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ» پیمانهٔ ما را پُرتر از گذشته، وافیتر از گذشته مرحمت کن؛ بر ما تصدّق کن! «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ» خداوند تصدّقکنندگان را جزا میدهد.
این آیه را شیعیان به امام زمان(عج) توسل میکنند و در خدمت این آیه قرار میگیرند و به محضر مولا عرض میکنند: «یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ…» ای عزیزِ واقعی! ما و اُمّتمان، نظاممان را ضُرِّ مسکنت فراگرفته، از ما کاری نمیآید، ما چیزی نداریم، دستخالی آمدهایم؛ اما انتظار داریم تو، عزیز! به ما کِیل وافی مرحمت کنید. امیدواریم تو به ما تفضّل کنی و خداوند تصدّقکنندگان را جزای خیر میدهد «جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ»، دستخالی آمدهایم؛ چیزی نیاوردهایم. حتی برادران یوسف گفتند: ما دستخالی هستیم! اما آن شرایط جهانی، شرایط منطقهای، شرایط کشور اِقتضاء دارد به ما تصدّق کنی، اقتضا دارد به این امر که به من حق بدهید -تصدق کنید- و ما را در این شرایط با تصدّق خودت به بهترین جایگاه در محضر ائمهٔ اطهار برسانید.
آیه ۴۳ | سوره عنکبوت
«وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»
به سه نکته این فراز از کلام خدا توجه کنیم:
• خداوند برای رساندن حقایق، مَثَلهایی میزند. آموزشش این است: کسی که خیلی با متن جامعه صحبت میکند، خیلی در اصطلاحات نپیچانید، بلکه جامعه را با مَثَل، به موضوع نزدیک کنید.
• میفرماید: «…ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» این مَثَلهایی که ما میزنیم، واقعش را دانشمندان میتوانند دریابند.
• دانشمندان هم باید از عقلشان استفاده کنند، چون میفرماید: «…ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» شنونده نمیتواند راجعبه این مسائل و مثالها خردورزی کند، مگر اینکه دانش داشته باشد «…ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ».
از این سه نکته شیوهٔ محاوره با انسانها و با متن جامعه را متوجه میشویم. اگر که یک جلسهای باشد، پنج نفر عالِم نشسته باشند، بهتر است از اینکه پنجهزار نفر باشند و از عقل و عِلم بهره نداشته باشند، چون هم باید با مَثَل مطالب را رساند؛ مَثَل را جز عالِم نمیتواند درک بکند و صرف شنیدن عالم هم نیست، بلکه باید در مَثَل تعقّل کند «…ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ».
آیه ۳۸ | سوره هود
«وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ»
و او کشتی را میساخت و هرگاه که اَشرافی از قومش بر او میگذشتند او را استهزاء و مسخره میکردند، او میگفت: اگر شما، ما را مسخره میکنید پس بیشک ما نیز چنانکه مسخره میکنید، شما را استهزاء و مسخره خواهیم کرد.
حضرت نوح(ع) که شروع کرد به ساختن کشتی، هر کدام از این ستمپیشگان از کنارش رد میشدند، حضرت را مسخره میکردند، زیرا او چیزی میساخت که بشرِ آن زمان نمیتوانست در تجربه و ذهنیّات خودش آن را شدنی بداند. در نظر بگیرید مردم به قایقهای سادهٔ کوچک عادت داشته باشند و کسی بیاید یک ساختمان پنجطبقهٔ چوبی را بنیانگذاری کند و شروع به ساختن آن بکند. مردم چنان کشتی ندیدهاند، هر چه دیدهاند تختهپارهای است که میتواند روی آب حرکت کند و حجمش سبکتر از حجم آب است و میتواند روی آب قرار گیرد و حداکثر طوری باشد که سه یا چهار و یا پنج نفر در درون آن قرار گیرند، ولی نمیتوانستند محاسبه کنند که یک چیز پنجطبقهای ساخته شود که در یک طبقهٔ آن ابزار و وسایل و یک طبقه حیوانات وحشی و طبقهٔ دیگر، حیوانات اهلی و طبقهٔ چهارم انسانها باشند؛ عرشهٔ کشتی هم آزاد است. آنها هر چه دیده بودند –آبپیما- یک چیز سادهٔ قایقمانندی که در آن سوار شده، از این طرف رودخانه به آن طرف بروند. لذا آنچه را که حضرت نوح(ع) میساخت، اسباب مسخرهٔ آنها بود و میگفتند: این چیست که تو داری میسازی به این بزرگی و سنگینی که به آب فرو میرود؟! اصلاً اینجا که کشتی میسازی، آب نیست! چطور داخل آب میبری؟! زیرا جایی که کشتی را میساخت داخل یا کنار آب نبود…
چنین کشتیای سابقه در ذهن بشر معاصر نداشت، لذا مسخره میکردند. خداوند میفرماید: نوح کشتی را میساخت و هر زمان گروهی از قومش از کنار او میگذشتند، نسبت به کاری که او میکرد، او را مسخره میکردند «وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ». حضرت نوح(ع) با آرامش و اطمینان به وحی پروردگار و با یقین قلبی کارش را انجام میداد و میفرمود: اگر شما، ما را مسخره میکنید بهزودی خواهید دید که مسخره خواهید شد «قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ»؛ ببینید حضرت چقدر ایمان قوی دارد که چنین میفرماید. در جایی که شاید حدوداً نیم در میلیون مردم همراه حضرت نوح(ع) هستند نهصدونودونه هزار نفر تقریباً کافر هستند و او را مسخره میکنند.
