اگر ارتباطات با پروردگار از جانب امام امّت نبود، به هیچ دلیل و توجیه عقلی، پیروزی انقلاب اسلامی نه قابل پیشبینی بود و نه ادامهاش قابل فرض بود. اینکه تصور شده بود که اگر صدام به ایران حمله کند، ایران بین ۷ تا ۱۵ روز نظامش را از دست میدهد، بسیار طبیعی بود و رویش مطالعه شده بود، زیرا اگر یادتان باشد بنیصدر در ۱۷ شهریور آن سال یک سخنرانی کرد. قرار بود بچههای حزب [جمهوری اسلامی] در جوادیه به مناسبت ۱۷ شهریور، جمع شوند و از من دعوت کرده بودند؛ اتفاقاً من هم در آن روزها، بسیار گرفتار بودم. بعداً که بنیصدر برنامه گذاشته بود، میخواستند با من تماس بگیرند که: «نیا؛ ما نیستیم!» و یادشان رفته بود که چنین تماسی با من بگیرند. من خارج از تهران بودم و به سرعت به آنجا رفتم؛ به هوای اینکه به من اطلاع دادهاند، هیچکس نیامده بود. من طول این دو ساعت، در یک جای خلوتی که اصلاً برایم پیش نمیآمد و هر جا میرفتم به این خلوتی نبود، حرفهای بنیصدر را شنیدم. و متوجه شدم که این ابله، مردم را عوامی تشخیص داده است که میشود فریبشان داد و روی اَبلهی، دارد مردم را فریب میدهد؛ غافل از آگاهیای که خداجویان و حتی بینشی که آن مردم عامّی دارند… . این بدبخت، خودش را بدبخت دنیا و آخرت کرد! این روز ۱۷ شهریور، تقریباً ۱۳ روز به جنگ بود و سخن بنیصدر آن شب، از رادیو و تلویزیون، در داخل و خارج، جنجالی بپا کرده بود.
بچهها روز ۱۸ شهریور، در امامزاده حسن، مجلسی گذاشته بودند و من برای سخنرانی به آنجا رفته بودم. وقتیکه صحبتم را شروع کردم، یک جوان رشید و قد بلند، بلند شد و گفت: «من سؤال دارم!» گفتم: «بنویس!» گفت: «نه! شفاهی میپرسم». باز من گفتم: «بنویس!» گفت که: «اصلاً بخواهم بنویسم، قضیه سرد میشود». آنها گفتند: «او را میشناسیم و بپرسد!» گفت که: «میخواهم بدانم، اگر کسی میخواست برای کودتا در این کشور زمینهای فراهم کند، زمینهای بهتر از نطق بنیصدر میتوانست فراهم کند؟! چگونه از این خطر جلوگیری میکنید؟ من یک نظامی هستم! او الان با این کارش، نظامیان را تحریک کرد که بدانند، وقت آشفته است و کاری بکنند!» نمیدانم ذهنهایتان چقدر به آن روزها نزدیک است که چه نگرانیای در ذهن حزبالله پدید آمده بود و مسلّماً دشمنان حزبالله هم میخواستند از آمادگیهایشان، سوءاستفادههایی کنند. مثل همین امسال که شورای حزب و بسیاری از این شخصیتها برای کنگره به مشهد دعوت شده، روز ۳۱ شهریور آن سال هم آنجا دعوت داشتیم. همراه مرحوم اشراقی و همسر ایشان -دختر حضرت امام- و آقای هاشمی رفسنجانی و چند نفر دیگر، با هواپیمای کوچکی، از مشهد به تهران آمدیم و به فرودگاه رسیدیم. به محض اینکه به فرودگاه رسیدیم، با فاصلهٔ کمی بیرون آمدیم و همان محیطی که هواپیما با کمی فاصله نشسته بود، چند جا را بمبباران کردند؛ اولین بمببارانی بود که تقریباً در سطح وسیعی نشان میداد. واقعاً اینها تصورشان این بود که در ظرف یک هفته تا ۱۵ روز، نظام جمهوری اسلامی شکسته شده است و غافل از این بودند که این نظام، به تعبیر امام، «یک آیهٔ الهی است» و این آیهٔ الهی، با این چیزها نمیشکند. و تا زمانی که امام (انشاءالله سایهٔ ایشان تا ظهور حضرت مهدی(عج) بر سرمان مستدام باشد) و امّت هم بهتبع امام -بهخصوص نسل جوان- ارتباطش با «الله» اینقدر دقیق و سالم است، یقین بدانید انقلاب، «آیه»بودن خودش را حفظ میکند و هرکه با آن در بیفتد، وَر میافتد؛ در هر پوششی باشد! و هیچ پوششی مانع از این نمیشود که اگر با خدا درافتاد، وَر نیفتد.
با استدعا از پروردگار که به شما عزیز برادران، توفیق بندگی شایسته نسبت به خداوند و توفیق خدمت بایسته به بندگان را عنایت بفرماید انشاءالله.
زمینه کودتا
اشتراک گذاری:
تازه ترین نوشته ها
- آیین بزرگداشت ۱۴۰۳ ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
- دهمین سالگرد رحلت ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
- نام آشنای سپهر سیاست ۱۵ شهریور ۱۴۰۱