هرچند که خودم را قابل نمیدانم و لیاقت این را ندارم که در رابطه با پیشکسوتان و سمبلها و شخصیتهای بسیار ارجمند و عزیزی که در مسیر نهضت اسلامی و سرانجام، پیروزی انقلاب اسلامی نقش ماندگار داشتند، سخنی بگویم و خودم را کمتر از آن میدانم، ولی افتخار میکنم که این سعادت را داشتهام که در دورانی زیستهام و حیات داشتهام که با این نازنینها و با این بزرگواران آشنا شدم و توانستهام که در مسیر این آشنایی، راه درست را پیدا کنم و هدایت شوم.
مرحوم آقای حاج حبیبالله عسگراولادی مسلمان، از پیشکسوتان نهضت موفق و پیروز در مسیر حضرت امام بودند. قبل از حرکت امام، مرحوم آقای نوّاب صفوی به دلیل همان آرمانخواهی که داشت در مسیر مبارزه با مفاسد و ستم حاکم بر روزگار خودش، حرکتی را آغاز کرد و «جمعیت فدائیان اسلام» را تأسیس کرد و عدهای پاکباخته و مخلص به او گرویدند. سرانجام آن حرکت به شهادت پیشگامان فدائیان اسلام انجامید و بهظاهر انقراض آن تشکیلات، اما باقیماندههای آن نهضت به مثابه آتش زیر خاکستر نهان بودند و در انتظار وزیدن بادی بودند که خاکسترها کنار برود و مجدداً شعلهافروزی کنند. آغاز نهضت روحانیت به پیشگامی مراجع عظام، بهخصوص مرحوم امام، همان وزشی بود که آن آتشهای زیر خاکستر را شعلهور ساخت. حرکت امام با همراهی مراجع وقت قم و مشهد و همچنین علما و شخصیتهای ارجمند روحانی استانهای مختلف بود که سرانجام به حرکت ۱۵ خرداد انجامید. سخنرانی آتشین حضرت امام در ۱۵ خرداد و سخنرانی ایشان در روز عاشورا و حرکت بعدش که به دستگیری حضرت امام انجامید و شورشی بود که به عنوان اعتراض به این حرکت رژیم در تهران، قم، ورامین و بسیاری از جاهای دیگر اتفاق افتاد.
مرحوم امام بازوانی و یارانی داشتند که این یاران، برای هرچه موفقتر برگزارشدن اعتراضات و قیام، از هیچ فداکاریای دریغ و کوتاهی نکردند. خُب، حرکت امام در ابتدای امر به بازداشت ایشان انجامید، بعدش به حصر ایشان و بعد از آزادیشان، موقتاً تا بعد از تبعیدشان حرکتهایی صورت میگرفت که بهصورت سازمانیافته و منظم نهضت را همراهی میکردند در حقیقت همان نهضت روحانیت را. همان قیام برای رفع ستم و در نهایت حرکت موفق تأسیس نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی.
یاران حضرت امام در آن حرکتهای موفق ابتدایی، مرحوم حاج مهدی عراقی بود، اخوان امانی بودند و مرحوم آقای عسگراولادی بودند و طیف جوانی که در مسیر آنها حرکت میکردند. مرحوم بخارائی، مرحوم صفّار هرندی، مرحوم نیکنژاد و دوستانی که در این مسیر حرکت کردند. البته مرحوم امام خط مشی مبارزاتیشان با استراتژی مبارزهٔ فدائیان اسلام متفاوت بود امام با ترور موافق نبودند با برخورد مسلحانه موافق نبودند و لذا تا دورانی که امام در ایران نهضت را رهبری میکردند، از هرگونه حرکت مسلحانهای پیشگیری شده بود، اما بعد از دستگیری حضرت امام و تبعید ایشان به خارج از کشور و عدم دسترسی به ایشان، با رأیزنی و مشورت مراجع دیگری از پیشگامان نهضت روحانیت، اجازهٔ انتقام از عامل اصلی افول نهضت و دستگیری حضرت امام را گرفتند و بنای بر یک حرکت نوین انتقامجویانه داشتند که به ترور منصور نخستوزیر وقت انجامید. علیرغم دقتی که در سازماندهی امر داشتند و موفقیتی که در پیشبرد کارشان داشتند، طیف ابتدایی تصمیمگیری در این مسیر، دستگیر شدند. در مسیر دستگیری آن تقریباً هستههای اولیهٔ تشکیلدهندهٔ این جریان، بازداشت و محاکمه شدند. ابتدا شش نفر از آنها محکوم به اعدام شدند که در حکم نهایی چهار نفر را اعدام کردند و بقیه را به حبس طولانی مدت و حتی ابد محکوم کردند. یکی از کسانی که در این مسیر نقش تعیینکننده داشت و مؤثر بود، مرحوم آقای عسگراولادی بود و ایشان به زندان طویلالمدت، ظاهراً ابد محکوم شده بودند.