توصیه شده بعد از نماز عشاء آیهٔ دویستوهشتادوپنجم سورهٔ بقره را بخوانیم. برای اینکه خداوند در قرآن میفرماید پیامبر به آنچه بر او نازلشده بود ایمان داشت. خیلی مهم است که رهبری یک نهضت، یک حرکت، یک انقلاب و یک نظام، خودش اول مؤمن به آن نهضت و حرکت و نظام باشد تا بتواند با ایمان خودش تمام شک و شبههها را از بین ببرد. حضرت نوح(ع) چنین بود و این مسخرهکردنها هیچ تزلزلی در او ایجاد نمیکرد؛ اما حضرت هر چه آنها مسخره میکنند، مسخرهکردن آنها را میشکند و خود او در رأس شکستن مسخرهٔ آنها قرار گرفته است.
ما باید از عباراتی که خداوند از قول حضرت نوح(ع) نقل کرده، آموزش ببینیم؛ اگر دشمنان، ما را مسخره میکنند ما آنها را رها نکنیم. الان که صهیونیستها و استکبار جهانی ما را مسخره میکنند و شرق و غرب در سطح دولتهایشان در تلاشاند حکومت جهانی ما را مسخره کنند -البته این سخنان در اوایل انقلاب مطرح بود- باید آن کسی که از جانب ما صحبت میکند، بگوید شوروی پوچ هستی! بعد معلوم شد درست است. آمریکا! تو دیگر ابرقدرت گذشته نیستی، تو دیگر نمیتوانی در جهان تعیین تکلیف بکنی!
واقعاً ما وقتی این شعارها را از امام راحل و حالا از مقام معظم رهبری راجعبه آمریکا و غرب میشنویم، ممکن است به ذهن بعضی برسد که چهکاری ما با آنها داریم؟ آنها را رها کنید و سربهسر آنها نگذارید، نه! چنین نیست! باید مسخرهکنندگانی که ایمان ما را مسخره میکند، مسخرهاش کرد. او که میگوید شما چیزی نیستید! پنجاه میلیون مردم ایران با این اختلافات چگونه میتوانید حکومت جهانی داشته باشید؟! امام(ره) به شوروی خطاب میکند: شما دومین ضربه را به پیکر کمونیسم زدید، بلکه آخرین را (اولین ضربه را چین زد و دومین را شما بلکه آخرین را) در حالیکه شوروی در همین زمان ایران را با دادن میگها و ابزار جنگی به عراق مسخره میکرد. یا اینکه امام میفرماید: نظام مقدّس جمهوری اسلامی این توان را دارد که خلأ نظام شما را پُر کند؛ این سخن یک نوع مسخرهکردن است.
مقام معظم رهبری در مورد آمریکا فرمودند که اینها برای بشر نه دلشان سوخته و نه برای دفاع حقوق بشر به خاورمیانه آمدهاند؛ اینها از مدتها پیش نقشه داشتهاند که به منطقه بیایند. با آمدن اینها بهجای اینکه به عزت و شوکتشان افزوده شود، دیدیم که آسیب دیدند.
حضرت نوح(ع) هیچگونه در مقابل کفّار و مسخرهکردن آن ها نرمش نشان نمیدهد.
