علی درخشان در ۱۸ تیرماه ۱۳۱۹ در تهران متولد شد.
پدرش حاج یحیی، مردی متدیّن و با تقوا بود. او در کوچهٔ غریبان مغازهٔ خواروبار و میوهفروشی داشت.
مادرش حاجیه خانم زهرا حاجقربانی، بانویی عفیفه بود. میگفت: «هیچگاه بدون وضو به علی شیر ندادم».
حاج یحیی فرزندش را حین تحصیل در مقطع دبیرستان، به مسجد امینالدوله نزد شیخ محمدحسین زاهد برد، تا علی از مواعظ این عالم و عارف بزرگ استفاده کند. در آن مسجد، آشنایی و ارتباط علی درخشان با حبیبالله عسگراولادی آغاز گردید و نهایتاً دوستی بسیار صمیمی بینشان شکل گرفت.
علی درخشان پس از اتمام دوران دبیرستان، در حالی که به رشتهٔ پزشکی بسیار علاقهمند بود و امکان قبولی در آن رشته را داشت، به جهت آنچه احساس کرد پدر سالخوردهاش به تنهایی از عهدهٔ امورات ادارهٔ مغازه برنمیآید، از تحصیل در دانشگاه صرف نظر نمود و در کنار پدر، مشغول به کار شد. پس از مدتی فرزندان دیگر نزد پدر آمدند و علی زمینهٔ کاری خود را در فروش فرش دستبافت ادامه داد. البته در دوران کسبوکار به فعالیتهای سیاسی و مذهبی نیز میپرداخت و شاید تجارت، پوششی برای انجام فعالیتهای مخفی اعتقادی و سیاسیاش بود.
علی درخشان در اوایل دههٔ ۴۰ با آیتالله بهشتی آشنا شد و پس از آشنایی با آیات معظّم طالقانی و مطهری و دوستانی مانند دکتر عباس شیبانی، فعالیتهای خود را ادامه داد. درخشان همراه با محمدصادق اسلامی، ضمن فعالیت در هیئتهای مؤتلفهٔ اسلامی، با نظر آیتالله طالقانی به عضویت نهضت آزادی درآمد و با مهندس بازرگان و برخی از اعضا دیگر نهضت آزادی، همکاری نمود؛ در آن ایام، درخشان بهعنوان رابط بین نهضت آزادی و مؤتلفهٔ اسلامی شناخته شد.
علی درخشان چهرهٔ شاداب و جوان داشت و شناسایی او بهعنوان شخص فعال در صحنهٔ مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، به راحتی امکانپذیر نبود؛ شاید به همین جهت، سابقهٔ بازداشت توسط مأموران رژیم در کارنامهٔ مبارزاتی او دیده نمیشود.
در طول حیات شهید درخشان، بیشترین اثرگذاری را بر شخصیت وی، شهید آیتالله دکتر بهشتی داشت و رابطهٔ خاصی بین این دو برقرار بود؛ بنا به گفتهٔ اغلب دوستان، هیچکس از دوستان و همکاران، چنین رابطهای را با آیتالله بهشتی دارا نبود.
از دیگر اساتید شهید درخشان، میتوان به آیات معظّم عبدالکریم حقشناس، سیّدمحمود طالقانی، مرتضی مطهری و محمدرضا مهدوی کنی اشاره کرد.
حبیبالله عسگراولادی نقل میکند:«در روز ۷ تیر، پس از پایان جلسهٔ شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، پیش از مغرب و قبل از آغاز جلسهای که در آن انفجار صورت گرفت، شهید درخشان (مسئول مالی و تدارکاتی حزب) از من علت ضعف جسمیام را جویا شد: چه شده؟ چهرهات طوری است که انگار ضعف داری! جواب دادم: چند روزی روزه بدهکار بودم، روزهام! شهید درخشان گفت: اینجا چیزی نداریم! زود برو افطار کن، بیا! با اصرار شهید درخشان، از دفتر حزب خارج شدم. در دفتر کمیتهٔ امداد، در جنوب مجلس (میدان بهارستان) چند کار داشتم، کارهایم را انجام دادم و برای افطار به منزل رفتم. در کنار سفرهٔ افطار نشسته بودم که صدای انفجار آمد و شد آنچه که تقدیر بود…».
در نهایت شهید علی درخشان در شامگاه یکشنبه، هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ در فاجعهٔ انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به همراه آیتالله دکتر بهشتی و یاران انقلاب به شهادت رسید.
بزرگترین ویژگی شهید درخشان که همهٔ دوستان و آشنایان به آن اذعان دارند، این است که ایشان فردی «مخلص» و «بندهٔ صالح خدا» بود. چنانچه خود در نامهای به یکی از دوستانش چنین نوشته است که: «ما باید صالح باشیم تا در طریق نجات قرار گیریم و مصداق «اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ الله الصّالِحین» قرار گیریم».