در جریان دادگاه نظامی که برای مسببین این ترور تشکیل شده بود، ضارب پاسخ خیلی جالبی را در دادگاه به بازجویش داده بود. از او سؤال شده بود که: شما این حرکتی که انجام دادید، از نظر شرعی مجوزی داشتید؟ مرحوم بخارائی گفت: بله؛ مجوز داشتم! پرسید: مجوزت چه بود؟ گفت: مجوزم، آن فرمانی که امام داد و گفت که «خدا بداند، ملت بداند اینها خیانت کردند!» و سزای خیانت، گلوله است! شما پیشوای من را، نایب امام زمان من را، مرجع تقلید من را تبعید کردید؛ من هم مسبب این امر را از این دنیا تبعید کردم و او را به سزای عمل ننگینش رساندم! با این شهامت و با این صراحت و صداقت از خودشان دفاع کردند. هر چند به شهادت آنها انجامید، ولی شعلهای شد که نورافشانی کرد در مسیر راهیابی کسانی که برای نهضت و پشتیبانی از امام و رهبری و از نهضت حرکت کرده بودند و آماده بودند. خُب، نتیجه هر طور که بود موقتاً به زندان و تبعیدشدن این عناصر انجامید و تبعات این حرکت بعداً به پیروزی انقلاب انجامید.
امام در نجف بودند؛ ایشان لحظهای این یارانشان را فراموش نکردند. در هر موردی که به حرم مشرف میشدند، ابتدا به نیابت از این یاران که گرفتار بودند به ائمهٔ اطهار سلام میدادند و همهٔ آنها که در مسیر یاری و تداوم حرکت مبارزانهٔ خودشان حرکت کرده بودند را در عبادات خودشان سهیم میدانستند.
امام در تمام مدت ۱۴ سال که در نجف تبعید بودند، بهعنوان همدردی و همراهی با یارانشان آسایش را بر خودشان سلب کردند، تفریح و گردش را نپذیرفتند. در چهلهٔ تابستان گرم نجف که گاهی بالای ۵۰ درجهٔ سانتیگراد گرمایش میرسید، به امام پیشنهاد میشد که اقلاً به اطراف نجف که کنار دجله هست، فضای سبز و آب روانی هست، لحظاتی را آنجا تشریف بیاورید، شبها در آنجا استراحت کنید! و ایشان نپذیرفتند و تأکید هم کردند که دورانی که یاران من در شرایط بد زندانهای برازجان هستند و به آنها سخت میگذرد، من جفا میدانم که در غیاب آنها برای خودم رفاهی را طراحی کنم. این حرف همدردی امام با آنها بود و در حقیقت مقاومت آنها در کنار حضرت امام، راهگشا و دلگرمکننده بود.
این توفیق را من داشتم که در عراق به پیشنهاد مرحوم حاجآقا مصطفی، یادگار ارجمند حضرت امام، از موج رادیوئی «رادیو عراق» استفاده کنیم و اهداف نهضت، بیانیهها، اخبار و تفسیرهایی که در این مسیر بود را به گوش ملت ایران برسانیم. آن موقع استفاده از یک موج رادیوئی، یک غنیمت خیلی بالایی بود، چون امکانات مجازی این روزها که نبود، امکانات ارتباطی که وجود نداشت؛ مردم بودند و موج رادیوئی که گاهی از خارج گوش میکردند و خبر تازهای را میشنیدند. ما موفق شدیم برای عرضهٔ نهضت روحانیت در ایران، برنامهای را تدارک ببینیم. آن برنامه موفقیتهایی هم داشت و به دلیل همان موفقیتهایش ما توفیقات بیشتری پیدا کردیم و رادیوی مستقلی تأسیس کردیم، موج جدیدی را گرفتیم تحت عنوان «صدای روحانیت مبارز ایران». ابتدا تحت عنوان «نهضت روحانیت در ایران» از برنامهٔ فارسی رادیو بغداد استفاده میکردیم، ولی موج مستقلمان را که گرفتیم، «صدای روحانیت مبارز ایران» بود که حدود ۴۰ تا ۴۵ دقیقه برنامه داشتیم. ما در این برنامهها از همهٔ یاران نهضت یاد میکردیم؛ از زندانیها، شهدا و آرمانهای آنها یاد میکردیم، روایات آنها را بیان میکردیم، اعلامیههای حمایتآمیز از آنها را میخواندیم و اخبار مربوط به نهضت را دنبال میکردیم.