البته باید توجه داشت که دستور اسلام این است که در مقابل مؤمنین باید عطوفت و مهربانی و چشمپوشی داشت و حمل بر صحت کرد و گفت، ندیدم و نشنیدم؛ «رُحَماءُ بَینَهُم…». ولی نسبت به کفّار، کوچکترین فرودآمدنی نشان نداد؛ «اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّارِ». همانطور که حضرت نوح(ع) با آن اقلیت -چهلویک خانواده- در مقابل اکثریت چنان برخوردی داشت (چهل خانوار زن و شوهر مؤمن که جمعاً هشتادویک نفر با حضرت نوح(ع) هستند). حضرت فرمود: بهزودی خواهید دانست که برای چه کسی عذاب خوارکنندهای خواهد آمد «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ». در بسیاری از قرآنها در این آیه بعد از تَعْلَمُونَ «لا» گذاشتهاند، یعنی لایجوز الوقف اینجاست که میفهمیم جایزنبودن وقف در اینجا چه خصوصیتی دارد. اگر در قرائتِ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ را قطع کنیم -بهزودی خواهید دانست- به قبل برمیگردد، اما اینجا میخواهد بفرماید بهزودی خواهید دانست که چه کسانی با اعمال خودشان عذاب خوارکننده را بهجانب خودشان جذب میکنند و عذاب پایدار را بر خود روا میدارند، «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ».
آیه ۹ الی ۱۶ | سوره قمر
«کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ- فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ- فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ- وَفَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ- وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ- تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ- وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَهً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ- فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ». پیش از آنان، قوم نوح تکذیب کردند و آنان بندهٔ ما را تکذیب کردند و گفتند: او دیوانهایست و رانده شد. پس او پروردگارش را بخواند و گفت: همانا من مغلوبشدهام، پس یاری فرما! و ما درهای آسمان را به سبب آبهایی سیلآسا گشودیم. و از زمین نیز چشمههایی شکافتیم و آبها باهم برخوردند، بر فرمانی که مقدّر شده بود. و او را بر چیزی که تختهها و میخها داشت به راه انداختیم. در زیر مراقبت ما میرفت، پاداش و مجازاتی برای کسانیکه کافر شده بودند. و ما آن را آیه و نشانهای قرار دادیم، پس آیا پندگیرندهای هست؟! پس عذاب من و بیمدهندگانم چگونه بود.
در آیات فوق، داستان حضرت نوح(ع) با یک فرهنگ خاص گفته شده است که از نظر سَجع و قافیه و شرایط آیات، مناسب با بقیهٔ آیات است. میفرماید: پیش از اینکه بنیاسرائیل، اینچنین رفتار کنند، قوم نوح بندهٔ ما را تکذیب کردند و گفتند: او مجنون است و طردشده است و باید طرد شود؛ باید مورد اهانت قرار بگیرد و مورد اهانتش قرار دادند. حضرت نوح(ع) با پروردگارش مناجات کرد و استدعا کرد و گفت: پروردگارا! من زیر فشار تبلیغاتی و کوبیدنهای جورواجور اینها مغلوب هستم، تو مرا یاری کن!
سفارش شده در قنوت و در سجده و در فرصتهای دعا و مناجات این عبارت را که یادگاری از حضرت نوح(ع) است، داشته باشیم. وقتی که شیطان و شیطنتها از اطراف به ما حمله میکنند، شیطنتها به صورتی خُلق ما را تنگ میکنند، ما باید از خداوند نصرتی بخواهیم و نصرتمان اینچنین است «رَبَّه أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ». وقتی هواهای نفسانی انسان بر آدم حمله میکند و انسان را بهجانب خواستهٔ نفسانی، میخواهد حرکت بدهد و وقتی انسان میخواهد به خود مغرور شود، در اثر یک کار فوقالعادهای که از او سرزده، سفارش شده که بگوید:«الهی رَب أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ».
پیامبران آموزگاران بشر هستند و آموزشهایی دادهاند و این آموزشها در قرآن نقلشده است؛ از جمله صبر و استقامت. حضرت نوح(ع) وقتی که میرفت به اعصابش فشار بیاورد، توجه به خدا میکند و خدا را میخواند و میگوید: خدایا! من مغلوب واقع شدهام، تو مرا یاری کن! «فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ». در این هنگام خداوند میفرماید: ما درهای آسمان را با آب فراوان و فراگیر، گشودیم «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ» و از درون زمین آبهایی را با فوران جوشاندیم، پس این دو آب که از آسمان نازل شد و از زمین جوشیده بود، باهم متصل شدند، به همان اندازهای که قبلاً پیشبینی شد و مطابق برنامه بود «وَ فَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ». و همهٔ اینها را ما بر روی چیزی حمل کردیم که از لوحها و از تکههای فراوانی ساخته شده بود «وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ».
یعنی برای بشر سابقه نداشت که چنین مَرکبی دریایی داشته باشند، این آبپیما (کشتی) زیرِ دیدِ ما جریان پیدا کرد و این پاداشی بود برای آنان که چنان کُفر را انتخاب کرده بودند «تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ». ما کشتی نوح و داستان او را بهعنوان یک آیه و نشانه، باقی گذاشتیم. این از حیث تذکّر کافی نیست؟! حالا این عذاب و اندرزها در این دنیاست برای قیامت آن چگونه خواهد بود؟! «فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ».
در این آیه خداوند کشتی را با تعبیر دیگری بهکار برده است. کشتیهایی که در آن زمان ساخته میشد، یک تکهچوب بود. معمولاً چوب تنومندی را میتراشیدند و قایق یکتکه درست میکردند (الآن هم در بعضی جاها معمول است). ولی این کشتی را که حضرت نوح(ع) ساخت، از صدها تکهچوب بود که شرحش قبلاً گذشت.
آیه ۳۶ | سوره هود
«وَ أُوحِیَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ».
و بهسوی نوح وحی شد که از قوم تو جز همان کسان که ایمان آوردهاند، هرگز دیگری ایمان نخواهد آورد و تو بدانچه آنان انجام میدهند، بدحال و افسرده مباش!
چند نکته از این آیه استفاده میشود:
• پروردگار، عدم ایمان قوم را با «لَنْ» آورده که از حروف نفیکننده است و نفی ابد میکند. همانطور که در داستان حضرت موسی(ع) است که آن حضرت به محضر پروردگار عرض میکند: «… رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ…» پروردگارا! خودت را به من بنمایان که من بهجانب تو بنگرم. جواب آمد: «لَنْ تَرَانِی» هرگز دیدن من را نخواهی توانست! لذا «لَنْ»، نفی ابد میکند.
خداوند متعال به حضرت نوح(ع) خبر میدهد که هرگز از اینها کسی به تو ایمان نخواهد آورد؛ «لَنْ یُؤْمِنَ».
• بندگان صالح خدا در اعصار گذشته با فداکاریهایی که داشتند، هرگز از ایمانآوردن انسانهای دیگر ناامید نمیشدند تا اینکه به آنها دستور داده میشد: دیگر فایده ندارد، اینها ایمان نمیآوردند. تو دچار ناراحتی و فشار نشو و تو بدحال نشو از آن اعمالی که اینها دارند! «فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ».
بدحالی حضرت نوح(ع) از این بود که چرا اینها درک نمیکنند، وقتی حق بهوضوح برای اینها منعکس میشود، توجه نمیکنند؟! بدحال از این نبود که چرا به او احترام نمیگذارند، چون در طول مدت نهصدوپنجاه سال که حضرت نوح(ع) خدا را بندگی کرده است و بندگان خدا را به حق دعوت کرده است، انواع شکنجهها را نسبت به او روا داشتند، اما حضرت هیچگاه ناامید نشد.
در گذشته عرض شد که چنان او را سنگسار کردند که چندین بار زیر سنگها ماند و خیال کردند دیگر تمام شده است و او را رها کردند و از دور او رفتند. اما حضرت نوح(ع) تا رمقی پیدا کرد، از زیر سنگها خودش را بیرون آورد و دوباره مبارزه را شروع کرد.
بدحالی حضرت نوح(ع) به دلیل این است که چرا اینها ایمان نمیآوردند؟ چرا اینها بهحق روی نمیآوردند؟ خداوند میفرماید: دیگر بس است! بدان از اینها دیگر کسی به تو ایمان نمیآورد و وجود تو در بین اینها اتمام حجت است؛ تو آرام باش که اینها ایمان نمیآورند! «فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ».