من خاطرهای دارم که بعد از پیروزی انقلاب مرحوم آقای عسگراولادی به من گفتند که: «یک شب ما در زندان برازجان در شرایط سختی بودیم. پلیس نگهبان آمد به ما یک مژدهای داد، گفت که: رادیویی است الان دارد از شماها یاد میکند، اسم میبرد، دفاعیّات شما را در زندان بیان میکند. برای ما خیلی مغتنم بود و آن هم به دلیل علاقهای که به ما پیدا کرده بود و به صداقت ما ایمان آورده بود، رادیو را آورد ما گوش کردیم و صدای تو را ما آنجا شنیدیم که از ما دفاع کردی و یاد کردی!» خاطرات خوشی بود که برای آنها و برای من مانده بود، من توفیق داشتم در دورانی سعادت و افتخار نصیبم شده بود که سخنگوی جریان اصیل نهضت روحانیت باشم و بهحق از بزرگانی یاد کنم که شایستگی دفاع و شایستگی بیان داشتند و شایستگی عرضهٔ خدماتشان بود که مردم بهعنوان الگو از ایشان استفاده کنند و راه را انتخاب کنند.
خُب، من البته با مرحوم آقای عراقی در ایران آشنا بودم، ولی با مرحوم آقای عسگراولادی از نزدیک آشنایی نداشتم، تا اینکه پیوستند به کاروان حضرت امام در نوفللوشاتو و برای حضور در ایران آماده شدیم. من ۲ بهمن ۵۷ برای ملحقشدن به کاروان حضرت امام از نجف به پاریس رفتم و ۱۲ بهمن هم به اتفاق حضرت امام به ایران آمدیم. در همان پرواز، آقای عسگراولادی هم در کنار مرحوم آقای عراقی و دوستانی دیگری همپرواز بودند. آرامش مرحوم آقای عسگراولادی، طمأنیهٔ ایشان و دقتی که در شنیدن سخن کسی که با ایشان مواجه بود، داشت و پاسخدهی خیلی متین و آرام ایشان، الهامبخش بود. اگر بنا بود که خاطرهای برای ایشان نقل بشود، یا گزارشی برایشان تقدیم شود، یا سؤالی از ایشان بشود، ایشان با صمیمیت و با لطف گوش میکردند و بعدش هم با یک لطافت و با یک ظرافتی نقطهنظراتشان را بیان میکردند. گاهی که تکیهکردن بر یک امر ضرورت داشت، به دلیل آن غیرت دینیای که داشتند و تعصّب مذهبیای که داشتند، آدم گاهی احساس میکرد که در چهرهٔ ایشان یک دگرگونیای ایجاد میشد و برافروخته میشدند و با یک قاطعیت بیشتری سخن میگفتند. اینها از ویژگیهایی بود که ما در برخورد با ایشان مشاهده میکردیم و میدیدم.
خُب، انقلاب پیروز شد و برای ادارهٔ کشور، نظام احتیاج به بازوانی داشت که شایسته باشند و اُمنایی باشند که امانتداری کنند و جانب ادارهٔ جامعه را برعهده بگیرند. نقش مرحوم آقای عسگراولادی در خدمت به محرومین تعریف شد. امام به دلیل اعتمادی که به ایشان داشتند، اعتقادی که به سلامت و صلاحیت ایشان داشتند، مسئولیتهای سنگینی را به عهدهٔ ایشان گذاشتند. یکی از مسئولیتها، ایجاد کانون و بنیانی که بتواند به محرومین و نیازمندان خدمت بکند، خدمتی که در مسیر رفاه، سازندگی، آسایش و تأمین آیندهٔ آنها باشد؛ کمیتهٔ امداد را تأسیس کردند. در کنارش سازماندهی و هدایت امر اقتصاد در بازار بود به هر حال بازار یک قلب طپندهای است راجعبه اقتصاد هر کشور و اگر آن قلب سالم باشد و ریتمش و حرکتش دقیق، در مسیر تعیینشدهٔ همراه با صلاحیت و صلاح باشد، آن جریان موفق هست. و مرحوم آقای عسگراولادی و یارانشان در بازار، کسانی بودند که برای سلامت حرکت اقتصاد کشور، سلامت حرکت بازار، فعالیتهای ارزشمندی داشتند، سازماندهیهای خوبی کردند، سندیکاهای خوبی را هدایت کردند و تشکّلهای اقتصادی خوبی را سامان دادند؛ به قسمی که در یک مقطعی مسئولیت وزارت بازرگانی را دولت منبعث از انقلاب به ایشان واگذار کرد، زمان مرحوم آقای رجائی بود، بعد از آن آقای مهندس موسوی بود، در دورانی مسئولیت ادارهٔ بازرگانی کشور را بر عهده گرفتند. و در کنارش هم البته فعالیتهای سازماندهی اجتماعی بود. با تأسیس حزب جمهوری اسلامی ایران، خُب تشکّلهای هیئتهای مؤتلفه یکی از پایههای اصلی حزب جمهوری اسلامی شدند و گرویدند به حزب گرچه در جریان تأسیس حزب، فراکسیونی شدند در واقع در داخل حزب، فراکسیون بازار و فراکسیون هیئتهای مؤتلفه و اینها در این مسیر من نمیخواهم دخالتی کنم و تحلیلی داشته باشم اما به هر حال حضور داشتند و بعد از آنی که حضرت امام به این نتیجهٔ منطقی یا به هر حال موقت رسیده بودند که فتیلهٔ حزب پایین کشیده شود، دوستان، آن فراکسیون ائتلافی و فراکسیون مؤتلفه را در خارج از حزب جمهوری اسلامی ایران باز سازمان دادند و نهادهای خودشان را تأسیس کردند که تا به الان هم وجود دارد و دارد اداره میشود.
خُب، خاطرهٔ اول من در ملاقات با ایشان در نوفللوشاتو بود و همراهی با امام در مسیر پرواز. انقلاب در مسیر پیروزی بود، دههٔ فجر بود و مدرسهٔ علوی کانونی بود که مردم جمع میشدند در آنجا برای اول، زیارت امام و بعدش هم رهنمودگرفتن از ایشان و به هر حال مرکز اصلی پیشبرد نهضت بود. یک روز من آنجا دیدم که فرزند مرحوم عسگراولادی در مصاف با ضد انقلاب و حکومت نظامی آن موقع، در حقیقت مجروح شد، تیر خورده بود. آقای عسگراولادی بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، بهعنوان یک غنیمتی که نصیبش شده، بهعنوان مژدهای که از خدا به او رسیده که شما هم در مسیر نهضت به هر حال یک جانباز دادی، یک آسیبدیده را دادید، کسی را دارید که به هر حال گلوله خورده باشد، آسیب دیده باشد، با شادمانی این خبر را نقل کرد؛ برای ما هم الهامبخش بود. یعنی این آمادگی را ملت دارد که در مسیر پیروزی خودش، هر چیزی به مسیرش بپذیرد و تحمل کند. به هر حال انقلاب پیروز شد، ایشان مسئولیتهای سنگینی را داشتند و سرانجام در پایان عمرشان که همراه با کهولتی هم بود، با یک قداست و با یک برافروختگی ایمانی خاصی کمیتهٔ امداد خودشان را اداره میکردند و خوشحال بودند که مدد میرسانند، کمک میرسانند و در این مسیر توفیقات زیادی را داشتند، یاران خوبی هم جمع کردند و خداوند همهشان را رحمت کند انشاءالله.
و ما افتخار میکنیم که در مسیر حرکت مبارزاتیمان با این عناصر آشنا بودیم، این مشعلها در مسیرمان افروخته بودند، راه را روشن کرده بودند و ما هدایت میشدیم در مسیر پیروزی انقلاب و حقیقتهای پس از انقلاب، فداکاریهای آنها، خدمات آنها امیدبخش بود و امید ما به یاران ایشان و تبارشان هست… .
امیدوار هستیم که سعادت حقشناسی نسبت به آنها داشته باشیم.
و سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیّا
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
مرحوم حجتالاسلام دعائی
اشتراک گذاری:
تازه ترین نوشته ها
- آیین بزرگداشت ۱۴۰۳ ۲۷ خرداد ۱۴۰۱
- دهمین سالگرد رحلت ۲۷ خرداد ۱۴۰۱
- نام آشنای سپهر سیاست ۲۷ خرداد ۱۴۰۱