• این هم از آیهٔ فوق استفاده میشود که انسان در راه مبارزه، در راه تحقق حق، ممکن است دچار بدحالی بشود، ممکن است به اعصابش فشار بیاید و حالش از حال معمولی و عادی خارج شود. چنین نیست که انسان وقتی در راه حق کار میکند، هیچوقت نباید بدحال شود، در درون خودش زیر فشار قرار بگیرد، نگرانی وجودش را احاطه کند، زیرا اینجا میبینیم که خداوند در تعریف حضرت نوح(ع) میفرماید: « إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً» او بندهٔ حقگزار و شکرگزار بود. و هنگامیکه خداوند در معرفی و شناسنامهٔ حضرت نوح(ع) چنین فرموده، اینجا هم میفرماید: «فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ» اعمال اینها طبیعی است که در وجود تو بدحالی بیاورد، اما تو اجازه نده این بدحالی بر تو مسلط شود! «وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا…» و کشتی را زیر دید ما و با هدایت وحی ما بساز!
آیه ۳۷ | سوره هود
«وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ».
و کشتی را در پناه کمک و نظارت و وحی ما بساز و دربارهٔ ستمگران با من حرف مزن که بیشک آنان غرقشدنی هستند!
عمدهٔ تمدّنهای بشر را پیامبران برای او آوردهاند. یکی از تمدّنهای بشر، حرکتکردن روی آب است. دوم، سیر در فضا. سوم، سیر در عمق آب. و چهارم، سیر در عمق خاک است. این چهار نوع تمدّن را چهار پیامبر آوردهاند و به بشر فهماندهاند که میشود از امکانات بهره گرفت و مدنیّت و شهرنشینی را برپا کرد.
حضرت نوح(ع) مأمور نشد که برود کشتیساز پیدا کند و بیاورد و مأمور نشده است که از تجربیات مردم استفاده کند و یک چیزی سرهم کند و راه بیندازد، بلکه خداوند بهروشنی فرمود: «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا» در زیر دید ما و وحی ما، کشتی بساز! و خداوند راهنمایی میکند که این کشتی را چطور باید بسازی. آن روزها با تختهپاره یا با چیزی ساده در روی آب رودخانه حرکت میکردند و به این طرف و آن طرف میرفتند. کشتی را که حضرت میسازد، یکصدوبیستوچهار هزار تخته در آن بهکار رفته است و آن کشتی را با پایههای بسیار محکم ساخته است، زیرا میخواهد چهل خانوار و تعداد زیادی از دامهای اهلی و وحشی برای مدت نامعلومی در آن کشتی حضور داشته باشد. کشتی دارای سهطبقه است؛ در طبقهٔ زیرین، دامهای وحشی را طوری قرار داده که آنها به جان هم نیافتند. هرکدام را در قفسی جدای از هم نگهداشته، نرها را از مادهها جدا کرده و ….
احتمالاً آب همهٔ مناطق مسکونی بشر را فراگرفته، زیرا قرآن میفرماید: آنهایی که همراه نوح بودند، ماندند. پیداست که نسل قبل منقرض شد و از بین رفته است. حضرت نوح(ع) میخواهد چنین کشتی با عظمت بسازد که حیوانات وحشی و اهلی و انسانها، در آن جای گیرند؛ بهطوریکه هیچکدام بر دیگری آسیبی نرساند. خداوند میفرماید: کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز! «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا». و در بین افراد ستمپیشه با من مخاطبه نکن! «وَ لاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ». البته عکس آن هم بسیار سفارش شده است. یعنی وقتی انسان میخواهد دعا بخواند، در جمع دعا بخواند. ممکن است در لابهلای این جمع، اوتاد و از بندگان صالح خدا باشند. اما در اینجا حضرت نوح(ع) نهی شده است که در بین ستمپیشگان مناجات کند، چون در مناجات با مبدأ فیاض عالَم ارتباط دارد. لذا در آنجا آدمهای ظالم نباید باشند. با اینکه خدا به حضرت نوح(ع) فرموده: تو تنها پیامبر من هستی که به تو وحی شده است! تو پیامبر اولوالعزمی! و… . اما وقتی میخواهی با من مناجات کنی، در بین ستمپیشگان مرا صدا مکن! زیرا اینها غرقشدنی هستند «إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ».
بعضی از بزرگان از «وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ» اینچنین استفاده کردهاند که خدا میخواهد به ما بفهماند که به آدم ستمپیشه که هنوز از ستم خود دست برنداشته، دعا نکنیم و خدا را مورد خطاب قرار نداده که برای او چیزی را بخواهیم، چون او غرق در گناه است. خدا میفرماید: نفع این ستمپیشگان را از من نخواه! چون اینها آگاهانه ستم را پذیرفتند «وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ».